بشار اسد که سقوط کرد، احساس رضایت ناشی از آزادیهای اقتصادی، آخرین حسی بود که به سراغ مردم سوریه آمد. هر چند مردم سوریه از بیکاری، تورم، فساد، زیرساختهای ضعیف، تحریمهای وسیع اقتصادی، آوارگی و مهاجرت، زوال کشاورزی و بدهیهای بسیار زیاد خارجی که همه ریشه اقتصادی داشتند خسته شده بودند، اما نارضایتیهایشان فقط در جنبههای اقتصادی خلاصه نمیشد. رفتن بشار اسد و اعوان و انصارش سبب شد مردم سوریه احساس کنند میتوانند نفس بکشند. حکومت طولانیمدت و عدم تغییر دموکراتیک، بیحرکت بودن حکومت در مقابل تحولات، شبکه فراگیر جاسوسی و اطلاعاتی، کنترل بر تمام جنبههای زندگی مردم، وعدههای محققنشده، نبود آزادی، نظارت سنگین و مستمر دولت، و مهمتر از همه، پیامدهای سنگین مخالفت با عقاید حکومت حاکم در سوریه، مردم این کشور را به بنبست رسانده بود. سوریها زمانی که به این نتیجه رسیدند دیگر نمیتوانند به بهبود اوضاع امید داشته باشند، قریحه طنز مدیترانهای خودشان را به کار گرفتند و دستبهکار ساخت جملههای طنز درباره حکومت شدند. آنها از اینجا شروع کردند که «سوریه سرزمین روسای جمهور ابدی است» و به حکومت طولانیمدت و عدم تغییر دموکراتیک در این کشور کنایه زدند. بعد، گفتند که «در زمان اسد، حتی گربهها هم شناسنامه پلیس مخفی دارند» که کنایه سنگینی درباره شبکه فراگیر جاسوسی و اطلاعاتی حکومت بعث سوریه بود. مردم این کشور، زمانی که میخواستند اعلام کنند حکومت تمامی جنبههای زندگی مردم را کنترل میکند، میگفتند «در سوریه، ما به ساعت نیاز نداریم، اسد به ما میگوید ساعت چند است» و کمی جدیتر، زمانی که میخواستند از وعدههای محققنشده صحبت کنند، این جمله را پیش میکشیدند: «وعدههای اسد مانند پیشبینی هواشناسی همیشه اشتباه است.» نبود آزادی و نظارت سنگین دولت هم کاری کرده بود که مردم بگویند «در سوریهای که اسد حاکم آن است، حتی رویاها هم نیاز به تایید دولت دارند». مردم سوریه، دستگیری یا تبعید را پیامد قطعی مخالفت با حکومت اسد میدانستند و میگفتند: «اگر میخواهید سوریه را ترک کنید، فقط به صورت علنی از اسد انتقاد کنید.» این شوخیها و ضربالمثلها که همواره به صورت طنزهای تلخ بیان میشد، نارضایتی و انتقاد جدی مردم سوریه از رژیم بشار اسد را نشان میداد. آنها، طنز را به ابزاری قدرتمند برای مقاومت و نقد رژیمهای سرکوبگر تبدیل کرده بودند.
ریشههای یک اعتراض
اعتراض مردم سوریه علیه حکومت بشار اسد از اوایل سال 2011 آغاز شد و سریعتر از آنچه انتظار میرفت به سراسر این کشور گسترش پیدا کرد. جرقه نخست در «درعا» زده شد؛ زمانی که گروهی از نوجوانان این شهر گرافیت ضدحکومتی سادهای را روی دیوار مدرسه خود کشیدند و حکومت نیز با دستگیری آنها تلاش کرد موضوع را فیصله دهد. اما این تازه اول کار بود و نخستین تظاهرات بزرگ مردم سوریه شکل گرفت. واکنش تند حکومت که برخورد شدید با نوجوانان و حتی شکنجه را نیز شامل میشد، خشم مردم را برانگیخت و اعتراضهای گستردهای شکل گرفت. در این حرکتهای اعتراضی، هر چند ابتدا مردم به دستگیری نوجوانان واکنش نشان دادند، اما در نهایت دامنه اعتراضاتشان از نارضایتیهای گستردهتر شامل سرکوبهای سیاسی، مشکلات اقتصادی و فسادهای اجتماعی و سیاسی حکایت داشت که سراسر سرزمین سوریه را فرا گرفته بود. هنوز یک ماه نشده بود که دامنه اعتراضها به شهرهای دیگر از جمله حمص، حماه و دمشق نیز گسترش پیدا کرد و حکومت سوریه باز هم با سختگیری هرچه تمامتر، به اعتراضهای مردم پاسخ داد. تیراندازی و خشونت دولت سوریه در مقابله با اعتراضهای شکلگرفته از سوی مردم، جمع زیادی را زخمی کرد و به کشته شدن چند نفر از جوانان و مردم معترض منجر شد. پیرو این اتفاق و با سرکوب خشونتآمیز حکومت، احساس همبستگی فزایندهای در میان سوریهایی که نارضایتیهای مشابهی داشتند، تقویت شد. در آوریل 2011 و یک ماه پس از شروع اعتراضات، حکومت سوریه به استفاده از گلوله جنگی علیه معترضان اقدام کرد و با اعزام ارتش برای سرکوب تظاهرات، خشونت بیشتری نسبت به مردم اعمال کرد. این روند ادامه یافت تا اینکه یک ماه بعد و در ژوئن 2011، حکومت ناچار به اعلام وضعیت فوقالعاده شد و به چندین شهر نیز حمله نظامی انجام داد. تشدید تنش ناشی از عزم رژیم برای حفظ قدرت و سرکوب مخالفان، به افزایش خشونت و نقض حقوق بشر انجامید و توجه بینالمللی به آنچه در سوریه میگذشت، جلب شد. اینگونه بود که سه ماه بعد از شروع نخستین اعتراضات در شهر درعا، جامعه بینالمللی متوجه وضعیت سوریه شد و سازمان ملل متحد و سازمانهای مختلف حقوق بشر، اقدامات حکومت این کشور را محکوم کردند. موضوع زمانی جدیتر شد که در چهار ماه پایانی سال 2011 و چهار ماه پس از شروع درگیریها، برخی معترضان سوری برای دفاع از خود دست به سلاح بردند که به تشکیل گروههای مخالف مسلح منجر شد. نتیجه این اقدام، تاسیس ارتش آزاد سوریه در دسامبر سال 2011 بود که نشاندهنده گذار سوریه از تظاهرات مسالمتآمیز به شورش مسلحانه بود. تحلیلگران پیش از این به حکومت سوریه هشدار داده بودند که احتمال آن وجود دارد که مردم برای دفاع از خود در برابر نیروهای دولتی، به مقاومت مسلحانه روی بیاورند. با آغاز سال 2012 میلادی، درگیریها به یک جنگ داخلی تمامعیار تبدیل شد و چندین گروه مخالف علیه حکومت سوریه در حال جنگ بودند. شرایط به اندازهای بحرانی بود که در ژوئن 2012 قدرتهای جهانی برای بررسی انتقال سیاسی قدرت در سوریه دور هم جمع شدند، اما اختلافاتی که میان بازیگران بینالمللی دخیل در سوریه وجود داشت، مانع از حل مناقشه شد و مشکلات این کشور ادامه پیدا کرد. در آگوست 2013 یک اتفاق تلخ رخ داد. حکومت سوریه علیه غیرنظامیان در غوطه شرقی از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد که به محکومیت بینالمللی و تهدید به مداخله نظامی انجامید. استفاده از سلاحهای شیمیایی و ادامه خشونت علیه غیرنظامیان، آتش مخالفتها را بیشتر شعلهور کرد و دخالت خارجی را در خاک سوریه افزایش داد. در سال 2014 نیز داعش ظهور کرد. در نخستین ماه این سال، داعش رقه را تصرف کرد و با اعلام خلافت، بر پیچیدگی وضعیت سوریه افزود. ظهور داعش، سوریه را صحنه پیکار کشورهای خارجی با یکدیگر کرد. یک سال و نیم بعد روسیه تصمیم گرفت با پشتیبانی از حکومت بشار اسد در سوریه، از نیروهای نظامی و هوایی این کشور حمایت کند. مداخله روسیه، موازنه قوا را به نفع حکومت بشار اسد تغییر داد و درگیری در این کشور را طولانی کرد. پس از آن بود که با اضافه شدن ایران به درگیریهای سوریه، حکومت اسد موفق شد مناطق تحت اشغال داعش را یکییکی در اختیار بگیرد و دوباره حکومت خود را بر سراسر سرزمین سوریه تثبیت کند.
ترکیبی از عوامل مختلف
نارضایتی مردم سوریه از حکومت بشار اسد، ترکیب عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را دربر میگرفت. با کنار گذاشتن عوامل اقتصادی، موضوعات مهم و ریشهدار سیاسی و اجتماعی، در مجموع به نارضایتی گسترده و قیام نهایی علیه حکومت بشار اسد کمک کرد. ناکامی دولت حاکم در رسیدگی به این نارضایتیها و سرکوب مستمر آن نیز فقط باعث تشدید درگیری و طولانی شدن کشاکشهای قدرتطلبانه در سوریه شد. سرکوبهای سیاسی، نخستین دلیلی بود که سبب شد مردم سوریه بیش از هر دلیل دیگری به سمت مقابله و رویارویی با حکومت بشار اسد حرکت کنند. مردم این کشور، حکومت اسد را استبدادی میدانستند و سرکوب مدافعان این عقیده، اصلیترین دلیل نارضایتیهای شکلگرفته در میان مردم به شمار میرفت. سرکوب خشونتآمیز اعتراضات مسالمتآمیز سال 2011، از جمله استفاده از گلولههای جنگی و شکنجه، خشم و مقاومت گستردهای را از سوی مردم سوریه علیه حکومت این کشور برانگیخت. آنگونه که دیوید ریگوله رز، کارشناس مسائل سوریه در موسسه فرانسوی امور بینالملل و استراتژیک جهانی نوشته، واکنش تند و خارج از قاعده حکومت سوریه به اعتراضات درعا، عامل اصلی شکل گرفتن اعتراضات مردمی در سال 2011 محسوب میشد که در نهایت به تحولات مهم اجتماعی و بینالمللی انجامید. دیدهبان حقوق بشر سوریه نیز اعلام کرده بود که نقش گسترده حقوق بشر، از جمله دستگیریهای خودسرانه، شکنجه و ناپدید شدن برخی از افراد مخالف حکومت، سبب شد تا مردم سوریه بیش از پیش با حکومت این کشور بیگانه شوند. شکست حکومت در اجرای اصلاحات سیاسی معنادار با وجود تقاضاهای فزاینده مردم سوریه برای استقرار دموکراسی و آزادی، منبع بزرگتری بود که سبب نارضایتی مردم میشد. تحلیلگران سیاسی در این ارتباط هشدار داده بودند که خودداری حکومت بشار اسد از اصلاحات سیاسی، ممکن است موجب قیام مردمی علیه او شود؛ اما نکته مشخص آن است که بشار اسد، این هشدارها را جدی نگرفت. تنشهای قومی و فرقهای، دلیل دیگری بود که سبب شد ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی در سوریه شعلهور شود. طرفداری حکومت بشار اسد نسبت به اقلیت علوی و تبعیض علیه پیروان مذاهب مختلف دین اسلام و همچنین پیروان سایر ادیان، شکافهای اجتماعی را تشدید کرد و نارضایتیهایی را در سوریه پدید آورد. فساد گسترده حکومتی، سرکوبهای نظامی پیوسته، نبود آزادی بیان، نفوذ کشورهای خارجی و تمایل به استقرار حکومت دموکراتیک از دیگر عواملی بود که سبب شد مردم سوریه از حکومت بشار اسد ناراضی و ناامید شوند. محدودیت در رسانهها، کنترل غیرمنطقی اینترنت و سایر شیوههای ارتباطی، گفتمان عمومی و مخالف جامعه سوریه را محدود میکرد و سبب میشد ناآرامیهای زیرپوستی بهتدریج در سطح جامعه این کشور پدیدار شود. همچنین، حمایت قدرتهای خارجی مانند روسیه و ایران از حکومت اسد، مخالفتها را بیشتر برانگیخت و آرمان مردم سوریه برای حکومت دموکراتیک و پایان حکومت سلسلهای، نیروی محرکه اعتراضاتی بود که در نهایت به سقوط حکومت بشار اسد منجر شد. در این میان و پس از اینکه بهار عربی نیز شکل گرفت، موج قیامهای طرفدار دموکراسی در سراسر خاورمیانه در سال 2011 الهامبخش مردم سوریه شد تا تغییرات مشابهی را مطالبه کنند. هر چند این تغییرات در سال 2011 انجام نشد، اما در نهایت، روزهای پایانی سال 2024 شاهد ایجاد تحولات گسترده در سوریه بود.
سرکوب سیاسی؛ راه به ناکجا
بشار اسد یک اشتباه بزرگ انجام داد که سبب شد ریشههای حکومتش تحت تاثیر منفی قرار گیرد. دلیل اصلی برخوردهای خشن بشار اسد با مخالفان حکومتی، تلاش برای حفظ قدرت و کنترل بر کشور بود. در محافل سیاسی معروف شده بود که بشار اسد نیز مانند پدرش، با مشت آهنین بر سوریه حکومت میکند. حکومت او برای مقابله با مخالفان و از بین بردن هرگونه تهدید علیه قدرت خود، به شبکهای از نیروهای امنیتی و سازمانهای اطلاعاتی متکی بود. این رویکرد ریشه در باوری داشت که معتقد بود هر شکلی از مخالفت میتواند حکومت را بیثبات کند و به سقوط آن منجر شود. بر مبنای این باور، مخالفتهای سیاسی تهدیدی مستقیم برای بقای حکومت به شمار میرفت. بر همین مبنا، حکومت برای جلوگیری از ظهور اپوزیسیون سازمانیافته، طیفی از اقدامات پیشگیرانه از جمله دستگیریهای خودسرانه، شکنجه و به گفته برخی، حذف فیزیکی مخالفان را در دستور کار قرار داد. هدف از این اقدامات، ایجاد ترس در میان مردم و بازدارندگی افراد از شرکت در فعالیتهای ضددولتی بود. این حکومت همچنین از مقابله شدید برای حفظ کنترل بر گروههای مختلف قومی و فرقهای سوریه استفاده کرد. این مقابله تا حدی پیش رفت که مذاهب مختلف دینی و گروههای قومی به چالش کشیده شدند تا از دولت انتقاد نکنند. این رویکرد شامل هدف قرار دادن جوامع خاص با خشونت و تبعیض و تشدید بیشتر تنشهای فرقهای بود. دولت اسد، یک ترس دیگر نیز داشت؛ او میترسید کشورهای خارجی از اپوزیسیون حمایت کنند و گروههای مخالف، بهتدریج قدرت بگیرند و حکومت مرکزی را تحت تاثیر قرار دهند. بر همین مبنا، دولت اسد نسبت به حمایت قدرتهای خارجی از گروههای اپوزیسیون محتاط بود و تلاش میکرد هر نوع همدستی بالقوه در این زمینه را از میان بردارد. این رویکرد، به هدف قرار دادن افراد و سازمانهای مظنون به ارتباط با نهادهای خارجی انجامید. چنین اقداماتی، نارضایتی گسترده مردم سوریه را به دنبال داشت و فضایی از ترس و کینه ایجاد کرد. پس از جنگ داخلی سال 2011، نوعی بحران انسانی شدید و آوارگی میلیونها سوری به نقاط مختلف این کشور و حتی کشورهای همسایه فراگیر شد. اقداماتی مانند بمباران مناطق مسکونی و استفاده از سلاحهای شیمیایی نیز ایجاد ویرانیهای گسترده و تلفات جانی بسیار زیاد را به دنبال داشت. این درگیریها و بحرانهای پس از آن، همچنین به کمبود مواد غذایی، کمبود مراقبتهای پزشکی و سایر مشکلات برای مردم غیرنظامی انجامید. در نتیجه این رخدادها که در مجامع بینالمللی به نقض حقوق بشر تعبیر شد، تحریمهای وسیعی از سوی کشورها و سازمانهای بینالمللی علیه حکومت بشار اسد شکل گرفت. این تحریمها، شخصیتها و نهادهای کلیدی حکومت را هدف قرار داد و دولت اسد را بیشتر منزوی کرد و در نهایت موجب فلج کردن اقتصاد سوریه شد. تحریمهای اقتصادی، هرجومرج و خلأ قدرت ایجاد کرد و گروههای افراطی مانند داعش فرصت پیدا کردند جایگاه خود را در سوریه تثبیت کنند. این گروهها از بیثباتی برای گسترش نفوذ و کنترل خود بر مناطق وسیعی از قلمرو استفاده کردند. حضور گروههای افراطی، جنگ را پیچیدهتر کرد و تهدیدی جدی برای امنیت منطقهای و جهانی به شمار میرفت. درگیریهای طولانیمدت و تحریمهای بینالمللی به فروپاشی اقتصاد سوریه منجر شد. تخریب زیرساختها، از دست دادن سرمایه انسانی و اختلال در تجارت و صنعت، فقر و بیکاری گسترده را به دنبال آورد. فروپاشی اقتصادی، درد و رنج مردم سوریه را تشدید کرد. کار که به اینجا رسید، مشروعیت حکومت بشار اسد، هم در سطح داخلی و هم در سطح بینالمللی از بین رفت. نقض گسترده حقوق بشر و سرکوب مخالفان، بخش بزرگی از مردم را با حکومت بیگانه کرد و ادعای مشروع بودن حکومت را در موضع ضعف قرار داد. اتکای دولت به حمایتهای خارجی بهویژه از کشورهایی مانند روسیه، جایگاه آن را در میان مردم جامعه بیشتر تضعیف کرد. اکنون و با فروپاشی حکومت بشار اسد، سوریه به دستههای مختلف تقسیم شده و همچنان در بیثباتی دستوپا میزند. سرکوب و خشونت، جامعهای ازهمپاشیده را با نارضایتیهای عمیق بر جای گذاشته است. حضور گروههای مسلح مختلف و دخالت قدرتهای خارجی، همچنان چالشهایی را برای دستیابی به صلح و ثبات پایدار در سوریه ایجاد میکند.
فیل سوریه در هندوستان بهار عربی
فقدان اصلاحات سیاسی و الهام گرفتن از بهار عربی، دو عامل کلیدی دیگری بودند که در نارضایتی مردم سوریه از حکومت بشار اسد تاثیر اساسی بر جای گذاشتند. سیاستهای اقتدارگرایانه حکومت، وعدههای تحققنیافته اصلاحات و سرکوب خشونتآمیز مخالفان، فضایی از ناامیدی و خشم را در جامعه ایجاد کرده بود. بهار عربی، کاتالیزوری برای مردم سوریه فراهم کرد تا خواستار تغییر شوند و امتناع حکومت از توجه به نارضایتیهای آنها به تشدید درگیری انجامید و در نهایت به یک جنگ داخلی ویرانگر رسید. بشار اسد هم مانند پدرش، حافظ اسد، نوعی حکومت همهجانبه و استبدادگرایانه را در پیش گرفت. دولت، کنترل شدیدی بر جنبههای سیاسی زندگی مردم داشت و با هرگونه مخالفت و انتقاد به مقابله میپرداخت. فعالیت احزاب سیاسی به غیر از حزب حاکم بعث ممنوع شد و انتخابات نیز به شکل نمادین برگزار میشد. رایدهندگان، شاهد رقابتهای واقعی در انتخابات نبودند و گزینههای انتخابی نیز بهطور معمول از سوی دولت معرفی میشدند. این فضای سرشار از عدم کثرت سیاسی و خالی از اصول حکومت دموکراتیک، باعث ایجاد حس ناامیدی و القای حس ناتوانی به مردم سوریه شد. یکی از اصلیترین دلایل ناامیدی مردم سوریه آن بود که با به قدرت رسیدن بشار اسد در سال 2000، مردم امیدوار بودند او اصلاحات سیاسی و مدرنیزه کردن کشور را در دستور کار قرار دهد. با این حال، زمانی که سیاستهای مقابله با روندهای اجتماعی همچنان در زمان او نیز ادامه پیدا کرد، این امیدهای اجتماعی بهسرعت از بین رفت. برخی تغییرات سطحی مانند آزادی چند زندانی سیاسی و کاهش محدودیتهای رسانهای نیز تا حد زیادی جنبههای نمادین داشت و بر موضوعات اساسی مقابله سیاسی و نبود آزادی در سطح جامعه تاثیری نداشت. ناتوانی حکومت بشار اسد در عمل به وعدههای مرتبط با اصلاح امور هم اعتبار آن را بیشتر از بین برد. واکنش حکومت بشار اسد به هر شکلی از مخالفت، سریع و بسیار خشن بود. فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و شهروندان عادی که جرات انتقاد از دولت را داشتند، مورد بازداشتهای سریع، گاهی شکنجه و حذف فیزیکی قرار میگرفتند. یک داروساز به دلیل اینکه به همکارش توصیه کرده بود اجازه ازدواج دخترش با یکی از پرسنل ارتش را ندهد، سالها به زندان افتاد و پس از سقوط حکومت بشار اسد، آزاد شد. شبکه گسترده نیروهای امنیتی و سازمانهای اطلاعاتی حکومت تصمیم گرفته بودند تا مخالفان سیاسی و اجتماعی را در سریعترین زمان ممکن خاموش کنند تا جرقه آنها، به ایجاد آتش بزرگتر منجر نشود. اما این فضای ترس و سرکوب، بیان و مشارکت سیاسی را در سطح جامعه خفه کرد و نارضایتی گسترده را به دنبال داشت. با شکلگیری قیامهای منطقهای در کشورهای عربی، فیل مردم سوریه نیز یاد هندوستان کرد و موج قیامهای هواداران دموکراسی که از سال 2011 در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفت، تاثیر عمیقی بر مردم این کشور گذاشت. سرنگونی موفقیتآمیز سران دیرینه کشورهای تونس و مصر، مردم سوریه را برانگیخت تا تغییرات مشابهی را در کشورشان مطالبه کنند. بهار عربی نشان داد که میتوان حکومتهای طولانیمدت و خشن را از طریق بسیج مردمی به چالش کشید و سرنگون کرد. بر همین اساس، مردم سوریه که مدتها رنج بیثباتی سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی را تحمل کرده بودند، امیدوار شدند. آنها با الهام از بهار عربی به خیابانها آمدند و خواستار اصلاحات سیاسی، دموکراسی و آزادیهای بیشتر شدند. این اعتراضات بهسرعت شهرهای دیگر را نیز دربر گرفت و تظاهراتکنندگان خواستار پایان دادن به فساد، سرکوب سیاسی و حکومت اسد شدند. مقابله خشونتآمیز رژیم با این اعتراضات مسالمتآمیز فقط به تشدید اوضاع کمک کرد و به یک قیام تمامعیار انجامید.
فساد، نمک روی زخم مردم سوریه
وجود فساد در حکومت سوریه و نهادهای زیرمجموعه آن، نقش مهمی در نارضایتی گسترده عمومی در این کشور ایفا کرد. اتکای این حکومت به حمایتهای سیاسی، رشوهخواری و اختلاس نظامی را به وجود آورد که جمع کوچکی را ثروتمند و قدرتمند کرد و در عین حال باعث متضرر شدن اکثریت مردم شد. تاثیر این فساد در همه جنبههای زندگی روزمره، از نابرابری اقتصادی گرفته تا زوال خدمات عمومی، احساس میشد. در نهایت، فعالیتهایی که ریشه در فساد داشت، اعتماد مردم را به دولت از بین برد و به ناآرامیهای اجتماعی که سبب قیام سوریه شد، کمک کرد. حکومت بشار اسد، برای حفظ و کنترل زمام امور، بهشدت به حمایت سیاسی و خویشاوندی وابسته بود. مناصب کلیدی دولتی و قراردادهای پرسود، در بیشتر مواقع به افراد وفادار و اعضای خانواده اعطا میشد و شبکهای کوچک از افراد تاثیرگذار را ایجاد میکرد که از بزرگی حکومت سود میبردند. این سیستم تضمین میکرد که قدرت در یک دایره کوچک متمرکز میماند، در حالی که جمعیت بزرگتری از مردم و نخبگان، از فرصتهای اقتصادی کنار گذاشته میشدند. رشوه و اخاذی نیز در تمام سطوح حکومتی فراگیر بود. مقامات دولتی، از بوروکراتهای ردهپایین گرفته تا وزرای عالیرتبه، بهطور معمول در ازای ارائه خدمات یا لطف، به دنبال جبران از جانب دریافتکننده خدمات بودند. این رویکرد، به نیروهای نظامی و امنیتی نیز تسری پیدا کرد. جایی که سربازان و افسران برای اجتناب از سربازی اجباری یا تامین وظایف بهتر، رشوه میگرفتند. ماهیت گسترده رشوهخواری، فرهنگ فساد را ایجاد کرد که در تمام جنبههای زندگی روزمره نفوذ داشت. اختلاس از اموال عمومی نیز به شیوههای رایج در میان مقامات حکومت بشار اسد تبدیل شده بود. مبالغ بسیار زیادی که برای پروژههای عمومی، مانند توسعه زیرساختها و خدمات اجتماعی در نظر گرفته شده بود، از سوی مقامات دولتی برای منافع شخصی مورد استفاده قرار میگرفت. این انحراف منابع، به بدتر شدن خدمات عمومی و زیرساختها کمک کرد و سختیهایی را که مردم عادی سوریه با آن مواجه بودند، تشدید کرد. یکی از مشهورترین نمونههای فساد در رژیم اسد، رامی مخلوف، پسردایی بشار اسد بود. مخلوف از طریق کنترل بخشهای کلیدی اقتصاد سوریه از جمله مخابرات، املاک و بانکداری، ثروت بسیار زیادی به دست آورد. شرکت او، سیریاتل، انحصار بازار تلفن همراه این کشور را در اختیار داشت و سودهای زیادی برایش به ارمغان میآورد. ثروت و نفوذ مخلوف، نمادی از همبستگی حکومت و تمرکز قدرت اقتصادی در خانواده اسد بود. ارتش سوریه نیز گرفتار فساد بود و افسران و سربازان برای تکمیل درآمد خود، دست به فعالیتهای غیرقانونی مختلفی میزدند. برای مثال، سربازان اغلب در ایستهای بازرسی رشوه میخواستند و از غیرنظامیانی که قصد عبور از گذرگاهها را داشتند، اخاذی میکردند. علاوه بر این، افسران نظامی به فروش سلاح در بازار سیاه معروف بودند. این اقدامات، نیروهای مسلح سوریه را بیشتر تضعیف میکرد. چنین فسادهایی در ارتش، به فروپاشی نهایی آن و ناتوانی حکومت در حفظ کنترل بر کشور منجر شد. فساد همچنین در بخش عمومی بیداد میکرد؛ جایی که مقامات به اختلاس و فعالیتهای کلاهبرداری دست میزدند. برای مثال، قراردادهای دولتی برای پروژههای ساختمانی اغلب به شرکتهای متعلق به وفاداران حکومت میرسید. این شرکتها نیز به دلیل موقعیت تثبیتشده خود، هزینههای اجرایی پروژهها را افزایش میدادند و از مواد اولیه نامرغوب و فرآیندهای غیراصولی برای اجرای پروژهها استفاده میکردند تا هزینه واقعی کمتر شود. این عمل نهتنها باعث ثروتمند شدن مقامات فاسد شد، بلکه به ایجاد زیرساختهای ضعیف انجامید که نتوانست نیازهای مردم را برآورده کند. فساد فراگیر، نابرابری اقتصادی در سوریه را تشدید کرد. در حالی که بخش کوچکی از جامعه، ثروت زیادی را از طریق فعالیتهای رانتخوارانه جمعآوری کرده بودند، اکثریت جمعیت با فقر و بیکاری دستوپنجه نرم میکردند. تمرکز قدرت اقتصادی که در دستان معدودی از وفاداران به حکومت قرار داشت، شکاف شدیدی را بین ثروتمندان و فقرا ایجاد کرد و به گسترش نارضایتی در میان مردم عادی سوریه دامن زد. اختلاس و سوءمدیریت در تخصیص بودجه عمومی، موجب بدتر شدن خدمات عمومی اساسی مانند مراقبتهای بهداشتی و درمانی، آموزش و پرورش و زیرساختها شد. بیمارستانها و مدارس بودجه کافی نداشتند و به خوبی نگهداری نمیشدند، در حالی که جادهها و خدمات شهری از بین رفته بودند. فقدان سرمایهگذاری در خدمات عمومی، مشکلاتی را که مردم با آن مواجه بودند تشدید کرد و سبب شد کیفیت کلی زندگی مردم به پایینترین حد ممکن برسد. این فسادها، اعتماد به دولت و نهادهای آن را از بین برد. مردم سوریه به شکل فزایندهای از توانایی حکومت برای حکمرانی و مدیریت موثر و عادلانه ناامید شدند. این تصور که دولت بیش از آنکه به مردم خدمت کند، به غنای خود علاقهمند است، مشروعیت آن را تضعیف کرد و به درخواستها برای تغییر سیاسی دامن زد.
آنچه حکومت اسد به آن توجه نکرد
آرزوی مردم سوریه برای حکومت دموکراتیک و پایان دادن به حکومت طولانیمدت خانواده اسد، ریشه در نبود ویژگیهای دموکراتیک کلیدی در این کشور داشت. فقدان کثرتگرایی سیاسی، انتخابات آزاد و عادلانه، حاکمیت قانون، حمایت از حقوق بشر، پاسخگویی، مشارکت جامعه مدنی، تمرکززدایی قدرت، احترام به حقوق اقلیتها، رسانههای مستقل و انتقال مسالمتآمیز قدرت تحت حکومت اسد، نارضایتیهای گسترده را به دنبال داشت و در نهایت به قیام دامن زد. تمایل به دولتی که مظهر این اصول دموکراتیک باشد، یکی از خواستههای اصلی مردم سوریه در تلاش برای آیندهای بهتر است. ویژگی اساسی و مهم یک حکومت دموکراتیک، کثرتگرایی سیاسی است که امکان وجود احزاب سیاسی متعدد و رقابت ایدهها را در آن فراهم میکند. در یک حکومت قائل به دموکراسی، شهروندان حق تشکیل احزاب سیاسی و پیوستن به آنها را دارند و انتخابات برای انتخاب نمایندگان بهطور منظم برگزار میشود. این رقابت تضمین میکند که هیچ حزب یا فردی نمیتواند قدرت را در انحصار خود داشته باشد. اما در حکومت بشار اسد، سوریه فاقد تکثر سیاسی بود. حزب بعث، انحصار قدرت سیاسی را حفظ کرد و فعالیت احزاب مخالف یا ممنوع بود یا بهشدت محدود میشد. انتخابات نیز تا حد زیادی شکل نمادین داشت. این فقدان رقابت سیاسی، مخالفان را خفه کرد و از ظهور ایدههای سیاسی جدید جلوگیری میکرد. دولتهای دموکراتیک، انتخابات آزاد و عادلانهای برگزار میکنند که شهروندان در آن میتوانند بدون ترس از اجبار یا دستکاری در انتخابات، رای خود را ثبت کنند. انتخابات، شفاف است و نتایج، اراده مردم را نشان میدهد. کمیسیونهای مستقل انتخاباتی بر این روند نظارت میکنند تا از یکپارچگی آن اطمینان حاصل کنند. انتخابات در سوریه نه آزاد بود و نه عادلانه. حکومت برای تضمین تداوم تسلط خود، فرآیندهای انتخاباتی را دستکاری کرد. گزارشهایی مبنی بر ارعاب رایدهندگان، پر کردن صندوقهای رای و سایر بینظمیها در انتخابات مخابره میشد اما به جایی نمیرسید. در نتیجه فقدان رقابت واقعی و شفافیت انتخاباتی، مشروعیت دولت را تضعیف کرد. در حکومتهای دموکراتیک، قانون حاکم است؛ به این معنا که همه افراد و نهادها، از جمله دولت، تابع قانون هستند. قوانین بهطور مساوی و عادلانه اعمال میشوند و یک قوه قضائیه مستقل تضمین میکند عدالت بهطور بیطرفانه اجرا میشود. در حکومت سوریه، موضوع کمی متفاوت بود. حکومت از نظام حقوقی به عنوان ابزاری برای مخالفت استفاده میکرد و دستگیری از شیوههای رایج به شمار میرفت. قوه قضائیه مستقل نبود و در بسیاری مواقع به جای اجرای عدالت، در راستای منافع حکومت عمل میکرد. دولتهای دموکراتیک در برابر شهروندان خود پاسخگو هستند و با شفافیت عمل میکنند. مقامات منتخب حکومتی، خود را در برابر مردم پاسخگو میدانند و سازوکارهایی مانند کنترل و تعادل، حسابرسی و تحقیقات عمومی تضمین میکند که اقدامات دولت مورد بررسی دقیق قرار میگیرد. حکومت سوریه، فاقد پاسخگویی و شفافیت بود. فساد گستردهای در آن شکل میگرفت که ریشه در سوءاستفاده مسئولان حکومتی از اموال عمومی و حضور در فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی داشت. نبود کنترل و تعادل نیز به حکومت اجازه داد ترسی از مجازات نداشته باشد و اعتماد عمومی را بیشتر از بین ببرد. جامعه مدنی پرجنبوجوش نیز یکی دیگر از ویژگیهای بارز دموکراسی است که در آن شهروندان فعالانه و از طریق سازمانهای غیردولتی، گروههای اجتماعی و سایر اشکال مشارکت مدنی در زندگی عمومی مشارکت میکنند. سازمانهای جامعه مدنی، نقش مهمی در دفاع از حقوق شهروندی و پاسخگو نگه داشتن دولت ایفا میکنند. جامعه مدنی در زمان اسد بهشدت محدود شده بود. سازمانهای غیردولتی و گروههای اجتماعی با موانع مهمی از جمله محدودیتهای قانونی، آزار و اذیت و نظارت مواجه بودند. کنترل حکومت بر جامعه مدنی، جنبشهای مردمی را از بین برد و توانایی شهروندان را برای حمایت از تغییر محدود کرد. همچنین، دولتهای دموکراتیک همواره قدرت را غیرمتمرکز میکنند و به دولتهای محلی اجازه میدهند تصمیماتی بگیرند که به صورت مستقیم بر جوامع آنها تاثیر میگذارد. این تمرکززدایی، باعث پاسخگویی بیشتر به نیازهای شهروندان و تشویق مشارکت محلی در حکومت میشود. با این حال، قدرت در زمان حکومت خانواده اسد بر سوریه بسیار متمرکز بود و تصمیمگیری در دستان رژیم و وفادارانش قرار داشت و از سوی آنها انجام میگرفت. حکومتهای محلی استقلال بسیار محدودی داشتند و در بیشتر مواقع، از طریق مسئولان منصوب رژیم کنترل میشدند. این تمرکز قدرت، مانع از حکمرانی موثر و پاسخگویی به مسائل محلی شد.
دیدگاه تان را بنویسید