محمدرضا نسبعبداللهی: ماناها، کاسیها، گوتیها، لولوبیها، آمادها، تپورها، میتانیها، سمیریان و سکاها ازجمله ساکنان بومی فلات ایران پیش از مهاجرت آریاییها به این سرزمین به شمار میروند. از میان این اقوام تنها برخی توانستند حکومت و دولت تشکیل دهند. ماناها ازجمله این اقوام هستند که در ۸۰۰ قبل از میلاد توانستند در شمال غربی ایران حکومت تشکیل دهند. آجرهای لعابدار قلایچی یکی از مهمترین یادگارهای پادشاهی مانا به شمار میرود که در دهه ۱۳۶۰ شمسی توسط یک خانواده ایرانی به خارج از کشور قاچاق شد و پس از سالها پیگیری، این یادگارهای ارزشمند سال ۱۴۰۰ از سوئیس به ایران برگردانده شد و از اواخر اسفند ۱۴۰۰ تا نیمه اردیبهشت امسال در موزه ملی ایران به نمایش همگانی گذاشته شد. به همین انگیزه با یوسف حسنزاده، باستانشناس و رئیس گروه پژوهش موزه ایران باستان گفتوگو کردیم.
این روزها بحث آجرهای لعابدار قلایچی در رسانهها زیاد مرور شده است. داستان قاچاق آنها به خارج از ایران و استرداد بخشی از آنها از کشور سوئیس در صدر اخبار بوده است. پرسش این است که چرا آجرهای لعابدار قلایچی اهمیت دارند؟
آجرهای لعابدار قلایچی یک مجموعه یادگارهایی از فرهنگ پادشاهی کمشناخته مانا هستند که اطلاعات اندکی از آنها در دست است. متأسفانه از این پادشاهی اطلاعات و متون تاریخی کافی در دست نیست و از دوره حکومت 300ساله آنها اطلاعات کافی در دست نداریم و بسیاری از جزئیات بر ما روشن نیست. تنها اطلاعاتی که در دست داریم، به اشارات متون رقبا و دشمنان آنان در آن دوره زمانی، یعنی آشوریان و اورارتوها، برمیگردد؛ بنابراین در نبود اطلاعات روشن تاریخی، یافتههای باستانشناسی میتواند راهگشا باشد.
پیش از کشف این مجموعه آجرها، وقتی به اشارات متون تاریخی از ماناها برمیخوردیم، کسی تصور نمیکرد مانایی که در متون آشوری یا اورارتویی به آن اشاره میشود، چه ویژگیهایی داشته است. گرچه هنوز هم بسیاری از ابهامات به قوت خود باقی است؛ اما الان بخشی از پازل را داریم. اکنون میدانیم که ماناها در سطحی از توان فناورانه قرار داشتند که بتوانند آجر لعابدار تولید کنند و این به معنای آن است که هنرمندانی حرفهای و تربیتشده داشتهاند. داشتن چنین هنرمندانی که مسلط به چنین فناوری مهمی باشند؛ یعنی اینکه وضعیت اقتصادی آنها به قدری بوده است که بتوانند چنین هنرمندانی را تربیت یا استخدام کنند. و از همه مهمتر اینکه دستگاه سیاسی ماناها در وضعیتی بوده است که بتواند برای فضاهای خاص خود (کاخ یا معبد) در این حجم وسیع آجر لعابدار تولید کند.
پس در نهایت وقتی در متون آشوری یا اورارتویی به ایزیرتو، شهر شاهی ماناها، اشاره میشود، تصور ما امروز شفافتر و بلندپروازانهتر است. ما با پادشاهیای روبهرو هستیم که در پایتختش چنین کاخ یا معبدی داشته که برای تزیینات آن این حجم وسیع آجر لعابدار تولید کرده است. پس ما اگر ایزیرتو و حاکمان آن را تصور میکنیم، نباید چیزی در حد خان یک روستا را در ذهن بیاوریم؛ بلکه حاکمنشینی درستوحسابی است که دستگاه سلطنتی درستوحسابی دارد.
اگر هدف از باستانشناسی و یافتههای حاصل از آن بازسازی گذشته باشد، میبینیم که این آجرها چه نقش کلیدی و مهمی در ایجاد تصویری درست از این گذشته دارد.
هنرهای بهکاررفته در این آجرها در شناخت مانا و تمدن آنها چه کمکی به ما میکند؟
در کنار نکته پیشین که آجرها در نقش یک کالای پرستیژآور برای پادشاهی مانا مهم هستند، چند نکته تکنیکی دیگر هم وجود دارد. اینکه این آجرها بخشی از تزیینات وابسته به معماری هستند؛ یعنی برای مطالعه معماری مانا و سیر تحول معماری ایران دانستن این نکته که در 800 پیش از میلاد در جغرافیای شمال غرب ایران، بناهایی ساخته میشد که تالار ستوندار داشتند، درون این بناها را با گل اخرا تزیین میکردند و برای نمای ساختمان و سکوهای هدایا از آجر لعابدار استفاده شده است.
مسئله دوم تکنولوژی ساخت آنهاست. اینکه هنرمندان 2800 سال پیش فناوری ساخت لعاب را آموخته بودند که اکسیدهای فلزات مختلف را که معمولا به صورت پودر هستند، با هم ادغام کنند و از آن لعابهای رنگی بسازند. آنها به تجربه آموخته بودند که اگر درصد خاصی از اکسید مس را با اکسید کبالت مخلوط کنند، به رنگ آبی دست خواهند یافت. پودر اکسیدها پس از قرارگرفتن در معرض حرارت، دوباره احیا میشدند و یک لایه شیشهایرنگی درست میشد که توانسته 2800 سال زیر باد و باران و رطوبت خاک ماندگاری داشته باشد. در حوزه تکنولوژی مسئله کورههای ساخت لعاب، تهیه سوخت و تنظیم و کنترل دما مسئله بسیار مهمی است که پرداختن به هرکدام از آنها یک رساله دکتری میطلبد.
نکته دیگر نقوش ترسیمشده بر روی آجرهاست. برخی از آنها هندسی، گیاهی، جانوری و برخی ترکیبی هستند. نقوش ترکیبی بیشتر در حوزه مفاهیم اسطورهای میگنجند. ترکیبهایی از نقوش گیاهی و جانوری، بدن جانوری و سر انسانی، بدن انسانی با افزودههایی از اعضای جانوری، همه اینها شاید در نگاه اول نقوشی تزیینی یا با کاربرد تزیینی باشند؛ اما بیگمان انتخابشدن این نقوش بیهدف نبوده است. برخی از آنها زیستگاه مردمان مانایی و جانورانی را که دیده بودند، گزارش میکند و برخی دیگر با باورها و آیینهای آنان گره خورده است؛ بنابراین از نظر آگاهی از باورها و سنتهای جامعه مانایی نیز، آجرهای قلایچی یک منبع تصویری مستند و ارزشمند هستند.
نکته پایانی اینکه در نقوش اجراشده گاهی شباهتها و تفاوتهایی با هنر تمدنهای همزمان با مانا ازجمله هنر آشور و اورارتو دیده میشود. تفاوتها را میتوان سبک محلی هنر مانا نام نهاد و شباهتها جای بحث و بررسی بسیار دارد. ما هنوز بهروشنی نمیدانیم نقشمایههایی که بر روی آجرهای لعابدار مانایی قلایچی میبینیم و مشابه آن را در هنر آشوریان یا اورارتوها میبینیم، چه تفسیر کنیم. سادهترین راهکار این است که آن را وامگرفته از این هنرها بدانیم؛ ولی تأثیر و تأثرات هنری در جوامع گذشته پیچیدهتر از این حرفهاست. شاید این مشابهت را بتوان اینگونه تفسیر کرد که این نقشها هنر روز منطقه بوده است و همه این جوامع آن را استفاده و اجرا میکردند. یا اگر به فرض این هنر تحت تأثیر هنر آشوریان بوده است، ما هنوز نمیدانیم که ماناها فقط ظواهر این نقوش را کپی میکردند یا باورهای پیوسته به آنها را نیز در جامعه خود آورده بودند. نادانستهها بسیار است؛ اما میدانیم که از دیدگاه تاریخ هنری این آجرها منبع موثقی برای پرداختن به تأثیر و تأثرات هنری این دوره است.
هنر مانایی چه تأثیری بر هنر دورههای بعدی داشته؟
ایران یک سرزمین چندفرهنگی است و این تنوع فرهنگی در گذشته و حال یکی از نقاط قوت این سرزمین بوده است. معمولا دوره تمدن و شکوفایی ایران را از دوره هخامنشی میدانیم و تاریخ قبل از هخامنشی را خیلی جدی نگرفتهایم، درحالیکه دوران تاریخی ایران از عیلامیها شروع میشود؛ حکومتی که در جنوب و جنوب غرب ایران بیش از دوهزار سال حکومت کردند. مسئله مادها نیز مثل عیلامیهاست؛ مادهایی که با گسترش قلمرو خود از ماد اولیه به بخش زیادی از فلات ایران و ادغام پادشاهیهای کوچکتری چون مانا و الیپی، توانستند دشمن دیرینه خود آشور را شکست دهند و احتمالا اورارتوها هم به دست آنان از میان برداشته شد و درنهایت یک حکومت فرامنطقهای تشکیل دادند و بنیانهای تشکیل امپراتوری هخامنشی را فراهم آوردند.
ما گاه درمورد حکومت هخامنشیها اغراق میکنیم و فکر میکنیم اگر حکومتهای پیشین را نادیده بگیریم و فقط از عظمت هخامنشی سخن بگوییم، یعنی به آن اجر و قرب بیشتری دادهایم، درحالیکه نادانسته آن را زیر سؤال میبریم. مگر میشود یک امپراتوری در میان یکسری قبایل فاقد دولت و مدنیت و تجربه حاکمیت، یکشبه درست شود. این همان نقطهای است که جماعتی که میخواهند هخامنشی را زیر سؤال ببرند، بر آن دست میگذارند که هخامنشیها مگر چه داشتند که امپراتوری تشکیل دهند. درحالیکه اگر به ریشهها برگردیم و آنها را درست بشناسیم و درست معرفی کنیم، از این خطای راهبردی به دور خواهیم بود.
ماناها در مسائل هنری و تکنیکی پیشرفت چشمگیری کرده بودند. نمونه آثاری که از محوطههای مانایی به دست آمده است، این شاخص بودن را گوشزد میکنند. آجرهای لعابدار از قلایچی بوکان، ربط سردشت و زیویه سقز به دست آمده است. از همین جغرافیا به وفور سفال لعابدار به دست آمده است. آثاری از عاج، هنر طلاکاری، هنر ساخت مفرغ و مواردی از این دست در تعداد بالا و با کیفیتی قابلتوجه گزارش شده است و توانایی بالای آنها را نشان میدهد. بعدتر بسیاری از این آثار را در هنر هخامنشی میبینیم.
در دوره هخامنشی ماناها از بین رفته بودند و پیش از آمدن هخامنشیان، ماناها در جامعه ماد حل شده بودند و هخامنشیان این جغرافیا را کلا به نام ماد میشناختند. هنر لعاب پیش از هخامنشی در عیلام هم تجربه شده بود ولی در کمیت و کیفیت، ماناها پیشرفت بیشتری به این تکنیک داده بودند.
در کتیبه داریوش در شوش که به نظر من یکی از سندهای رعایت کپیرایت در کل جامعه بشری است، داریوش با جزئیات درمورد تهیه مواد خام و استادکارانی که کاخهای شوش را ساختند و تزئین کردند، گزارش داده است. یکی از این موارد این است که هنرمندانی که دیوارهای شوش را تزئین میکردند، از ماد بودند. ما امروزه به یمن کاوشهای باستانشناسی میدانیم که دیوارهای شوش با آجر لعابدار تزئین شده بود و از دیگرسو میدانیم در تمام جغرافیایی که هخامنشیان به نام ماد میشناختند، یافتههای لعابدار از قلمرو ماناها گزارش شده است؛ بنابراین میتوانیم با احتمال قوی نتیجه بگیریم که هنرمندان ماد هستند که در دربار هخامنشی خدمت میکنند و هنر خویش را برای ساخت پازل متنوع هنر هخامنشی به کار میگیرند. همچنان که در پایه پیکره داریوش و نقوش برجسته مقبره داریوش نشان داده شده است، هخامنشیان یک حکومت متنوع فرهنگی بودند و تخت شاهی بر دوش نمایندگان 28 ملت حمل میشود. فهمیدن این تکثر فرهنگی از این حیث مهم است که در کنار عیلامیها و پارسها که هسته اصلی حکومت در آن اقلیم زاییده شد و توسعه یافت، مردمان دیگری از درون فلات ایران بانی و سهامدار این شکوه و عظمت بودند و بخشی از هنر هخامنشیان هنر بومی این مردمان بوده است و این را باید بدانیم که هخامنشی مربوط به همه مردمان فلات ایران است و نه صرفا مردمان پارس.
مهمترین محوطههای مانایی که در ایران یا خارج از ایران تاکنون شناسایی شده، کدام هستند؟
ماناها در تمام طول عمر حدودا 300ساله خود از جغرافیای امروزی ایران پا بیرون نگذاشتند. در غرب، مرز امروزی ایران و عراق مرز آنان با آشور بود. در شمال، حکومت آنان به جنوب دریاچه ارومیه میرسید که با اورارتو هممرز بودند. در جنوب به دریاچه زریبار در مریوان میرسیدند و با ماد هممرز بودند. در شرق نیز محدوده رود قزلاوزن را میتوان به عنوان محدوده آنان پیشنهاد داد و بازهم با ماد هممرز میشدند.
در این جغرافیا که شامل بخشهایی از استانهای امروزی کردستان، آذربایجان غربی و شرقی است، محوطههایی کاوش شدهاند که باستانشناسان آنها را به مانا نسبت میدهند. از آن جمله محوطههای قلایچی بوکان، زیویه سقز، کولتاریکه سقز، ملامچه سقز، چنگبار سقز، ربط سردشت و چندین محوطه دیگر به دست آمده است که فهرست کامل آنها ضرورتی ندارد.
نکتهای که دانستن آن اهمیت دارد این است که ماناها یکی از حکومتهایی هستند که تماما مربوط به جغرافیای ایران امروزی بود، در محدوده جنوب دریاچه ارومیه پایگاه اقتصادی قویای داشت؛ چراکه در سرزمینهای حاصلخیز این منطقه که با دهها رود بزرگ و کوچک تغذیه میشود، درآمد اقتصادی خوبی داشت و همین زمینه را فراهم کرده بود که یک هسته فرهنگی قدرتمند در این منطقه تشکیل شود و محوطههایی که از آنها حفاری شده است، عموما غنی و دارای آثار ارزشمند هنری هستند.
به جز این آجرهای لعابدار، ما از ماناها چه مواد و آثاری در دست داریم؟
آثار معماری، اولین تالارهای ستوندار ایران را در محدوده ماناها داریم. تزئینات وابسته به معماری از جمله آجر لعابدار، گلمیخهای لعابدار، سفال با نقش خراشیده و سفال لعابدار، آثار عاجی، آثار طلایی. اینها فهرستی از آثار شاخصی هستند که در کاوشهای این جغرافیا به دست آمده است.
ظهور دولت مانّا
پیدایش واحدهای مختلف در منطقه زاگرس کنار ارومیه در اوایل هزاره نخست قبل از میلاد، زمینه را برای ظهور نخستین واحد بزرگ سیاسی یعنی پادشاه مانّا فراهم کرد. این پادشاهی را میتوان نخستین ساختار بزرگ دولتی در سرزمین آذربایجان دانست. دولت مانّا در سرزمینی با سنن باستانی، در مقطعی بسیار بزرگ از تاریخ باستان و منطقهای پیشرفته از جهت اقتصادی و فرهنگی برپا شده بود. مانّا مستقیما وارث طوایف و اتحادیههای طایفهای گوتی، لولوبی و هوری بود که در هزارههای سوم و دوم قبل از میلاد در این سرزمین موجود بودند. نام مانّا نخستینبار در نوشتههای میخی در سال 843 قبل از میلاد بهصورت «موننا» در کتیبه شلمنصر سوم آمده است. آشوریات عادتا مانّا را «کشور مانِّی» و مانّاش و اورارتوها آن را کشور مانا مینامیدند.
سرزمین جنوب شرقی مانّا و ایالات تابع آن، هممرز با سرزمینهای محل سکونت مادها بودند. اتحادیه طایفهای ماد در دهه 30 سده نهم قبل از میلاد قوت گرفت. شلمنصر سوم نخستین بار نام آنها را در بیان بیستوچهارمین هجوم جنگی خود در سال 824 قبل از میلاد میبرد. او معلوماتی درباره تصرف دژهای کواکیندا، تارزانایی، اِسامول و کینابلیلا همراه با مناطق اطرافشان ارائه میکند. دیاکونف اثبات میکند که این نامها با جاینامهای زاموآ شباهت دارند و به زبانهای ایرانی مربوط نیستند. امکان دارد این سرزمین بعدها مورد سکونت مادها قرار گرفته و نامهای پیش از مادها هنوز بر جای مانده بود.
طوایف ماد چنان نیرو گرفته بودند که همواره سرزمینهای مرزی را تهدید میکردند و حکمرانان آشوری ناچار بودند هرازچندی بر آنان هجوم آورند. اورارتو که در سرحدات غربی جای گرفته بود، دشمن هولناک مانّا بود. نام اورارتو (که در منابع آشوری در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد بهصورت اورواتری و اوراتری آمده) را نامی محلی میشمارند. اورارتو در ابتدا سرزمین بسیار گسترده و غیرمعینی را دربر میگرفت. بعدها در این سرزمین اتحادیههای طایفهای مختلفی پدید آمد و از میان رفت.
ساختار دولت اورارتو از سده نهم قبل از میلاد به صحنه تاریخ وارد شد. این دولت به تدریج چنان قدرتمند شد که توانایی ایستادگی در برابر آشوریان را به دست آورد و سپس آشور را که برای توسعهطلبی میکوشید، تحت فشار قرار داد. از اواخر سده نهم قبل از میلاد، کتیبهها و سالنامههای میخی حکمرانان اورارتو پا به صحنه تاریخ نهاد. از این منابع میتوان مطالبی درباره تاریخ مانّا به دست آورد که منابع آشوری با سکوت از کنار آنها گذشتهاند. همچنین اینها آگاهیهای بیشتری درباره ایالات حاشیه ارومیه ارائه میکنند.
حکمرانان اورارتو از دوره منوآ (تقریبا 781-810 قبل از میلاد)، نام کشور مانّا را برده و حملات خود را به آنجا آغاز کردند. در ابتدا این حملات همچون یورشهای آشوریان، ماهیت حملاتی را داشت که با سوزاندن خانهها و اخذ غنایم همراه بود.
«منوآ پسر ایشپوئینی به نیروی خدای خالدی میگوید: زمانی که من به سوی کشور مانّا پیش رفتم، کشور را ویران کردم، آتش برافروختم». از معلومات ظفرنامه، اشغال کشور یا تعیین خراج بر آن معلوم نمیشود. بعدها از نوشتههای صخرهای نزدیک میاندوآب معلوم میشود که منوآ در این منطقه قلعهای برپا کرد که به منزله نقطه اتکای او بود. سپس شهر مئیستا و کشور مانّا را اشغال کرد. او سربازانش را در مناطق اشغالی نگه داشت. «منوآ پسر ایشپوئینی به نیروی خدای خالدی، این قلعه را برپا کرد. او شهر مئیستا را به دست آورد، از آنجا کشور مانّا را تصرف کرد. در آنجا... سربازان پیاده را حفظ کرد».
همچنان که از این کتیبه برمیآید، شهر مئیستا در دوره منوآ، شهر مستقلی بود و در نزدیکی سرحدات مانّا جای گرفته بود. حال آنکه خلف او ایشپوئینی، همین شهر را به پارسوآ مربوط میداند. این سرزمینها هممرز بودند و ظاهرا مانّا پس از حملات ایشپوئینی، قسمتی از مئیستا را که با پارسوآ هممرز بود، تصرف کرد. اطلاعات منوآ مبنی بر تصرف مانّا مربوط به این اراضی است.
حملات اورارتوییها به ایالات مانّا در دوره آرگیشتی اول پسر منوآ (تقریبا 764-786 قبل از میلاد) و ساردوری دوم پسر آرگیشتی (تقریبا سالهای 730-760 قبل از میلاد) شکل منظمی به خود گرفت. درست در همین دوره، اشغال سرزمین اطراف ارومیه مورد توجه اورارتوییها قرار گرفت. فرمانروا آرگیشتی اول از همین سال سلطنت تا سیزدهمین سال سلطنتش، هر سال به ایالات جنوبی دریاچه ارومیه حمله میبرد. اورارتوییها برای تصرف شهر بوشتو مبارزه کردند. شلمنصر سوم به تصرف قلعه بوشتو اشاره میکند. حمله اورارتوها به ایالت بوشتو به عنوان حمله به مانّا تلقی میشود. اورارتوها شهرهای استوارنشده و برخی مناطق ایالت بوشتو و غنیمت پرباری به دست میآورند.
بعدها در دوره ضعف اورارتو، این ایالت دوباره به دست مانّا افتاد. در کتیبه آشوربانیپال نام قلعه بوسوتو نیز در میان شهرهایی آمده که توسط مانّا تصرف شدهاند. ظاهرا در سالهای 776 و 775 قبل از میلاد، مانّا خود دست به حمله زد و اورارتو را تهدید کرد. کتیبه آرگیشتی اول این موضع را تأیید میکند. در کتیبه از این بحث شده است که آرگیشتی اول قشون مانّا را دفع کرده، بر آن چیره شده، غنیمت بسیار شامل سههزارو 270 نفر اسیر، 170 رأس اسب، 62 نفر شتر، دوهزارو 411 رأس گاو و ششهزارو 140 رأس بز و گوسفند به دست آورده است.
از سال 774 قبل از میلاد، مبارزه میان مانّا و اورارتو به شمال دریاچه ارومیه کشیده میشود. آرگیشتی اول در سیزدهمین سال سلطنت خود، دو بار به ایالات اِتیونی واقع در مانّا و قفقاز جنوبی هجوم آورد. او این کشور را غارت کرد، شهرها را سوزاند و پس از جنگ خونین شیمریهادیر، «شهر حکمران» استوارشده مانّا را تصرف کرد و مردان و زنان بسیاری را به اسارت برد. ساردوری دوم نیز جنگهایی در سرزمین این منطقه انجام داد. او اطلاع میدهد که به مانّا حمله کرده، شهر دژ استوارشده داربا را تصرف کرده و فرماندار اورارتویی بر آنجا گمارده است. ساردوری ایالت تصرفشده را به کشور خود الحاق کرد.
ظاهرا دژ داربا در شمال دریاچه ارومیه و در مناطق هممرز با اورارتو جای گرفته بود؛ چراکه درست از اینجا ساردوری دوم به ایالت اِریاخی روی کرد.
در سالنامه ساردوری دوم نیز از یورش نظامی به ایالت پولوآدی بحث میشود. محل دقیق این ایالت، در پرتو کشف سنگنبشتهای معلوم شد که از نزدیکی سکونتگاههای تصرفشده به دست آمده است. در این کتیبه از پیروزی بر کادیائو، پادشاه کشور کوهستانی پولوآدی، تصرف 21 قلعه، 45 شهر ازجمله شهر شاهی «لیبلیونی» خبر داده میشود. در سالنامه همچنین بیان میشود که ساردوری دوم جهت حفظ فرمانبرداری کشور دشمن، دژهایی برای خود در اینجا برپا کرد.
به این ترتیب دولت مانّا مجبور بود در تمام طول سرحداتش به دفاع برخیزد و احتمالا در برخی ادوار این مبارزه، آن دولت را بسیار ناتوان کرده بود؛ ولی دورههایی نیز بودند که دولت مانّا از کشمکشهای سنگین میان همسایگان نیرومندش و بحران داخلی آنها استفاده کرد و توانست قلمرو خود را احیا کند و گسترش دهد.
ظاهرا دولت مانّا در دوران اسلاف ایرانزو و اوایل سلطنت او به شکوفاترین دوره خود رسید. نام اسلاف ایرانزو بر ما روشن نیست؛ چراکه نام حکمرانان مانّا در این دوره را بسیاری از حکمرانان اورارتو که با آنان میجنگیدند، در کتیبههایشان نیاوردهاند. آنها بهندرت نام رقیبانشان را میبرند؛ ولی یورش مانّا به اورارتو در این دوره، خود نشان از نیرومندی مانّا دارد. عدم حمله آشور به مانّا نیز از عوامل نیرومندشدن مانّا بهشمار میرود.
در دوره سلطنت ایرانزو، موقعیت فرمانروای مانّا اندکی سست میشود. شهرهای شوآنداخول و دوردوکا نیز همراه با ایالت زیکرتو علیه او برخاستند. این شهرها و ایالات بهکمک سارگن دوم دوباره به فرمان مانّا سرنهادند.
پس از مرگ ایرانزو (تقریبا میان سالهای 719 و 716 قبل از میلاد) جنگ قدرت میان پسرانش درگرفت. آزا پسر بزرگتر که سیاست ایرانزو را ادامه میداد و طرفدار آشور بود، بر تخت نشست ولی او مدت زمان کمی پادشاهی کرد و بهزودی بهدست طرفداران اتحاد با اورارتو سرنگون شد. باگداتی از اوئیشدیش و مِتاتتی از زیکرتو که فرمانداران مانّایی طرفدار اورارتو بودند، بر آزا شوریدند. آزا ناچار شد در سرزمین خود به دفاع برخیزد. او در «کوه صعبالعبور اوائوش» [Uauš] (سهند) استحکام گرفت ولی نتوانست بر دشمنانش چیره شود و کشته شد. اولّوسونو برادر او بر تخت جلوس کرد. آشوریان البته نمیتوانستند به از دستدادن متحدانشان رضایت دهند و سارگن دوم در سالهای ششم، هفتم و هشتم سلطنت خود برای تابعکردن مانّا و سرزمین جداشده از آن، حملاتی ترتیب داد. «... من در کوه اوائوش جاییکه آنها جنازه آزا را انداخته بودند، پوست از تن باگداتی کندم و آن را به مانّایان نشان دادم».
سارگن دوم سپس بر زیکرتو پایتخت مانّا حمله برد، جنگی خونین با مانّاییان ترتیب داد و دژهای زیبیا و آرمایت در نزدیکی ایزیرتو را تصرف کرد. ظاهرا این دژها، ورودی ایزیرتو را محافظت میکردند.
روسای اول حکمران اورارتو که از کشمکشهای داخلی مانّا استفاده میکرد، 22 قلعه اولّوسونو را تصرف کرده و دایائوکو فرماندار مانّایی را به مقابله با اولّوسونو کشاند. گرانتوفسکی معین کرده است که دایائوکو که همراه دیگر فرمانداران شوریده بود، حاکم ایالت مِسّی تابع مانّا بود. اولّوسونو در وضعیت بسیار دشواری گرفتار شد. او ناچار شد از خواست خود جهت خلاصی از آشور و استمداد از اورارتو، دست بردارد. سارگن دوم او را بخشید «از تمامی گناهان او گذشت» و او را بر تخت مانّا باقی گذارد. از همینزمان اولّوسونو به دفاع از سارگن دوم پرداخت و او را در مبارزه با اورارتو یاری رساند.
مانّایان قشون آشور را از نظر غلّه، علوفه، اسب و گاو و گوسفند تأمین میکردند. میان اولّوسونو و سارگن دوم معاهده بسته شد. براساس این معاهده، اولّوسونو به نسبت حکمرانان پیش از خود، امتیازات معینی از آشور گرفت. سارگن دوم اطلاع میدهد: «برای سرور آنان، فرمانروا اولّوسونو، سفرهای افتخاری گشودم، تخت او را بلندتر از پدرش ایرانزو برپا کردم». ظاهرا سارگن دوم براساس معاهده ناچار شده بود 22 قلعه در دوشهر استواری را به مانّا بازگرداند که توسط اورارتو تصرف شده و قبلا به آشور پیوسته بودند. این دژها که در جنوب دریاچه ارومیه جای گرفته بودند، تابع دایائوکو بودند.
پس از جنگ نزدیک کوه اوائوش که منجر به شکست اتحادیه اورارتو شد، سارگن دوم حملات خود را در سواحل شمالی دریاچه ارومیه ادامه داد. قلعههای بسیاری در ایالت سوبی و همچنین شهر باشکوه اولخو در ایالت سانگیبوتو به مانّا بازگردانده شد.
سارگن دوم که قشون اورارتو را تعقیب میکرد، به 63 ایالت اورارتو داخل شد و روسای اول را با شکست کامل مواجه کرد، بسیاری از شهرها و سکونتگاههای وی را ویران کرد و غنایم بسیار به دست آورد. غنیمتی که از موساسیر شهر خالدی خدای اصلی اورارتو بهدست آمده بود، پربار و متنوع بود. ویرانی قلعه واقع در هفتوانتپه که تا سده چهارم پیش از میلاد برپا نشد، مربوط به این دوره است. روسای اول تاب شکست را نیاورده و بنا بر آگاهیای که سارگن دوم به دست میدهد، خود را کُشت.
ظاهرا در این مدت دولت ضعیف و تارومارشده اورارتو، چندان خطری تولید نمیکرد. مانّا نتوانست سرحدات خود را گسترس دهد. ایالات زیکرتو، آندیا و گیزلبوندا سر به فرمان نهادند و قلعهها و ایالات اوئیشدیش، سوبی و سانگیبوتو که به تصرف اورارتوها درآمده بود، بازگردانده شد. بعدها سارگن دوم مانّا را دولت متحد مینامد و در دیدار با اولّوسونو، هدایایی میان آنها مبادله میشود.
وضعیت مانّا چنان استوار شد که دیگر این کشور در دوره وارثان سارگن دوم، از شناسایی برتری آشور سر باز زد و حتی توانست برخی سکونتگاههای آشور را به چنگ آورد. سناخریب فرمانروای آشور (750-681 قبل از میلاد) ناچار شد بر مانّا هجوم آورد ولی ظاهرا این یورش نظامی چندان هم کامروا نبوده است. بهاینترتیب که سناخریب ناچار شد به گرفتن اسیرانی چند بسنده کند.
درعینحال اورارتو نیز از ادعاهایش بر ایالات شرقی دست برنداشته بود. اورارتو در دوره آرگیشتی دوم پسر روسای اول، دوباره حملههای خود را بر این اساس از سرگرفت. دو سنگنبشته در دامنه جنوبی سبلان این مطلب را تأیید میکنند. در این سنگنبشتهها از یورش نظامی به ایالت آرخو و اشغال کشورهای اوشولو و بوکو تا رودخانه بحث میشود. اورارتوییها در بازگشت، کشورهای گیردونی، گیتوخانی و توشیدو و شهر روتومنی را که بر آنها خراج تعیین شده بود، تصرف کردند. یکی از قلعههای تصرفشده آرگیشتیردو «فرماندار آرگیشتی» نامیده میشود.
نام آهشری (آهسری) فرمانروای بعدی مانّا، در یکی از مطالب اسرحدون (680-669 قبل از میلاد) آورده شده است. آهشری که با آشوریان مبارزه میکرد، از کمک کیمریان و اسکیتهایی که «در ایالات کشور مانّاها» جای داشتند، استفاده میکرد. اگرچه اسرحدون خود را «پراکندهکننده اهالی کشور مانّا و گوتیهای رامنشدنی و از دم تیغ گذراننده قشون ایشپاکای اسکیت متحدی که نتوانست آنان را نجات دهد» معرفی میکند ولی مانّا تابع او نشده بود.
زمانی که مادها در دوره حاکمیت آهشری بر آشور شوریدند، مانّایان نیز به آنها پیوستند. احتمالا اتحادیه مادها که کاشتاریتی آن را رهبری میکرد، در نتیجه قیام مردمی برپا شده بود. قشون کاشتاریتی، مانّاها و کیمرهای متحد، در مبارزه با آشور به پیروزی دست یافتند.
در منابع میخی که نام مانّا در آنها آمده، چنین گفته شده است که مانّا تا آخرین جنگ آشور با بابل در سال 616 قبل از میلاد، متحد آن کشور باقیمانده بود. در «سالنامه گد» بیان میشود که نبوپلسر فرمانروای بابل (متوفی در سال 605 قبل از میلاد) که شکستی سنگین بر آشور وارد کرد، اعیان آشور و مانّایانی را که به کمک آنان آمده بودند، اسیر کرد.
مادها که قاطعانه و کامل آشور را شکست دادند، اساس دولتی قدرتمند و بیرقیب را در شرق نهادند. احتمالا آنها دولت مانّا را بین سالهای 615-610 قبل از میلاد تارومار کردند ولی مانّا، اگرچه بهصورت یک دولت وابسته به ماد، مدتی استقلال خود را حفظ کرد.
دیدگاه تان را بنویسید