حکایت ملا نصرالدین و طلبکارهایش
برای مطالعه این حکایت ملا نصرالدین و طلبکارهایش با ما در ادامه همراه باشید.
روزی ملا نصرالدین چون نمیتوانسته طلبش را پرداخت کند، خودش را از دست طلبکاران به مردن میزند.
حکایت های عبید زاکانی | از خنده روده بر میشی!
بعد از اینکه بدن او را شستشو دادند، کفن میکنند. او را در تابوت قرار داده به طرف گورستان میبرند تا دفن کنند، اما تشییع کنندگان راه قبرستان را گم میکنند و هر چه میگردند موفق نمیشوند که راه را پیدا کنند.
ملا نصرالدین که طاقت خنگی آنها را نداشت از میان تابوت بلند شد و گفت راه قبرستان از آن طرف است!!
شما از این حکایت لذت بردید؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
حکایت بس اموزنده و تاثیر گذاری بود امید است که خداوند همه ما را اصلاح فرمایید