ارسال به دیگران پرینت

نقش «کتاب» در انقلاب چه بود؟

در نشست «کتاب‌های جریان‌ساز در انقلاب اسلامی» درباره تأثیر آثار آیت‌الله مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان در جریان پبروزی انقلاب سخن گفته شد.

نقش «کتاب» در انقلاب چه بود؟

۵۵آنلاین :

نشست «کتاب‌های جریان‌ساز در انقلاب اسلامی» با حضور علی‌ مطهری - نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی -، هادی خانیکی - عضو هیئت‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی -، عباس کشاورز - عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد -، عیسی علیزاده - معاون فرهنگی سازمان جهاد دانشگاهی - و عادل تقوی - رئیس سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی - امروز (دوشنبه، ۱۵ بهمن‌ماه) در محل جهاد دانشگاهی برگزار شد.

عادل تقوی - رئیس سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی - با ارائه توضیحاتی درباره فعالیت‌های این سازمان در حوزه کتاب و کتاب‌خوانی گفت: انقلاب ما انقلاب بر مبنای کتاب و کتاب‌خوانی بوده است. مستندات این موضوع وجود دارد. ساواک هرگاه برای دستگیری فردی می‌رفته، در ابتدا به سراغ کتابخانه او می‌رفته تا ببیند آیا کتاب‌های ممنوعه در آن وجود دارد. پایه‌گذاری و بحث انقلاب، بحث کتاب‌ و کتاب‌خوانی بوده است.

سپس عباس‌ کشاورز - عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد - درباره نقش کتاب در ترویج ایدئولوژی‌های مختلف در جریان انقلاب اظهار کرد: جریان‌های مارکسیستی، مذهبی و ملی‌گرایی در جریان انقلاب نقش‌ بسزایی داشتند و هرکدام ایدئولوژی‌های خود را با ابزارهای مختلف گسترش می‌دادند؛ سخنرانی‌، نوار کاست و کتاب.

او افزود: آیت‌الله مطهری، آیت‌الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی شریعتی سخنرانی‌های بسیاری داشتند که بعدها به کتاب تبدیل شد. این افراد سهم‌ بسزایی در انقلابی کردن افراد داشتند. مرحوم بازرگان با نوشتن کتاب‌های متعدد، علم را وارد دین کرد؛ او می‌خواست جوانان را در مقابل اندیشه مارکسیستی نگه دارد. شریعتی‌ نیز آشنایی خوبی با نسل جوان داشت. آیت‌الله مطهری هم توانست نسل جوان را به خوبی با اسلام و مبانی آن آشنا کند. آیت‌الله طالقانی هم به خاطر مجاهدت‌هایی که داشت به عنوان «ابوذر زمان» لقب گرفت.

در ادامه علی مطهری - نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی - درباره نظرات مختلف مربوط به جریان‌ساز بودن آیت‌الله مطهری در انقلاب اسلامی گفت: گروه‌های مارکسیستی، اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان سه جریان اصلی انقلاب بودند. اسلام‌گرایان نیز خود به دو گروه تقسیم می‌شدند؛ عده‌ای که انقلاب را اصل می‌دانستند و اسلام را به عنوان ابزار تلقی می‌کردند و گروه دیگری که اصالت را به اسلام می‌دادند. در راس گروه دوم شهید آیت‌الله مطهری قرار داشت که اصالت را به اسلام می‌داد، نه انقلاب.

او با بیان این‌که اسلام انقلابی تعبیر منفی در جریان انقلاب تلقی می‌شد، گفت: شهید آیت‌الله مطهری می‌گفت ما به دنبال انقلاب اسلامی هستیم، نه اسلام انقلابی. شهید مطهری هر جا احساس می‌کرد حرکت درست است و در مسیر اسلام حرکت می‌کند، وارد می‌شد؛ روز ۱۵ خرداد علیه شخص شاه سخنرانی کردند که زندانی شدند و بعدها با فشار مراجع آزاد شدند. بعد از ۱۵ خرداد با توجه به این‌که دانشگاهیان حضور نداشتند، او احساس کرد بعد از پیروزی نهضت چه کاری باید انجام بدهیم. آیا کادر درستی برای اداره کشور داریم یا نه؟ نیروی دانشگاهی آن زمان آمادگی چنین کاری را نداشت و قشر دانشگاهی نیز با نهضت همکاری نمی‌کرد. چیزی که مانده بود توده مردم و بازاری‌ها بودند. از آن‌جا مطهری به این فکر افتاد که ایدئولوژی اسلام را تبیین کند، این‌که اصلا به دنبال چه هستند. شهید مطهری در آثار خود به دنبال این بود که بگوید نظام اقتصادی اسلام، نظام جزایی و خانوادگی‌اش چیست. او می‌خواست نشان دهد که اسلام یک مکتب است و قابلیت اداره جامعه را دارد و صرفا چند پند و اندرز نیست.

نایب‌رئیس مجلس در ادامه با بیان این‌که کسی نمی‌تواند انقلاب را محدود کند، اظهار کرد: ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب اسلامی با همکاری همه اقشار، دانشگاهی و توده مردم به پیروزی رسید. کسی نمی‌تواند بگوید که این انقلاب برای ما بود. در انقلاب افراد مرفه و محروم حضور داشتند. انقلاب اسلامی با حوزه خداجویی افراد سر و کار داشت و یک حرکت محرومیت مادی نبود.

او با تاکید بر این‌که ملاک آیت‌الله مطهری اسلام بود، نه انقلاب، خاطرنشان کرد: مطهری با گروه‌های اسلامی و مجاهدین خلق درگیری داشت. این گروه‌ها مبارزه را اصل می‌دانستند. برخی روحانیون نیز از این گروه‌ها حمایت می‌کردند و انحرافی را که به وجود آمده بود درک نمی‌کردند. شهید مطهری این موضوع را فهمیده بود. آن زمان امام در نجف بودند. مطهری نگران آینده حرکت بود که فردایی که نهضت به پیروزی برسد چه خواهد شد.

علی مطهری همچنین بیان کرد: مبارزه برای آیت‌الله مطهری اصل نبود و به دنبال این بود که خطر را دفع کند. آن زمان کسی که مخالف مجاهدین خلق بود در واقع انتحار سیاسی کرده بود زیرا مجاهدین پایگاه اجتماعی قوی حتی در میان روحانیون داشتند. آن‌ها برای مشروعیت‌بخشی به ایدئولوژی خود از آیات قرآنی استفاده می‌کردند.

او با بیان این‌که بسیاری می‌گویند شهید مطهری در ایجاد شور انقلابی نقشی ندارد، گفت: این موضوع صحت ندارد. او هر گاه احساس می‌کرد در مسیر درست حرکت می‌کند تا پای اعدام هم می‌رفت. او بیشتر از جانب گروه‌های چپ احساس خطر می‌کرد. همه کتاب‌های او نیز بر این اساس است. مثلا در کتاب «اصول فلسفه و روش‌های رئالیستی» که در سال ۳۱ منتشر شد، احساس می‌کرد که باید در افکار جوانان تغییر ایجاد کند و این کتاب تاثیر خود را آن زمان گذاشت یا کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» نیز در این زمینه نوشته شده است.

در ادامه نشست، هادی خانیکی - عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی - اظهار کرد: روایت‌های نسلی که در انقلاب حضور داشت بیشتر نوستالژیک و احساسی است اما نسل بعد از انقلاب به صورت عقلانی‌تر به این مسئله می‌پردازد.

او با اشاره به شباهت انقلاب اسلامی با انقلاب الجزایر و دیداری که با مصطفی اشرف (سخنگوی انقلاب الجزایر) داشته، بیان کرد: اشرف به من گفت انقلاب ایران و انقلاب الجزایر شباهت‌های بسیاری دارند اما چیزی که من تاکید دارم این است که انقلاب ما را مطالعه کنید تا ببینید ما در چه کارهایی موفق بودیم و در چه کارهایی موفق نبودیم. یکی از کارهایی که در آن موفق نبودیم این بود که نتوانستیم انقلاب را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم. آن زمان من حرف‌هایش را متوجه نشدم. حالا می‌فهمم که زبان نسل انقلاب و نسل بعد از انقلاب با هم تفاوت دارد. نسل انقلاب به صورت عاطفی به مسائل نگاه می‌کند و نسل بعد از انقلاب نگاه استدلالی و عقلانی به مسائل دارد. ما نمی‌توانیم با زبان خودمان انقلاب را به نسل بعد منتقل کنیم.

خانیکی سپس با اشاره به ابزارهای جریان‌ساز در انقلاب گفت: زمان انقلاب از کتاب‌های جلدسفیدی که مشخصا ناشر نداشتند، استقبال می‌شد، زیرا عامل مشترکی که همه را به سمت آن کتاب‌ها می‌کشاند مبارزه با رژیم بود. فراتر از این موضوع را هم باید نگاه کرد، این‌که کتاب‌ها به تنهایی موثر بودند یا این‌که زمینه‌های دیگری هم وجود داشت؟ چه کسانی از این کتاب‌ها استفاده می‌کردند؟

او سپس با ارائه توضیحاتی درباره «تئوری انقلاب از منظر ارتباطی» گفت: تعبیری که برای انقلاب وجود دارد نظریه انقلاب بزرگ و رسانه‌های کوچک است. انقلاب‌ها توسط رسانه‌های خرد انجام می‌شود. کاست، کتاب، سخنرانی‌ها در مساجد و حسینیه‌ها، رسانه‌های خرد هستند که در مقابل رسانه‌های رسمی آن زمان، رادیو و تلویزیون پیروز شدند، زیرا در آن زمان کسانی که مورد اعتماد مردم بودند در رادیو و تلویزیون دیده نمی‌شدند.

این استاد دانشگاه افزود: رسانه‌ها به تنهایی قدرت تفویض یا سلب مشروعیت را ندارند و به تنهایی حاملان انقلاب نیستند. بلکه کسانی هدایت‌گر این موضوع هستند. باید به این موضوع توجه داشته باشیم که رسانه‌های بزرگ عامل اعتمادند. اعتماد به هر رسانه‌ای می‌تواند موثر باشد. این موضوع به صورت عام است و مختص کتاب نیست.

سپس عباس کشاورز درباره تاثیر کتاب‌های جریان چپ و مارکسیستی در شکل دادن به انقلاب و این‌که آیا کتاب مهمترین ابزار برای انقلاب بوده‌د، گفت: سرانه مطالعه در ایران بالا نیست. شاید در سال ۵۷ و ۵۶ کمتر از این بود. چیزی که در میان گروه‌های انقلابی مطرح است این است که چپ‌ها مطالعه زیادی داشتند و میانگین مطالعه‌شان از ناسیونالیست‌ها بیشتر بود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد سپس از تأثیر مهدی بازرگان بر جریان چپ گفت و خاطرنشان کرد: بازرگان در نوشتن کتاب سرآمدتر از سایرین بود. او کتاب‌های بسیاری نوشت اما تاکید داشت که علم را مقدم بر دین نمی‌داند و دین فقط پرداختن به عبادات نیست بلکه باید به سمت مسائل اجتماعی برود.

علی مطهری هم در ادامه مراسم درباره این‌که آیت‌الله مطهری آغازگر جریان بود یا منتقد گفت: او آغازگر بود. درست است که در واکنش و نقد برخی مسائل کتاب‌هایش را می‌نوشت اما کتاب‌ها همه آن مسائل نبودند بلکه بخش کوچکی از این مسائل را در بر می‌گرفتند.

او سپس با اشاره به آشنایی پدرش با دکتر علی شریعتی درباره نقد کتاب‌های شریعتی توسط مطهری گفت: استاد مطهری وظیفه خود می‌دانست که در برابر انحراف‌ها و گرایش‌های مارکسیستی که در آثار شریعتی وجود داشت اقدام کند.

این نماینده مجلس همچنین درباره نقد کتاب‌های مهدی بازرگان گفت: چیزی که در کتاب‌های بازرگان وجود دارد علم‌زدگی او است. او می‌خواست همه مسائل اسلام را توجیه علمی کند. شاید این کار او به خاطر این بود که نشان دهد اسلام علمی است. اما این موضوع آسیب‌هایی را به وجود می‌آورد. در بسیاری از احکام اسلامی ما نمی‌توانیم دلایل علمی پیدا کنیم. اگر این دلایل علمی را پیدا نکنیم و آن را کنار بگذاریم یک تهدید است و این موضوع خطرناک است. آیت‌الله مطهری نسبت به این دیدگاه نقد داشت. مثلا چیزهایی را که بازرگان درباره توحید و معاد نوشته مخدوش می‌داند و می‌گوید بازرگان با علوم تجربی سر و کار دارد و با فلسفه آشنایی ندارد. با این‌که او به بازرگان نقد داشت نسبت به او خوش‌بین بود و او را صادق می‌دانست، اما در مورد مجاهدین سخت و محکم ایستاد و آن‌ها را قبول نکرد. زیرا احساس می‌کرد آن‌ها نفاق دارند و دروغ می‌گویند و روش‌شان روش درستی نیست.

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه