حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی در گفتگویی به بیان نکاتی پیرامون انتقادات به جریان اصلاحات، انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و .. پرداخته است که در ادامه بخشی از آن را به نقل از جماران می خوانید؛
در سال های گذشته و به ویژه ماه های اخیر، اظهارنظرهای زیادی در خصوص ضرورت نقد اصلاحات مطرح می شود. به نظر شما «جریان اصلاحات»تا چه اندازه نیازمند نقد درونی است؟
اصلاحات سابقه روشن و مشخصی دارد. هم موفقیت هایی داشته و هم عدم توفیق هایی. به طور کلی هر جریان یا جبهه سیاسی قابل نقد است. ولی به نظرم این مسأله مهمی نیست. مهم تر از آن طرح این پرسش است که ایران و مردم کشور در چه شرایطی قرار دارند و باید چه کاری برای«ایران» کنیم؟ بی تردید آنچه در مرحله اول اهمیت دارد، ایران است. باید کشور را از خطراتی که می تواند آن را تهدید کند، نجات دهیم.
در مرحله دوم نیز باید ببینیم که مشکلات مردم را چطور می توان حل کرد؟ اگر نگاهمان چنین باشد حتما یکی از مسائل ضروری و اجتناب ناپذیر این است که راهکارهایی را بیابیم که نظام جمهوری اسلامی را به عنوان نظامی برگرفته از انقلاب اسلامی تقویت کنیم. زیرا امروز امنیت کشور و حفظ تمامیت ارضی ایران به جمهوری اسلامی و سرنوشت این نظام گره خورده است. از طرفی هم نظام هیچ سرمایه ای مهم تر از مردم نداشته است.
امروز اهمیتی ندارد کدام جریان چه کرده یا چه می کند، بلکه باید ببینیم کدام جریان برای آینده و حل مسائل مردم ایران برنامه دارد. همانطور که در مورد انتخابات مجلس نیز قابل پیش بینی بود، انتخاباتی رقابتی و پرشور می توانست به بازسازی روابط و ملت کمک شایانی کند، به نظرم اگر انتخابات آینده ریاست جمهوری رقابتی باشد و در آن شخصیت های نه الزاما اصلاح طلب و نه لزوما اصولگرا و به تعبیری بهتر، شخصیت هایی که دارای جامعیت مدیریتی از لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هستند بتوانند وارد صحنه شوند و اختیارات کافی برای پیشبرد امور کشور داشته باشند، حتما مسائل زیادی در جامعه حل خواهد شد.
اصلاحات، جبهه ای فراگیر است
آقای مرعشی! چگونه می توان چارچوبی برای اصلاح طلبی تعیین کرد؟ آیا اصلا چنین امری ممکن است؟
اصلاحات چارچوب مشخصی دارد و خوب است که تعریف جامع و مورد قبولی از آن داشته باشیم و ببینیم حداقل هایی که مورد توجه اصلاح طلبان قرار دارد، کدام هستند؟ این موارد می تواند قابل احصاء باشد.
اصلاحات، جبهه ای فراگیر است و از نیروهای رادیکال و تحول خواه و حقوق بشری در آن بوده و هستند تا نیروهای ارزشی که در زمره ایثارگرانی قرار می گیرند که در دوره دفاع مقدس جنگیده اند و شهید داده اند و به امام و نظام وفادارند. بنابراین، این جبهه متشکل از طیفی وسیع است و هیچ وقت نمی توان هیچ کدام از این بخش ها را نادیده گرفت یا نفی کرد.
از این رو، جریانی می تواند به جبهه اصلاحات کمک کند که معدلی از خواسته های طیف های مختلف را در برنامه کاری خود قرار دهد.
رئیس جمهور آینده ایران باید بتواند اعتماد رهبری را جلب کند
در بخشی از گفته های خود اشاره کردید که اگر فردی مدیریت لازم داشته باشد، لزومی ندارد حتما اصلاح طلب یا اصولگرا باشد، چنین امری چقدر محتمل است که فردی خارج از این دو جریان شانس پیروزی در انتخابات داشته باشد؟
لازم نیست که چنین فردی خارج از دو جریان مذکور باشد. می خواهم این را بگویم که الزامی به وابستگی او به این دو جریان نیست. الان مهم این است فردی که می خواهد رئیس جمهور آینده ایران شود بتواند اعتماد رهبری را جلب کند. زیرا بدون این اعتماد و بدون اینکه رهبری به او اختیارات لازم را دهد، نمی تواند مشکلات بین المللی ایران و مسائل مدیریتی کشور را حل و فصل کند و همچنین نمی تواند هماهنگی لازم میان قوا به وجود آورد. از طرف دیگر او باید بتواند مردم را به صحنه بیاورد. اینکه او بتواند مردم رنجیده از نابسامانی های سیاسی، فساد، مشکلات اقتصادی، مردم دلخور از عدم تعادل در بازارها و گرانی و تورم افسارگسیخته را بار دیگر به صحنه بیاورد، کار دشواری است.
یکسری از نیروها رادیکال شده اند
طیف های مختلفی میان اصلاح طلبان وجود دارد و شما نیز در اظهارات خود به آنها اشاره کردید، با وجود چنین تنوعی آیا می توان مبانی مشترکی میان اصلاح طلبان در خصوص شیوه حکمرانی، حقوق شهروندی، سیاست خارجی و... تعیین کرد؟
اشتراکات زیادی بین طیف های مختلف اصلاح طلب وجود دارد و مشکلی از این حیث نیست. اما اختلافی اگر وجود دارد به این دلیل است که برخی از دوستان ما به این نتیجه رسیده اند که اساسا نظام دیگر فرصتی به اصلاح طلبان نخواهد داد. لذا می گویند چون دیگر ما فرصت نقش آفرینی در عرصه سیاست نداریم، لااقل مردم را با خود داشته باشیم.
یکسری از نیروها رادیکال شده اند؛ از این جهت که معتقدند دیگر در مجموعه نظام فرصت نقش آفرینی و پیگیری اصلاحات وجود ندارد. اما بخش دیگری از نیروهای اصلاحات معتقدند که ما نباید از کوچکترین روزنه ای که ممکن است برای پیگیری حرکت های اصلاحی وجود داشته باشد، صرف نظر کنیم. این بستگی به شرایط آینده دارد. باید ببینیم که کدام یک از این دو تحلیل درست است؟
بحث مربوط به کندروی و تندروی در جریان اصلاحات نیز اخیرا بار دیگر مطرح شده است، این نوع مباحث تا چه اندازه مصداق دارند؟
اینکه بگوییم کندروی یا تندوری در اصلاحات نداریم، درست نیست. بعضی از دوستان در این راستا به تندروی در میان جریان رقیب اشاره می کنند، بله چنین امری وجود داشته ولی نباید فراموش کنیم که هرگز قرار نبوده رقبایمان صحنه را به نفع ما آرایش دهند.
نمی توان همه تقصیرات را به گردن جریان رقیب انداخت
بی تردید تمام تلاش آنها این بوده که صحنه را از دست ما خارج کنند. بالاخره کسانی باید به این پرسش پاسخ دهند که چه شد ما که در دوره ای می توانستیم برای رئیس جمهوری مانند آقای خاتمی، ۲۰ میلیون و اندی رای جمع کنیم و دو سوم کرسی های مجلس را در اختیار داشته باشیم، به نقطه ای رسیدیم که امروز در مجلس حتی نمی توانیم فراکسیونی ده نفره داشته باشیم؟
به هرحال نمی توان همه تقصیرات را به گردن جریان رقیب انداخت. برخی از تقصیرات نیز ناشی از اشتباهات جبهه ماست. باید آسیب شناسی شود که چرا ما از آن نقطه به اینجا رسیدیم؟ آیا همه این موضوع تقصیر رقیب بوده؟ اگر چنین بود که جریان رقیب می توانست کارهای دیگر خود را هم پیش ببرد. در حالی که این رقیب هیچ گاه نتوانسته حتی رئیس جمهور در ایران را تعیین کند.
عده ای معتقدند هسته اصلی قدرت در سال های اخیر به سمت یک دست کردن خود پیش رفته است، در این رابطه چه نظری دارید؟
این مطلب جدیدی نیست. در سال ۷۶ نیز چنین تلاشی بود.
افراد و جریانات از قدرت سیر نمی شوند
به همین دلیل عده ای از اصلاح طلبان بر این باورند که شاید برخی تندروی هایی که صورت گرفته برای بقاء در عرصه سیاسی بوده است. تحلیل شما در این باره چیست؟
این مسائل بیشتر حرف است. مشکل ما «عمومی» است و جناح و شخص نمی شناسد. متاسفانه افراد و جریانات از قدرت سیر نمی شوند. ببینید! آقای احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بود، ولی به این جایگاه قانع نبود و می خواست نفر اول کشور باشد. در نتیجه آن همه دردسر برای خود و کشور درست کرد. ما اصلاح طلبان هم زمانی علاوه بر دولت، مجلس را نیز داشتیم. آیا به داشتن این دو قوه قانع بودیم؟ خیر. ما هم دلمان می خواست قدرت بیشتری پیدا کنیم.
باید به هر مقدار از قدرت که در دسترس قرار می گیرد، قانع بود و از آن برای پیشبرد منافع کشور و حل و فصل مسائل استفاده کرد. بهتر است نگاهی به اطراف خود بیندازیم و از تجربه تلخ کشورهای اطراف خود بهره ببریم. مگر صدام در حکومت بعثی عراق از خالص بودن حکومتش و یک دست بودن آن نفعی برد؟ با آن حزب بعث خشن و تندوریی که ایجاد کرد، عراق را به خاک مذلت کشاند و کاری کرد که کشورش به دهان گرگ ها و افعی های بین المللی بیفتد. مردم خود را ذلیل کرد و خودش نیز نابود شد. خب این خود تجربه است.
افغان ها هم که باهم سازگار نیستند و دائما گروه های مختلفی از آنها در برابر هم قرار می گیرند. آیا جنگ های داخلی بین آنها چیزی از افغانستان باقی گذاشته است؟ آیا گروه طالبان توانسته مسأله ای از افغانستان حل کند؟ این ها که راه حل نیست. راه این است که در کنار هم بنشینیم و همه با حفظ هویتی که داریم در عین رقابتی سالم با هم زندگی کنیم و مملکت را بسازیم. باید از فرصت ها برای پیشرفت و ساختن آینده ایران استفاده کنیم.
این طور نمی شود که یک دولت برجام را درست کند، ولی یک عده دیگر تمام همت خود را بگذارند برای اینکه آن را باطل کنند. معلوم است که این روند نمی تواند مساله ای از کشور حل کند. قدرت طلبی حدی دارد. آن را باید با عقل مدیریت کرد.
بنیان اصلاحات سیاسی از دوره سازندگی گذاشته شد
گروهی از اصلاح طلبان می گویند با اینکه دولت و مجلس را در دوره اصلاحات در دست داشتند، اما نتوانستند از قدرت خود برای پیگیری مطالبات مردم استفاده کنند. از نگاه این طیف؛ حزب کارگزاران صرفا به قدرت می اندیشد ولی آنها به مسائل جانبی نیز توجه نشان می دهند، در این باره چه نظری دارید؟
خب الحمدالله، انشاءالله خداوند نگاه بلند و افکار آنها را تقویت و از سیئات حزب کارگزاران کم کند. ببینید این مسائل صرفا حرف است. من اصلاحات را به دو دوره کلی تقسیم می کنم. یک دوره اصلاحات اقتصادی وجود دارد که مربوط به دوره سازندگی است. بنیان اصلاحات سیاسی نیز در کشور ما از آن دوره گذاشته شد.
بالاخره بودند کسانی که این مملکت را از کمبود آب، برق، گاز ، کالا و از تولید ده هزار خودرو در سال و سهمیه بندی اجناس نجات دادند. و کشور را به جایی رساندند که به تعداد دانشجویانش اضافه شد و تولید در آن رونق گرفت. ایران را به جایی رساندند که نفت بار دیگر در آن مهم شد و مشکلات عادی کشور را حل کردند. روی آن بستر نیز سیاست را مدیریت کردند تا چندصدایی در داخل مجموعه نظام وجود داشته باشد. این رویکرد «نطفه اصلاحات» را تشکیل داد.
در دوره اصلاحات نیز کشور خوب اداره شد
البته در دوره اصلاحات نیز کشور خوب اداره شد و آقای خاتمی، توسعه اقتصادی آقای هاشمی را ادامه داد و به آن توسعه سیاسی و فرهنگی را نیز اضافه کرد. اگر سایر دوستان اصلاح طلب هم با همان فرمان آقای خاتمی ادامه می دادند و به آن مسیری که داشت طی می شد، قانع بودند پیشرفت های بهتری هم می توانست حاصل شود. ولی خب ما همیشه از بعد دوره مشروطیت این مساله را داشتیم که هروقت گشایشی در سیاست به وجود می آید، بی نظمی هایی رقم می خورد و آنارشیسم به وجود آمده، زمینه را برای ایجاد فضایی بسته فراهم می کند.
این فضای بسته نیز کشور را دچار مشکل می کند و فساد به وجود می آورد و بر نارضایتی ها می افزاید و به موجب آن عقده ها شکل می گیرد. عقده ها نیز منجر به انفجارهای اجتماعی می شود و آن مساله هم به ضرر کشور است.
دیدگاه تان را بنویسید