با توجه به همه تلاشهای دونالد ترامپ برای برگرداندن نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماه جاری میلادی، هرگز انتظار نمیرفت که دموکراسی آمریکایی پس از روز انتخابات از مسیر خود خارج شود. حتی در روز ۲۳ نوامبر با وجود اینکه ترامپ بار دیگر آنچه به گفته او «فسادآلودهترین انتخابات تاریخ آمریکا» بود را محکوم کرد، این موضوع را مورد تایید قرار داد که دولت فدرال باید منابع لازم برای آمادگی ورود به دفتر ریاستجمهوری را در اختیار جو بایدن قرار دهد. با وجود همه اینها اما ترامپ آسیبش را زد، همانطور که جمهوریخواهانی که با او مخالفت نکردند اینکار را انجام دادند. با توجه به اینکه چهار نفر از هر پنج نفر رایدهنده جمهوریخواه مدعی شدند که رای آنها «دزدیده» شده است، اعتماد به عادلانه بودن انتخابات خدشهدار شد و زیر پای بایدن به ناحق از همان ابتدا خالی شد. در مشاغلی که با آرای نزدیک بههم سر و کار دارند، همچون شمارش و تایید آرا، این ریسک وجود دارد که بخشی از میدان نبرد شوی. البته این تهدیدی از سوی حضور جمهوری نیست بلکه تحلیل رفتن دموکراسی آمریکایی است که بر اثر دوقطبی شدن بیشتر ایجاد شده است.
این همچنین بخشی از یک رکود دموکراتیک جهان است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر به شکوفایی در تعداد و کیفیت لیبرال دموکراسیها شد، اما این روند حالا معکوس شده است. مجارستان و لهستان بودجه اتحادیه اروپا را بلوکه میکنند چون دولتهایشان در برابر حاکمیت قانون سر تعظیم فرود نمیآورند. در هندوستان هم حزب ملیگرای بهاراتیا جاناتا تحت رهبری نارندرا مودی در حال تحت سلطه گرفتن نهادها از جمله دادگاهها و پلیس است. حالا هم این نگرانی وجود دارد که کمیسیون انتخابات را مال خود کند. واحد اطلاعات اکونومیست، از سال ۲۰۰۶ شاخصی را با عنوان شاخص دموکراسی تدوین کرده است. رقم مربوط به این شاخص در سال گذشته بدترین رکورد را ثبت کرد. کووید-۱۹ این افت را تسریع کرده است.
این تهدید نه از سوی کودتای نظامی که از جانب دولتهای در قدرت، وجود دارد. با گذشت زمان، رهبران بیاخلاق میتوانند دموکراسی را بهطور کامل از درون تهی کنند. دو دهه پیش در ونزوئلا انتخابات معناداری برگزار شد. امروز اما ونزوئلا در آستانه حذف آخرین هسته اپوزیسیون قرار دارد. حتی در کشورهایی که چنین بلایی غیرقابل تصور هست هم تحلیل تدریجی معیارها و نهادها به ظهور بدترین دولت منجر میشود. برای معکوس کردن این روند باید فهمید ایراد کار کجاست.خواه شما طرفدار ترامپ و حامیان پوپولیستاش باشید و خواه نباشید، آنها در واکنش به شکستهای دولتهای دموکراتیک به قدرت رسیدند.در کشورهای ثروتمند، رایدهندگان طبقه شاغل پس از آنکه استانداردهای زندگیشان از ارتقا بازماند و نسبت به موضوع مهاجرت نگران شدند، به این نتیجه رسیدند که سیاستمداران اهمیتی به آنها نمیدهند. در اروپای مرکزی و شرقی، دولتهایی که به دنبال پیوستن به اتحادیه اروپا بودند، از رایدهندگان خودشان بیشتر به بروکسل توجه نشان میدادند. در کشورهای در حال توسعه فساد این پیام را مخابره کرد که طبقههای حاکم عمدتا به حسابهای بانکی خود علاقه نشان میدهند.
سیاستمداران متهور با ارتقای هویتشان به ورای عرصه سیاست نسبت به این احساسات واکنش نشان دادند و طوری به رایدهندگان وانمود کردند که شکایتهای آنها برایشان مهم است. در چنین تحولی بود که برخی از احزاب قدیمی از بین رفتند. در فرانسه در سال ۲۰۱۷ تنها توانستند یکچهارم آرا را به خود اختصاص دهند. لهستان تحت لوای یک دولت میانهرو به شکوفایی رسید اما حزب قانون و عدالت به رایدهندگان گفت که ارزشهای کاتولیک آنها توسط بروکسل مورد حمله قرار گرفته است. در برزیل جیر بولسونارو بر تحقیر رایدهندگان علیه طبقه سیاسیون صحه گذاشت. تمرکز ترامپ بر هویت پایگاه خودش هم آنقدر شدید بود که موجب شد او حتی برای دور دوم ریاستجمهوریاش برنامهای ارائه نکند.
سیاست تمرکز بر هویت خود، که با رسانههای جمعی و تلویزیون و رادیوی متعصب بسط و توسعه یافت، بار دیگر موجب مشارکت رایدهندگان شد. مشارکت تنها مولفه شاخص دموکراسی واحد اطلاعات اکونومیست بود که از سال ۲۰۰۶ تاکنون بهبود یافت. بایدن و ترامپ هر دو توانستند نسبت به هر نامزد ریاستجمهوری دیگری در تاریخ آمریکا رای بهدست آورند اما سیاست تمرکز بر هویت، در حل هر مشکل دموکراسی، مشکلاتی دیگر را پدید آورده است.
علت این است سیاستی که هویتهایی تغییرناپذیر را تقویت کند، از تحمل و شکیباییای که لازمه یک دموکراسی برای حل منازعات اجتماعی است، دور میماند. قرار است سیاست درگیریهای اجتماعی را حل و فصل کند اما دموکراسی در عوض خود تولیدکننده آن است. تا حدودی علت این است که اقوام در دنیاهای اطلاعاتی مختلفی زندگی میکنند. بهعنوان مثال پوشیدن ماسک و تغییرات جوی به شکل مجادلاتی درباره نحوه زندگی مردم تغییر شکل داده است. نتیجه این است که سیاست آمریکا بار دیگر نمیتواند پاسخگو باشد. این سیاست مردم را چنان آتشی میکند که هرگونه امید لازم برای پیشرفت رو به جلوی جامعه را از بین میبرد.
گذشته از همه اینها دموکراسی اما آن چیزی است که مردم برایش تلاش میکنند. همه آخر هفتهها مردم بلاروس آزادی و جان خود را در معرض خطر میگذارند و به خیابانها میآیند تا در برابر دیکتاتوری قد علم کنند که حق آنها برای انتخاب حاکم خود را انکار میکند. این همان وضعیتی است که هنگکنگیها، سودانیها و تایلندیها در آن گرفتارند. این موضوع الهامبخش آن است که رایدهندگان سراسر جهان باید تا پای صندوقهای رای بار آن را با خود بر دوش کشند.
دیدگاه تان را بنویسید