به گزارش 55 آنلاین، سریال یاغی با پخش همین ۳قسمت، علاقهمند و پیگیر پیدا کرده و جمع زیادی، دوستش دارند چون جاوید، شهروندیست دوستداشتنی! مابهازا کم ندارد، همدلیبرانگیز است، عشقش را باورپذیر بازی کرده، با سن کم و حتی نبودِ پدر و مادر بالای سرش، بلد است که خشم خود را مثل پهلوانان در زمین کشتی خالی کند! او ورزشی با روحِ پهلوانی را انتخاب کرده نه مثل دیگر هممحلهایهای خود، دعواها و عربدهکشیهای خیابانی را یا حتی اعتیاد را. او مثل تختی و دیگر پهلوانان، مَنشِ جوانمردانه دارد که حتی در اوج خشم میتواند چاقویش را غلاف کند؛ آنهم در جامعه خشن و عصبیِ ما که هر روز شاهد دعواها و خالی کردن خشم در جایجای شهرها از شهروندان با هر سن، تحصیلات و جایگاه اجتماعی هستیم و مثل جاوید را کمتر دیدهایم. بد نیست گفته شود که بنا بر آمار رسمی، نزاع و درگیری بعد از سوانح جادهای، دومین عامل مرگ و میرِ ایرانیان است.
جاوید در همین ۳قسمت، بارها برای احقاقِ حقش، مجبور شده به طرف روبهرو ثابت کند که برای "دعوا" نیامده؛ چه وقتی پیشِ عمهاش میرود که برای تستِ دیایان بیاید، چه وقتی میرود تا ثابت کند کشتی را روی شرطبندی باخته نه از روی ناتوانی. او مدام مجبور است به همه بگوید "بهخدا نیومدم دعوا کنم، من فقط میخوام..."
او جوانمردی عاشق است؛ آنهم عاشقی پایبند در دنیایی که عشق، کمرنگ شده و همه چیز و هر اتفاقی مثل دنیای مجازی دقیقهای شده است. سریع جای دلبر رفتهمان را با دلبر جدید پُر میکنیم اما جاوید، پای عشقش میماند و او آمده تا با سن کم خود به ما جوانمردی و وفاداری را یادآوری کند. ما یاغی و یاغیگریهای قهرمانش را دوست داریم، در عین حال که با خیلی از قسمتهای داستان(فیلمنامه) مشکل داریم، برایمان باورپذیر نیست و اصطلاحا "باگ" دارد.
دقیقا مثل خود جاوید، خواهرش عاطفه هم تافته جدابافته محله، دختری اهل موسیقی است؛ آنهم نه مثل دیگر هممحلهایهای خود، که در چهارراهها یا در اتوبوس آکاردئون بزند. او با یک بَندِ نیمهحرفهای، هنگدرام مینوازد و دغدغهاش هم خدا را شکر، آنتنندادن اینترنت است! حتی ضربهای که به سر جاوید خورده را هم باور میکنیم که بعد از یک ماه حالش خوبِ خوب باشد و قصه ناگهان از آن سکانسِ تماشاییِ گِل و خون کنار دریاچه شمال و ناموسدزدی، جامپکات بخورد به تصمیمِ ناگهانی جاوید برای انتقام از اسی قلّک، آنهم وسطِ مهمانیای که رفقایش برای حالِ خوب او ترتیب دادهاند، کنار یک برکه! حتی شناسنامه در دستان خواهر ناتنی جاوید را که میبینیم از فکرمان هم نمیگذرد که چطور از مسیر سخت قاضی و آزمایش و دادگاه، به دست او رسیده! چون ما یاغی را دوست داریم و دوست داریم که واقعی باشد. دوست داریم هنوز کسی را ببینیم که برای رسیدن به عشقش میجنگد؛ هم با زورِ بازو و رویای تیم ملی کشتی و مسابقات جهانی و رسیدن به عشقش "ابرا" هم با فکر و هوشمندانه!
ما یاغی را باور کردهایم؛ حتی بازی تکراری امیر جعفری و طناز طباطبایی هم ما را اذیت نمیکند. چون بازیگران کمتردیدهشده(هنرور) بهنحوی ایفای نقش کردهاند که انگار خودشان هستند، ما باورشان کردهایم، از بازیهایشان خسته نمیشویم و البته محمد کارت، کارگردان سریال هم جانماییِ دقیقی روبهروی دوربین برای آنها در نظر گرفته؛ نه تهِ کادر و در فلویی و فقط به عنوان کادرپُرکُن یا ردشونده؛ آنقدر که حتی دلمان برای همین هنروران هم تنگ میشود از بس آقای کارگردان، هوشمندانه و هدفمند، از آنها بازی گرفته است. همینها کافیست که هر هفته مخاطب، منتظر یاغی باشد تا با جاوید و تمام بازیگرانش زندگی کند.
سایه مرتضوی/ بازیگر و فیلمنامهنویس
دیدگاه تان را بنویسید