موفقیت انیمیشن «در سایه سرو» در اسکار، نهتنها افتخاری برای سینمای ایران، بلکه تأییدی بر قدرت روایتهای مستقل و انسانی است. اما این موفقیت، عدهای را به هراس انداخته است؛ کسانی که نمیتوانند بپذیرند اثری ایرانی، بدون تحریف و شعارزدگی، تصویری واقعی از تبعات جنگ ارائه دهد.
منتقدان این انیمیشن، با همان ادبیات نخنما و تکراری، برچسب «ضدجنگ» بر آن زدهاند، گویی نمایش حقیقت جنگ، نوعی جرم است! درحالیکه تاریخ هنر پر است از روایتهایی که زخمهای جنگ را از نگاه قربانیان به تصویر کشیدهاند. اما مشکل اینجاست که این دسته از منتقدان، واقعیت را نه در تجربههای زیسته انسانها، بلکه در روایتهای رسمی و کلیشهای جستوجو میکنند و هر اثری که از این چارچوب فراتر رود، برایشان خطرناک جلوه میکند.
اتهاماتی که به این انیمیشن زده میشود، چیزی جز تلاش برای سانسور حقیقت نیست. شخصیت ناخدای کهنهکار، که با زخمهای جنگ دستوپنجه نرم میکند، برای کسانی که جنگ را تنها در کتابها خواندهاند، «دیوانه» جلوه میکند. اما مگر جنگ چیزی جز دیوانگی و ویرانی به جا میگذارد؟ مگر انسانهایی که سالها با خاطرات مرگ و خشونت زندگی کردهاند، نباید روایت خود را داشته باشند؟
ترس واقعی این منتقدان از چیست؟ از اینکه جهانیان ببینند ایران فقط آن چیزی نیست که در گزارشهای رسمی نمایش داده میشود؟ از اینکه روایتهای مستقل و صادقانه، پرده از چهره واقعی جنگ بردارند؟ از اینکه هنر، زبان گویای زخمخوردگان شود و دیگر نتوان آنها را به سکوت واداشت؟
«در سایه سرو» نه تبلیغی سیاسی است و نه یک روایت سفارشی. این اثر، داستانی انسانی از رنج، امید و بازگشت به زندگی است. هراس کسانی که آن را میکوبند، تنها از یک چیز است: حقیقت!
دیدگاه تان را بنویسید