یکی از تازهترین و برجستهترین چهرههای هنری که در این چند وقت بر اثر ابتلا به بیماری کووید۱۹ از دنیا رفته، پرویز پورحسینی بوده است. پورحسینی از آن دسته بازیگرانی بود که بهصورت ذاتی و حتا با فیزیک صورت خود، بازیگرند و حتا نگاهها و چشمهایشان در یک فیلم، نقشآفرینی قابل توجهی را به نمایش میتواند بگذارد. بازیگرانی چون فرامرز صدیقی، حسین محجوب، سعید پورصمیمی، عنایت شفیعی، هوشنگ توکلی، سیامک اطلسی و... که متاسفانه با وجود سالها فعالیت در عرصههای نمایشی، آنگونه که باید و شاید دیده نشدهاند و از هنرشان بهره گرفته نشده است. شاید تنها برخی همچون فرامرز قریبیان این بخت را داشتهاند که بهاندازهای قابل توجه در این عرصه دیده شوند.
نکتهی قابل تامل دربارهی مرحوم پرویز پورحسینی این است که همین چند ماه پیش که سالروز تولدش بود، به ایسنا گفته بود، به دلیل آنکه مادرش بالای ۹۰ سال سن و طبعا وضعیت حساسی دارد و نیز نزد آنها زندگی میکند، بیشتر مراقبت میکنند که پروتکلهای بهداشتی را تا جای ممکن و بهطور جدی رعایت کنند. او پیشتر هم در پویشهایی ویدیویی شرکت کرده و از کادر درمان و تلاشهایشان تشکر کرده بود اما متاسفانه کادر درمان بهرغم تلاشهایشان نتوانستند زندگی او را نجات دهند.
چنگیز جلیلوند دیگر چهره پیشکسوت عرصه هنر بود که این روزها بر اثر ابتلاء به همین ویروس و بیماری ناشی از آن، چشم از جهان فرو بست. این دُردانهی عرصهی دوبلاژ که کارنامهی قابل توجهی داشت، در ۸۰سالگی خود هم این حسرت را پدید آورد که اگر کرونای جدید نبود و چند سال دیگر هم میتوانست کار کند، چقدر بهتر میشد. هرچند در این میان کسی به این نکته نپرداخت که او به هر حال در اوج فعالیت حرفهای و بهدلیل مهاجرت، ۲۵ سال کار نکرد و در ۲۵ سال چقدر کار میشود کرد. بیشک او تا ۱۰۵ سالگی که نمیتوانست کار جدی دوبله انجام دهد و قطعا حالا حسرت ۲۵ سال پیش رویی را نمیتوانیم بخوریم که میتوانست با ما باشد و کار کند.
به هر حال، سیاههی درگذشتگان حوزهی فرهنگ و هنر که در این چند ماهه با ویروس کرونا از دستشان دادهایم، آنقدر قابل توجه بوده که برای خیلیها این پرسش پیش بیاید که چرا درگذشتگان این حوزه، از سایر حوزهها بیشتر است؟ آنهم چه پیشکسوتان نجیبی؛ خسرو سینایی، اکبر عالمی، چنگیز جلیلوند، پرویز پورحسینی و.... اینها را اضافه کنید به نامهایی چون محمدرضا شجریان، سیروس گرجستانی، محمدعلی کشاورز و... را که در همین دوران، به خانهی ابدی بدرقهشان کردهایم.
اما پاسخ چه میتواند باشد؟ شاید یک دلیلش این باشد که آنان که این حس را دارند، احتمالا بیشتر پیگیر اخبار مربوط به حوزههای فرهنگ و هنر بودهاند؛ تا زمینههای دیگر. از دیگرسو، شخصیتهای فرهنگی و هنری، بیشتر از شاخههایی چون اقتصاد و سیاست، در جامعه به چهره مشهور تبدیل میشوند؛ هرچند نه بهاندازهی چهرههای ورزشی، آنهم البته در شاخههایی خاص. از سویی دیگر اما دلیل دیگرش این میتواند باشد که اهالی فرهنگ و هنر، چه از نظر توانایی مالی و معیشتی و چه از نظر احساس مسؤولیت اجتماعی، شرایطی متفاوت از شخصیتهای اقتصادی و سیاسی دارند.
درواقع هنرمندان از طرفی به صحنه و عرصه و تلاش زندهاند و نمیتوانند که خود را زندانی کنند. از طرف دیگر، در احساس مسؤولیت اجتماعی، که در طبیعت کاری آنان، تنها به شکلهای چهره به چهره و حضور میدانی ممکن است، خود را موظف میدانند که در چنین شرایطی، برای تقویت روحیه مردم و نیز کادر درمانی، اثر هنری عرضه کنند. اما شاید نکتهی مهم دیگر، اگر نگوییم مهمترین نکته، این است که هنرمندان، عموما تمکن مالی اقتصادیون و قدرت سیاسیون را ندارند که خود را پشت چند لایه محافظ نگه دارند و دوران قرنطینه را با دشواری کم از سر بگذرانند.
بسیاری از هنرمندان ما، مصداق همان کارگران روزمزدی هستند که در ابتدای همهگیری و حداقل در حرفهایمان، حواسمان بیشتر به وضعیت آنان بود. باورتان میشود یا حواستان هست که بسیاری از هنرمندان تئاتر ما حدود ۱۰ ماه است که یک ریال درآمد نداشتهاند؟ بسیاری از آنان حتا یک پراید هم ندارند که با سیستم حمل و نقل اینترنتی، درآمدی داشته باشند. بسیاری از نوازندگان موسیقی نیز همینطور. حتا گزینهی نوازندگی خیابانی را هم در این مدت، دیگر پیشروی خود نمی بینند. بسیاری از هنرمندان خوشنویس و صنایع دستی، با تعطیلی نمایشگاهها، همهی درها را بهسوی خود بسته میبینند. بسیاری از هنرمندان طراح و گرافیست، با تعطیلی جشنوارهها، تقریبا هیچ سفارش جدیدی نداشتهاند.
در چنین وضعیتی، چگونه از هنرمندان میتوان انتظار داشت که خودشان را قرنطینه کنند تا زنده بمانند!!
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم جز پرداخت حق بیمه چندماهه و یک کمک ۱.۵ میلیون تومانی به حدود ۷۰هزار هنرمند عضو صندوق اعتباری هنر، کمک دیگری نتوانسته است بکند. یک و نیم میلیون تومان پس از ۱۰ ماه بیکاری هم با توجه به هزینههای امروز، دقیقا نمیشود گفت که به چه میزان به کار میآید، یا اساسا به چه کار میآید؟
به هر حال با هر کدام از دلیلها و اوصاف بالا که باشد، همین روزها که پرویز پورحسینی، در مزار سرد خویش در بهشت زهرا آرمیده است، سریال تلویزیونی او محفل گرم خانوادهها را گرمتر میکند. چنگیز جلیلوند در همین شرایط هم کار میکرد که مبتلا شد. دوستان و همکارانش امیدوار بودند و دعا میکردند که خوب شود و به سر کارش برگردد. اکبر عالمی تا انتها هم به کار و فعالیت مشغول بود. مرحوم کریم اکبری مبارکه سر صحنه فیلمبرداری بود که مبتلا شد. بیشک او نمیتوانست که کار نکند؛ چه از نظر عشق به صحنه، هنر و مردم و چه از این منظر که هنرمندان ما عمدتا حتا مانند یک کارمند ساده دولت هم امنیت شغلی و روانی ندارند.
دیدگاه تان را بنویسید