ارسال به دیگران پرینت

معرفی کتاب | معرفی کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی

نگو من همینم که هستم! | معرفی کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی

اغلب آماده‌ایم تا به بهانه‌ای از گفتار، رفتار و عقاید دیگران انتقاد کنیم. آماده‌ایم روی نقاط ضعف آنان انگشت بگذاریم. اما هرگز مسئولیت اشتباه‌ها و نقاط ضعف خود را نمی‌پذیریم. پس چون به خاطر اینها از ما انتقاد شود به‌راحتی می‌گوییم: «من همینم که هستم!»

نگو من همینم که هستم! | معرفی کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی

معرفی کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی

اغلب آماده‌ایم تا به بهانه‌ای از گفتار، رفتار و عقاید دیگران انتقاد کنیم. آماده‌ایم روی نقاط ضعف آنان انگشت بگذاریم. اما هرگز مسئولیت اشتباه‌ها و نقاط ضعف خود را نمی‌پذیریم. پس چون به خاطر اینها از ما انتقاد شود به‌راحتی می‌گوییم: «من همینم که هستم!»

انسان موجودی است که درباره‌ی آنچه در پیرامون یا درونش می‌گذرد می‌اندیشد و داوری می‌کند. اما بسیاری از ما نمی‌دانیم دانشی که به اتکای آن، رویدادها و موضوعات را درک و درباره‌ی‌شان داوری و ابراز عقیده می‌کنیم چگونه در ما شکل گرفته است؛ همان دانشی که تمایل داریم بدیهی بپنداریم. پس، به‌طور معمول، به آنها شک نمی‌کنیم. گرایش داریم در مواجهه با هر موضوع و وضعیتی همان گونه بیندیشیم و داوری کنیم و تصمیم بگیریم که تا پیش از آن می‌اندیشیدیم، داوری می‌کردیم و تصمیم می‌گرفتیم. چه بسیار از ما نمی‌دانیم در ذهن ما چه می‌گذرد که در پی آن به داوری و عقیده یا موضعی درباره‌ی موضوع و مسئله‌ای می‌رسیم؛ تمایلی نیز نداریم که بدانیم. اما جلوه‌ها و نتایج این ناآگاهی‌ها و رویکردها چیست؟ برای نمونه: ـ معمولاً نخستین داوری خود را درست‌ترین داوری می‌دانیم. وقتی نیز تصمیمی که بر مبنای این داوری گرفته‌ایم غلط از کار درآمد علت را در عوامل بیرونی جستجو می‌کنیم تا مجبور نشویم داوری خود را خطا بخوانیم. چشم بر اغراض و محدودیت‌های فکری خود می‌بندیم و ادعا می‌کنیم که اگر چنین و چنان می‌شد حتماً تصمیم درست ما به نتیجه می‌رسید. دیگر به این نمی‌پردازیم که پیش‌تر فکر کرده بودیم: «بالاخره یک طوری می‌شود دیگر»؛ یا حتی: «هرچه بادا باد.» ـ اغلب آماده‌ایم تا به بهانه‌ای از گفتار، رفتار و عقاید دیگران انتقاد کنیم. آماده‌ایم روی نقاط ضعف آنان انگشت بگذاریم. اما هرگز مسئولیت اشتباه‌ها و نقاط ضعف خود را نمی‌پذیریم. پس چون به خاطر اینها از ما انتقاد شود به‌راحتی می‌گوییم: «من همینم که هستم!»، «من این طوری بزرگ شده‌ام. نمی‌توانم که خودم را عوض کنم.»، «تو باید می‌دانستی با کی طرف هستی» و... ـ در مقام مادر یا پدر چون فرزندمان را دوست داریم و قطعاً خیر و صلاح او را می‌خواهیم انتظار داریم نظر و راهنمایی ما را درست بداند و مطابق خواست ما عمل کند. ـ متوجه شده‌ام که پسرم گوشه‌گیر شده و درس هم نمی‌خواند و نمرات امتحانش پایین است. به او می‌گویم: «تنبلی بس است. اگر نمرات تو از شانزده کمتر شود من می‌دانم و تو!» ـ مدیر دبیرستان هستم. می‌دانم که اقتدار لازم را بر دبیران و دیگر کادر آموزشی ندارم. از این موضوع بسیار رنج می‌برم. در جستجوی اِعمال اقتدار خود در جلسه‌ی دبیران می‌گویم: «امتحان این ثلث را سخت بگیرید تا حساب کار دست شاگردها بیاید.» ـ چه بسیار در برابر نظر انتقادیِ موجه یا ناموجه دوست خود قرار می‌گیریم یا موضع گیری خاصی را نسبت به خود از او انتظار داریم. اما بدون پرداختن به انتقاد او یا اندیشیدن به اینکه چرا مطابق انتظار ما موضع گیری نکرده با خود می‌اندیشیم دوستمان نیست یا به او می‌گوییم: «مرا بگو! فکر می‌کردم دوست من هستی!» ـ تصمیمی گرفته‌ام. فکر می‌کنم بهتر است پیش از اجرای آن با دیگران مشورت کنم. دوستم با تصمیمم مخالفت می‌کند. از مخالفت او می‌رنجم. پس به جای سنجش تصمیم خود بر زمینه‌ی مخالفت او همه‌ی توجهم را بر این متمرکز می‌کنم که به هر دست‌آویزی نشان دهم اشتباه می‌کند. فکر می‌کنم اگر بتوانم او را به سکوت وادارم پس تصمیمم حتماً درست بوده است.

منبع : فیدیبو
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه