[ امیرحسین احمدی] کرونا که به ایران آمد، اخبار که این دست و آن دست شد، شهرها که یکی پس از دیگری به آن دچار شدند، مردم که به هر داروخانهای رفتند و دیدند که هیچ ابزاری ندارند تا به مقابله مرض همهگیر بروند، از داروخانهها که بدون ماسک و مواد ضدعفونیکننده و دستکش برگشتند، میان بازار کرمانشاه، کفاشی دلش به درد آمد. کفاش سالهاست که کفش تعمیر میکند و در گوشهای از میدان آزادی کرمانشاه بساط دارد. چهار سال پیش که پسرش به خدمت رفت، او هم برای آنکه دعای خیر مردم پشت و پناه پسرک باشد، برای هر کس که پولی در جیب نداشت، رایگان کفش تعمیر میکرد. روزگار گذشت تا اینکه خبر آمد که مرضی به مثال وبا و طاعون همهگیر شده و نیاز به جدال با آن است. کرونا به کرمانشاه رسید، کفاش آرام به کفشهای پاره کوک میزد اما به چشم میدید که همشهریانش میان بازار و مغازهها به دنبال ماسک، دستکش و هر وسیله دیگری میگردند که راه آمدن کرونا را سد کنند. شمسالله الفتی،کفاش میدان آزادی کرمانشاه، ١٠ روز پیش برخاست؛ وسع خودش را میدانست و از سوی دیگر هم میخواست سهمی برای دفع این مصیبت داشته باشد. «نزدیک ١٠ روزه که دارم دستکش به خلقالله میدم. خودم این دستکشهارو میخرم و میارم و موقعی که دارم کار میکنم به مردم میدم.»
روزهای اول که کرونا به ایران آمد و استفاده از دستکش و ماسک و الکل و مواد ضدعفونیکننده ضروری شد، خرید دستکش برای شمسالله سخت نبود، اما امروز که بیش از دو هفته از رسیدن کرونا میگذرد، حالا مشقتدادن دستکش رایگان برای شمسالله بیشتر شده. «الان هم پیدا نمیشه و پیداکردنش سخته.»
حالا هر روز صبح، قبل از شروع کارش، کرمانشاه را خیابان به خیابان میگردد، بازار را، عمدهفروشیها را، داروخانهها را تا بتواند دو یا سه بسته دستکش بگیرد و به میدان آزادی بیاورد. «واقعا وضع بحرانیه، مردم احتیاج دارن به دستکش و... تا جونشون را سالم نگه دارن. یک وقت میان اینجا به زور بهشون دستکش میدم، به کاسبها و رهگذرها و بهخصوص به راننده تاکسیها. به زور بهشون دستکش میدم که دستشون کنن. کارشون خطرناکه. از صبح تا شب وسط خیابونند و با مردم رو در رو میشن.»
شمسالله از بیست سالگی شروع به کفاشی کرده. «اولش حدود سه چهار سال دندانسازی میکردم. دایی من دندانساز بود و من هم کنارش کار میکردم ولی داییم که رفت تهران من هم دنبال کار دیگری گشتم. داداشم کفاش بود و من هم کنارش کار یاد گرفتم و کفاش شدم. نزدیک ٢٧ سال هست کار کفاشی میکنم و ١٤ سال هست که در میدان آزادی کرمانشاه کفش مردم را تعمیر میکنم. هر کس خودش شغلش رو انتخاب میکنه من هم این شغل را دوست داشتم و انتخابش کردم.»
روز اول کارش را که به یاد میآورد، با خنده حرفش را ادامه میدهد: «یک کسی اومد که کفشش رو درست کنم و من هم میخ پاشنه را به سرپنجه کفش کوبیدم.» خنده سر میدهد و خنده که تمام میشود، دوباره شروع میکند: «آمد و گفت آقا کفش ما را که داغون کردی و من هم جوابش رو دادم که من فقط همین رو بلدم. مرد بامحبتی بود، گذشت کرد و هیچ گلهای هم نداشت و رفت.»
شمسالله از تمام دنیا دو فرزند دارد. دو فرزندی که جانش به آنها وابسته است. «یک دختر گل دارم و یک پسر گل؛ دخترم کلاس چهاره و پسرم هم ثبتنام کرده برای درجهداری و فقط تحقیقاتش مونده و نمیدانم چطور شد که کارش آنقدر دیر پیش رفت. سربازی هم رفته و اگر خدا کمک کنه، به امید خدا میره سر خدمتش. کارهای اولیهاش رو تموم کرده و اگر بتونه میره نیروی انتظامی و اونجا شروع به خدمت میکنه.»
مرد کفاش میگوید که سالها یک سو از میدان آزادی کرمانشاه بساط میکرده تا کفشهای پاره را بدوزد، کفشها را واکس بزند، داخل کفشها کفی بگذارد و لقمه نانی در بیاورد. «از چند سال پیش شهرداری برامون غرفه درست کرد و اومدیم این طرف میدان. به من هم یک ٦٠ سانتی دادن. یک غرفهای که وسایلم رو میذارم توش و اجاره غرفه رو هم به شهرداری میدم.»
از زندگیاش که میگوید، از کارش، از خانهاش، از درآمدش، پایان هر توصیفی که میکند، خدا را هم شکر میگزارد. «خدا بزرگه و هیچکس از گرسنگی نمیمیره؛ اگر مردم هم به همین حرف من اعتقاد داشته باشند دنیا گلستان میشه. مال رو خدا میده و روزی رو خدا قسمت میکنه. جمعکردنش که دیگه حرصخوردن نداره. این چند وقته خصوصا از روزی که این مرض و این مصیبت آمد بازار من خراب و درآمدم خیلی کمتر شده. نه درآمد من که بازار همه خراب شده و کاسبی همه خوابیده حتی هتلها هم بستند ولی خب خدا رو شکر من راضیم بالاخره روزی ٣٠، ٤٠ هزار تومن کمتر یا بیشتر درمیاد. خدا رو شکر، خدا رو شکر زندگی میگذره کم، زیاد، هست، نیست، روزی هست، روزی نیست بالاخره باید مدارا کرد و ما هم خدا رو شاکریم.»
با اینکه کسبش کساد شده و دیگر کسی خیال آمدن به بازار را ندارد، اما هر چه در بیاورد، مبلغی از آن را برای خرید دستکش کنار میگذارد. «درآمدی که دارم خیلی کم شده ولی خب روزی ١٠ یا ١٥ هزارتومن کنار میذارم؛ اون هم با نیت قلبی خودم و میرم با این پول دستکش میخرم و هر کس رد بشه بهش دستکش میدم. بعضی موقعها خیلی شلوغ میشه و بعضی موقعها خلوت؛ روزی دو یا سه بسته صدتایی یا دویستتایی دستکش میگیرم و به مردم میدم. مگه قیمت اینها چنده؟ نون ما هم در میاد.»
روزهای اولی که او دستکش میخرید، به فروشگاههای مختلف میرفت و به هر هزینه و قیمتی که بود، دستکش گیر میآورد. «یکی دو روز اول هر بسته دستکش رو بستهای سههزار و ٥٠٠ تومن میخریدم، دوباره گرانتر شد. به هر قیمتی خریدم؛ بستهای هفتهزار تومن، پنجهزار تومن، چهارهزار تومن. الان سخت گیر میآید و گرانتر هم شده.»
با این همه که دستکش کمیاب شده اما شمسالله قافیه را نباخته. او یکدل بر سر حرفش ایستاده تا روزی که مطمئن شود کرونا از میان زندگی مردم رخت بربسته است. «به خدا قسم دیروز تا نزدیکای چهارراه بسیج کرمانشاه هم رفتم و از عمدهفروشیها هم پرسیدم و دستکش اصلا وجود نداشت. پیدا میکنم ولی قیمتش بالاست؛ یکجا میگفت ١٠هزار تومن و یک جای دیگه ١٥هزار تومن. تا دست آخر دیروز یک داروخانه پیدا کردم که یک خانم دکتر ذاکری هست که به من دستکش میده به نرخ چهارهزار و ٥٠٠ تومن؛ آن هم به زور. میگه روزی یه بسته بیشتر نمیدم ولی دیروز لطف کرد و دو بسته داد و گفت آن بسته اضافی هم مال کسی بوده که نیامده که بگیره.»
میگوید که تا روزی که این دستکشها وجود داشته باشد، این کار را میکند و به مردم دستکش رایگان میدهد. «کمک زیادی هم نیست و اصلا چیزی نیست. به خدا اینجور کمکها زیاد نیست. منم آدم خیّری نیستم که بگم روزی ١٠٠هزار تومن دستکش میخرم و به مردم میدم. فوقش میتونم روزی دو بسته دستکش بخرم و بیش از این هم از من بر نمیاد که به مردم کمک کنم. من دیدم کسایی رایگان سمپاشی میکنن و بعضیها دستکش مجانی میدن به مردم و گفتم من هم به اندازه وسع خودم این کار رو بکنم. شکر خدا مردم خیلی فهیم هستن؛ یعنی از هر نظر که بگی درک و شعور دارن. حتی تو کرمانشاه یکسری کنار مغازههاشون آب و مایع دستشویی گذاشتن که مردم دستشونو بشورن.»
از روزهای کرونایی کرمانشاه قصه میکند و میگوید: «اینجا هم مثل شهرهای دیگه است، سمپاشی میشه و مردم رعایت میکنن. گیرشون بیاد دستکش دست میکنن و ماکس «ماسک» میزنن یا خودشون درست میکنن؛ چون ماکس و دستکش و اینا تو داروخانهها نیست خودشون درست میکنن یا اگر هم چارهای نداشته باشن، کار دیگهای نمیتونن انجام بِدَن. خدا رو شکر کرونا تو کرمانشاه کم هستش تلویزیون گفته ٣٣ نفر که مثل بقیه شهرها زیاد نیست. خدا کنه اینهایی که گرفتن هر جا که هستن زودتر خوب بشن و این مصیبت از سر همه باز بشه.»
شمسالله از چهار سال پیش کفشها را رایگان تعمیر میکرد و هنوز هم این کار را میکند. «من کفش رایگان درست میکنم و نزدیک چهار سال و خردهای کفش رایگان تعمیر میکنم. هر کس بیاد و کفشش تعمیر بخواد و پولی هم توی دست و بالش نباشه، میاد پیش من و من هم با کمال میل از ته دلم کفشش را تعمیر میکنم. یک وقت بابا کارگره، راننده است، درآمدی نداره، کفش باید سالم باشه که بتونه راه بره. میان اینجا و من نوکرشون هم هستم. اگر خودم داشته باشم میرم وسیله تعمیر هم میخرم و کفش طرف رو درست میکنم و میدم تا دوباره کفش را به پاش بکنه. اما درآمد خودم را هم دارم. آقایی هم هست که آدم با محبتیه، میاد اینجا که کفشش را تعمیر کنه، من میگم پنجهزار تومن ولی اون بهم ١٠هزار تومن میده و میره. بالاخره مردم به فکر هم هستن.»
مرد کفاش میدان آزادی کرمانشاه زنهار میدهد که خدمت به خلق خدا و کمک به مردم برایش اصل است و این کار را به قصد تبلیغ و رونق کسبوکارش انجام نمیدهد: «هر کس بخواد کمک کنه به مردم، راههای زیادی هستش. از روزی که پسرم به خدمت رفته به نیت او کار کردم و نزدیک دو سال هم هست که برگشته و من تا روزی که کسی این کار رو از من نگیره، انجامش میدهم و هر کس هم بیاد نوکریش رو میکنم تا روزی که نفس از سینه بره و بیاد. تمام شهر من رو میشناسن و نمیخوام از این طریق کار و کاسبیام رو رونق بدم؛ روزی رو خدا میرسونه. من هم تا جایی که بتونم کوچیکی بندههاش و نوکری مردم رو میکنم. خدا رو شکر.»
کفاش کرمانشاهی به همشهریانش دستکش رایگان هدیه میدهد
دستان یاریگر «شمسالله»
درآمدی که دارم خیلی کم شده ولی خب روزی ١٠ یا ١٥ هزارتومن کنار میذارم؛ اون هم با نیت قلبی خودم و میرم با این پول دستکش میخرم و هر کس رد بشه بهش دستکش میدم. بعضی موقعها خیلی شلوغ میشه و بعضی موقعها خلوت؛ روزی دو یا سه بسته صدتایی یا دویستتایی دستکش میگیرم و به مردم میدم. مگه قیمت اینها چنده؟ نون ما هم در میاد
دیدگاه تان را بنویسید