چند نکته ساده در مورد مهاجرت و زندگی در غرب را بخوانید.
بدیهی است در جایی که درآمد سرانه بالاتر است رفاه شهروندان بالاتر است. درآمد سرانه در کانادا، اروپا، آمریکا و استرالیا بسیار بالاتر از ایران است و طبعا رفاه افراد مقیم بالاتر است.
نکته دیگر در مورد مهاجرت و زندگی در غرب آنست که این رفاه بالاتر به معنی تنعم بیشتر در درون خانه نیست بلکه به معنی کالاهای عمومی بهتر نیز هست. یعنی لزوما خانه و لوازم شخصی افراد در خارج چند برابر بهتر از داخل کشور نیست بلکه به معنی نبود ترافیک و حمل و نقل عمومی بهتر، هوای پاک، .... است.
البته ترجیحات فردی نیز اهمیت دارد. برای برخی تیپ های روانی، نبود ترافیک، زیبایی خیابان، امنیت، ... یا آزادی اجتماعی اهمیت بیشتری دارد و برای کسان دیگر ارتباطات اجتماعی و روابط انسانی. کسانی که از تیپ دوم هستند لزوما از زندگی در کشورهای پیشرفته به عنوان مهاجر احساس خوشی بیشتری نمی کنند تا وقتی در کشور خودشان هستند و این دقیقا چیزی است که تا وقتی فرد خودش در محیط قرار نگیرد لمس نمی کند. در بسیاری از کشورها مهاجر بودن انگی است که مانع می شود فرد روابط طبیعی با دیگران داشته باشد. بماندکه متفاوت بودن زبان مادری هم به این فاصله گرفتن کمک می کند. بماند که تفاوتهای فرهنگی هم افزون می شود و نمی گذارد فرد بتواند لزوما همان احساس ارتباط و پیوند را که با دیگران در کشور خودش پیدا می کند به عنوان یک مهاجر با مردم کشورهای پیشرفته داشته باشد. البته همیشه اقلیتها همدیگر را پیدا می کنند و اینگونه شدت انزوا کم می شود ولی معمولا شرایط مثل وطن نمی شود.
مردم ایران معمولا تصور می کنند که شهروندان کشورهای پیشرفته در ناز و تنعم هستند. خیلی کار نمی کنند و بیشتر تفریح می کنند. در واقع رفاه اعراب حاشیه جنوبی خلیج فارس ذهن آنها را گمراه کرده است اما واقعیت آنست که معمولا هرچه کشورها توسعه یافته تر می شوند، سخت کوشی و سخت گیری در محل کار بیشتر می شود. به جز مشاغل خیلی ساده، شهروندان کشورهای توسعه یافته در مشاغل مشابه نسبت به ایرانیان مقیم داخل بیشتر و شدیدتر کار می کنند. فشار رقابت سنگین تر است و امنیت شغلی به مراتب کمتر. در ایران نه تنها بیکاری بالاست بلکه کم کاری در شغلهای موجود زیاد است (که به آن بیکاری پنهان می گویند). البته این امر هرچه از شغلهای ساده و خدماتی دورتر می شود جدیتر می شود.
بخشی از رضایت یا عدم رضایت ما از مقایسه حاصل می شود. مثلا برای عموم ایرانیان زندگی در یک خانه 45 متری غیرقابل تحمل یا تصور است ولی وقتی به کشورهای اروپایی می روند و می بینند بسیاری از مردم در خانه های کوچک زندگی می کنند این امر برایشان قابل قبول و تحمل می شود. وقتی در محیطی باشید که همه سخت کار می کنند و اگر تنبلی کنند اخراج می شوند، افراد از سختی کار شکایت نمی کنند و احساس نارضایتی ندارند. اما در داخل کشور خودمان چون معمولا نابرابری بالاست و نگاه ها به افراد برخوردارتر است، احساس نارضایتی بالاتر می رود.
فرض کنید فاصله ایران با یک کشور پیشرفته مثلا 30 واحد باشد. اگر کسی این فاصله را 70 معرفی کند، در واقع سیاه نمایی داخل و سفیدنمایی خارج را انجام داده است یعنی جهنم نمایی ایران و بهشت نمایی آن کشور. بخشی از این اغراق نادرست به شکل سازماندهی شده توسط دستگاه های تبلیغی و لشکر سایبری وابسته به بیگانگان انجام می شود و متاسفانه موفق بوده است. بخش دیگری از اینکار توسط ایرانیان مقیم خارج صورت می گیرد که برای موجه نشان دادن انتخاب خود، واقعیتهای کشور محل اقامت خود را به اقوام خود در ایران نمی گویند و فقط از مزیتها خبر می دهند. حال آنکه هرجایی مزایا و معایب خاص خود را دارد. ابدا اینگونه نیست که همه چیز در کشورهای پیشرفته منظم تر از ایران باشد. امروزه برخی از امور اداری در کشور ما بهتر و راحت تر از کشورهای اروپایی انجام می شود. هنوز برخی از کارهای اداری در کشورهای پیشرفته ای مثل آلمان و بلژیک دستی و کاغذی انجام می شود و اپلیکیشنهای موبایلی آن هنوز ایجاد نشده و رواج نیافته اند. غرض آنکه حکایت سوگیرانه از زندگی در غرب و کشورهای توسعه یافته موجب انتخابهای نادرست توسط مردم می شود و این قطعا خدمت به هم وطنان نیست اگر خیانت نباشد!
نویسندهای این مقاله حتماخوانندگان خودرا کودک اینان فرض کرده است امروز که جهان درتکاپوی دست یافتن به علوم فضایی ورفتن به سیارات دیگرمیباشد. یکی ازکشورهای پیشرفته درضمینه علم وصنعت آلمان میباشد واین آقا با سیاه نمایی درپی چیست خدا میداند آخر میشودکشوری مانند آلمان درادارات از مداد ومدادتراش استفاده کنند نویسنده در اکابر درس خوانده وفکرکنم ازگذشته آمده. اقا 50سال عقبی
خوش بحال شما که 50 سال از همه جلوتر و سفید نمایی میکنی، موفق باشی، برا ما هم دعا کن، خوب بود همه متن را میخواندی و بعد نظر میدادی، البته نظر شخصی تون مهمه ولی باید دید واقعیت حقیقی چیست، نه واقعیت مجازی ها و تلویزیون رنگیها.
مهاجرت اگر دلیلی بزرگ و بدون بازگشت به کشور باشد یعنی آوارگی و احمقی، "نتیجه تجربه 30 ساله زندگی در اروپا و سفر به بیش از 30 کشور،" این را که میگم فقط حرف خودم نیست جمع بندی صحبتهای اطرافیان و بسیاری از ملاقاتها و نظرهاست.