طراحان و سیاستمداران آمریکایی 81 روز پس از شکست و رسوایی سنگینِ عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس توطئه تسخیر پایگاه هوایی نوژه همدان را طرح ریزی کردند، اما هرگز تصور نمی کردند که در تور اطلاعاتی نیروهای امنیتی کشورمان در پارک لاله گرفتار شوند و آرزوی بمباران جماران و فرودگاه مهرآباد و دستگیری گسترده مسوولان سیاسی کشورمان به دلشان بماند.
خرابکاران و کودتاچیان داخلی و خارجی پسّ از رسوایی عملیات صحرای طبس در ایران به هر دری زدند تا نظام نوپای جمهوری اسلامی را از زمین گیر کنند. با این هدف عملیاتی نظامی را طراحی کردند و به همراهی چند از افسران ارتش شاهنشاهی و تعدادی از افسران نیروی هوایی شاهنشاهی برای بازگرداندن شاپور بختیار که دو سال قبلتر با لباس مبدل از ایران فرار کرده بود، دل خوش داشتند.
حسن روزیطلب نویسنده کتاب «صخره سخت، بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی» نوشت: امیرعبدالله نجفی، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش در خاطراتش اظهار میدارد: قبل از اینکه پایگاه هوایی وارد عمل شود، خلبانی به نام عباس دهقان با تلاش فراوان نزد سیدعلی خامنهای نماینده امام خمینی در ارتش میرود و به ایشان اطلاع میدهد چنین قضیهای از پایگاه همدان میخواهد انجام شود.»
عباس دهقان در اعترافات خود از قصد کودتاچیان این گونه نوشت: «در پایگاه هوایی نوژه خدمت میکردم ...در تهران، به منزل نعمتی رفتم. به من گفت: «مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما میتوانیم تا ۵ میلیون نفر را بکشیم و اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیجفارس یا روی ناو آمریکا در خلیجفارس فرود بیاییم.» من به او گفتم شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار میخواهید بکنید؟ گفت: «ما با حکومت مخالفیم ولی هرکس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چارهای نداریم جز اینکه همه را بکشیم.»
خلبان هواپیمایی که مامور بمباران جماران و صدا و سیما شده بود، ادامه داد: این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها هم به ویژه در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم من بیت امام را نمیتوانم بزنم ولی تلویزیون را میزنم. پس از کمی صحبت از او جدا شدم و به خانهمان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود در میان گذاشتم. مادرم به شدت ناراحت شد و گفت: «تو نهتنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمیکنم و از تو رضایت ندارم.» بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادرم و برادر کوچکترم درباره این موضوع صحبت میکردیم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی یا به کسی اطلاع بدهم ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف نفر داریم و خیلیها از جمله آیت الله شریعتمداری این کار را تأیید کردهاند، میترسیدم به هر کسی این موضوع را بگویم.
وی ادامه داد: تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنهای بگویم و برای محکم کاری، موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم به هر ترتیبی شده این موضوع را به جایی خبر دهد و جلوی آن را بگیرد. ساعت ۱۲:۳۰ شب از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتماً به آقای خامنهای بگویم. مرا به کمیته بردند و چون زیاد سؤال میکردند، گفتم من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است. ساعت ۴:۳۰ صبح بود که رفتیم منزل آیتالله خامنهای و جریان را برای ایشان گفتم و ایشان دیگران را مطلع کردند.
کودتاچیان قرار بود با ۳۰ هواپیما، ۶۰ خلبان و کمک خلبان و ۵۰۰ نظامی اقامتگاه رهبر فقید انقلاب اسلامی در جماران و ساختمانهای ریاستجمهور، نخستوزیری، مجلس شورای اسلامی و چند نقطه مهم دیگر تهران را بمباران کنند، رادیو و تلویزیون را بگیرند و بختیار خود را به عنوان رییس دولت جدید معرفی کند.
مجید نداف، عضو کانون راویان و پژوهشگران دوران جنگ گفت: در جریان کودتای نوژه تیم بختیار در بغداد فعال بود.
محسن رضایی، مسؤول وقت اطلاعات سپاه در خاطراتش از نحوه کشف و خنثی سازی کودتای نوژه نوشت: پیش آقای خامنه ای که آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بود، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است. برخی از سرنخها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطه ها را هنوز کشف نکرده ایم.
وی ادامه داد: بعد از اعتراف این خلبان جوان متوجه شدیم نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است. کودتاچیان با ماشین و اتوبوس پس از جمع شدن در پارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کرده بودند. وقت بسیار کم بود. قرار کودتاچیان این بود از داخل پایگاه چند عامل نفوذی به آنها کمک کنند و درِ پایگاه را باز کنند و آنها از بیرون پایگاه با سرعت خود را به آشیانه هواپیماها برسانند و سوار هواپیماها شده و نقاط مورد نظر از جمله محل سکونت حضرت امام (جماران)، صدا و سیما و مجلس شورای اسلامی بمباران کنند.
رضایی افزود: تنها راه را در این دیدم که به سپاه همدان و اطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به در پایگاه نوژه برسانند. قرار کودتاچیان این بود که در 100 متری در پایگاه در یک گودالی معینی جمع شوند و پس از آنکه سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند. ساعت شروع کودتا ۱۰ شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هر کدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند و در آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند و با همه با شوخی و دوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچیها جمع شدند، پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند. ساعت از 23 گذشته بود، من از پشت تلفن صدای آنچنان تکبیری را شنیدم که فکر میکنم دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر میلرزید. بله سربازان گمنام امام زمان سربندها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماهها در آمریکا آموزشهای مخصوص دیده بودند و هر کدام حریف ۱۰ نفر میشدند و تیر آنها به خطا نمیرفت، مثل موم در دست، مبهوت و تسلیم ایشان شدند.
در کتاب «کودتای نوژه» نوشته عبدالله شهبازی، به خاطرات نماینده امام در ارتش درباره کودتای نوژه اشاره کرده و به نقل از آیت الله خامنه ای آمده است: سپاه آن روز خوب جنبید. ... ما دیگر دل دل می کردیم. عصر آمدیم شورای انقلاب، می دیدیم آنجا آرام نمی گیرد. دلم می خواست از امام کمک بگیرم. به آقای هاشمی گفتم بیا برویم خدمت امام، بگوییم امشب چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من و آقای هاشمی با هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جماران، خدمت امام. گفتیم با امام کار واجبی داریم... گفتیم چنین قضیه ای در شرف انجام است و شما در جماران نمانید. امام به دقت گوش می کردند، ولی با کمال خونسردی گفتند: «نه.» اصرار کردیم، خواهش و التماس کردیم که از اینجا بروید؛ خطرناک است. ایشان مُصر و قرص گفتند: «نه». وقتی دیدند خیلی اصرار می کنیم، گفتند: «شما برای من نگران نباشید. امشب اتفاقی برایم نمی افتد.» این حرف امام در گوشم صدا کرد که ایشان با قاطعیت گفتند «اتفاقی برایم نمی افتد». به من گفتند: »شما بروید، مواظب اوضاع باشید. از آنجا به من تلفن بزنید. اگر حادثه ای پیش آمد؛ فردا از رادیو و تلویزیون با مردم صحبت می کنم.»
امیررضا ستوده هم در جلد ششم کتاب «پا به پای آفتاب» به نقل از مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که آن زمان عضو شورای انقلاب اسلامی بود، نوشت: من و آقای خامنهای خدمت امام در جماران رفتیم و مشروح ماجرا را گفتیم. ایشان بر خلاف معمول که در جلسات نمیخندیدند و خیلی جدّی برخورد می کردند، آن روز خیلی متبسّم و خندان بودند و جلسه را با شوخی توأم کردند. این نشان می داد که مطمئن اند که قضیهِ مهمی نیست. فرمودند: «قابل باور نیست. توی این مردم نمی شود کودتا کرد. اینکودتاچیها بالاخره باید از آسمان به زمین بیایند. پس توی این مردم چه جوری زندگی می کنند؟ این آقایی که می گویند در خارج باید بنشیند و وافور بکشد (بختیار)، کسی راضی میشود که بیاید به ایران و اینجا کشته شود؟ ما جزئیات ماجرا را گفتیم و ایشان فرمودند: «خوب با این آمادگی که به ما دادید، دیگر دلیلی ندارد از خانه بیرون رویم، اینها به اینجا نمی رسند، خداوند این جوانان و این افرادی را که در جریان هستند، توفیقشان بدهد.» بعد هم به ما قوّت قلب دادند.
کودتا در ۱۸ تیر ماه ۱۳۵۹ با دستگیری و کشته شدن کودتاچیان پایان یافت.
امام خمینی (ره) در بیستم تیرماه طی سخنان بلندی به یاری و نصرت خدا در حفظ و پیشبرد انقلاب اسلامی اشاره کردند که فرازی از بیانات ایشان چنین است: «مگر ملت ما حالا دیگر نشسته آنجا که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد. این احمقها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلًا سرباز- سربازها که با اینها موافق نیستند- با چهار نفر از این درجهدارها مثلًا و امثال اینها میشود یک مملکت ۳۵ میلیونی که همه مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند. اینها غلط فکر کردند. اینها نفهمیدند که شوروی با همه قدرتی که دارد و با همه ابزاری که دارد و با همه سلاحهای مدرنی که دارد، در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده. در عین حالی که اینها یک حماقتی است، منتها بعضی جوانها، بیچاره ها، نفهمها اینها را وادار میکنند یک همچو کاری بکند. یک همچو کارهایی که همین دو- سه روز مثلًا [بود]. توطئه ای که معلوم است چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند مردم آن را خفه می کردند، این احمق ها نفهمیدند ... این ها یک حماقتی است ... خوب، این ها نمی فهمند که اگر چنانچه فرضا هم شما از پایگاه همدان پا شده بودید و آمده بودید، فرض کنید چند تا جا هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیایید، یا همان آسمان می مانید، ما از این امور نمی ترسیم.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی متذکر شدند: «این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یک چند نفر را بکشیم و یک مثلاً جاهایی را بکوبیم اینها خیال می کنند که یک جاست مرکز، یک محله است مرکز یا چند محله است مرکز. اگر فرض کنیم آن محل، آن محل کوبیده بشود همان طور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را می کوبیدند دیگر، دیگران کم کار داشتند یا کار نداشتند حالا هم این طوری است. حالا همه خانه ها مرکز است، همه افراد ملت ما سپاه اسلام هستند. مسئله، مسئله عقیدتی است نه مسئله مادی.»
هفت ماه بعد از نافرجام ماندن دومین اقدام نظامی و کودتای آمریکایی ها در ایران، سرهنگ خلبان جواد فکوری وزیر دفاع در نامه ای به امام خمینی درباره نحوه رفتار با بازماندگان کودتای نوژه، اینگونه نوشت: پیرو اوامر آن رهبر درباره بررسی وضع بازماندگان معدومین کودتای نافرجام، به سه نفر از پرسنل نیروی هوایی، تیپ نوهد و نیروی زمینی جمهوری اسلامی مأموریت داده شد که به پیگیری این امر بپردازند. اینک خلاصه اقدامات انجام شده و پیشنهادها را به عرض میرساند. چون سکونت این عده در خانههای سازمانی مغایر با اصول حفاظتی بوده، برای سهولت بیشتر آنان، قرار شد منازل سازمانی آنها تخلیه شود. با توجه به هزینه زندگی و مسکن، به هر خانواده با یک فرزند مبلغ ۳۰ هزار ریال و در ازای هر فرزند اضافی مبلغ ۵۰ هزار ریال به خانوادهها پرداخت شود. وامی جهت خرید خانه به خانوادهها پرداخت و در ازای بازپرداخت این وام مقدار کمی از مستمری آنها کم شود. ضمناً گزارش هیأت بررسی مشکلات خانوادههای معدومین به پیوست جهت مقتضیات اوامر عالی تقدیم میگردد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هم در پاسخ به این نامه نوشتند: «مراتب فوق مورد موافقت است. امید است خانواده این اشخاص در دامان اسلام و ملت اسلامی با رفاه زندگی کنند و سعادت خویش را در دنیا و آخرت تأمین کنند. از خداوند تعالی سعادت و سلامت ملت مسلمان را خواهانم.
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید