ارسال به دیگران پرینت

پراجکت سیندیکیت

انتخابات آمریکا | دعوا بر سر چیست؟

انتخابات ماه آینده آمریکا نه درباره سیاست‌ها است و نه حتی درباره رئیس جمهور دونالد ترامپ. این انتخابات در مورد سیستم مشروطه آمریکا است، البته این بدان معنا نیست که انتخابات می‌تواند به این سیستم پایان دهد. بر کسی پوشیده نیست که ترامپ خوی اقتدارگرا دارد و به همین خاطر هم دیکتاتورهایی مانند ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را تحسین می‌کند، اما او حتی اگر دوباره هم انتخاب شود بعید به نظر می‌رسد که بتواند خودکامه شود. اکنون سوال اصلی که آمریکا با آن روبرو است مربوط به نقش دولت ملی در کشور می‌شود.


انتخابات آمریکا  |   دعوا بر سر چیست؟

اریک پوزنر در «پراجکت سیندیکیت» نوشت: انتخابات ماه آینده آمریکا نه درباره سیاست‌ها است و نه حتی درباره رئیس جمهور دونالد ترامپ. این انتخابات در مورد سیستم مشروطه آمریکا است، البته این بدان معنا نیست که انتخابات می‌تواند به این سیستم پایان دهد. بر کسی پوشیده نیست که ترامپ خوی اقتدارگرا دارد و به همین خاطر هم دیکتاتورهایی مانند ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را تحسین می‌کند، اما او حتی اگر دوباره هم انتخاب شود بعید به نظر می‌رسد که بتواند خودکامه شود. اکنون سوال اصلی که آمریکا با آن روبرو است مربوط به نقش دولت ملی در کشور می‌شود.

در ادامه این مطلب آمده است: ترامپیسم آخرین مورد از مجموعه موج‌های پوپولیستی است که از درون خشم نسبت به عملکرد نخبگان سیاسی غیر پاسخگو در واشنگتن دی سی متولد شده است. در واقع، داستان به  قبل از تأسیس پایتخت برمی‌گردد. انقلاب آمریکا نخبگان علاقه مند به خود در لندن را هدف قرار داد. متعاقب آن، خیلی زود اختلافات بزرگی پیرامون قدرت دولت ملی به وجود آمد.

منتقدان استدلال کردند که قانون اساسی شرایطی جدید برای نخبگان حاکم ایجاد خواهد کرد. اگرچه نظرات طرفداران قانون اساسی غالب بود، اما منتقدان نیز صاحب نفوذ بودند. تقریباً بلافاصله، جنبش‌های پوپولیستی برای به چالش کشیدن آنچه که به عنوان قانون نخبگان تلقی می‌شود، ظهور کردند. دموکراسی جفرسونین نخبگان فدرالیست را در سال 1800 را سرنگون و سپس هم دموکراسی جکسونی‌ها نخبگان جفرسونی را در سال 1829 سرنگون کرد.

اگرچه دموکراسی جفرسونی‌ و جکسونی‌ از جهات مختلف با یکدیگر متفاوت بود، اما هر دو معتقد بودند که نخبگانی که انقلاب آمریکا را رهبری می‌کردند، قول خود در زمینه تحویل دولت به توده‌ها را شکسته‌اند. در آن مقطع به نظر می‌رسید مقامات، قضات و بوروکرات‌های منتخب از خانواده‌های بزرگ یا طبقه بالا باشند و بر این اساس حکومت می‌کنند. راه حل این بود که با گسترش حق رای، دموکراسی و محدود کردن قدرت دولت ملی، قدرت سیاسی را به توده‌ها برگردانیم.

بحث برده داری و جنگ داخلی موج پوپولیسم را موقتاً پشت سر گذاشت، اما در اواخر قرن نوزدهم این موج دوباره سر بر آورد. پوپولیسیم این بار توسط کشاورزان جنوبی و میانه غربی که معتقد بودند توسط دو حزب اصلی سیاسی نادیده گرفته می‌شوند، دنبال می‌شد. پوپولیست‌ها از جکسون به عنوان قهرمان خود استفاده و به کل سیستم سیاسی حمله کردند.

موج بزرگ بعدی پوپولیسم یا عوام گرایی در دوران رکود بزرگ دهه 1930 رخ داد. سیاستمدارانی مانند هوی لانگ، فرماندار لوئیزیانا و سپس یک سناتور آمریکایی با وعده توزیع مجدد ثروت از ثروتمندان به فقرا به قدرت رسیدند. لانگ سیاستمداران مستقر را به پلوتوکراسی یا همان حکومت ثروتمندان متهم و سعی در تضعیف همه مراکز قدرت رقیب از جمله مجلس قانونگذاری ایالت تا سیستم دانشگاهی داشت. او با مرگ خود در سال 1935، طرفداران قابل توجهی را به خود جلب کرد.

آخرین موج عوام گرایی پیش از این در دهه 1960 بالا گرفت، زمانی که جورج والاس سیاستمدار جنوبی و عوام گرا ور در عین حال نژادپرست سعی کرد شمالی‌ها را ترغیب کند تا از نامزدی وی برای ریاست جمهوری حمایت کنند. او برای به قدرت رسیدن ادعا کرد که دولت فدرال مسئول همه مشکلات آمریکا است.

منطق پوپولیسم ساده و قدرتمند است، آن‌ها همواره معتقدند که اگر اوضاع بد پیش می‌رود، حتما تقصیر متوجه دولت و نخبگانی است که آن را اداره می‌کنند. در حالی پوپولیست‌های آمریکایی به دولت‌های ایالتی حمله کرده‌اند، که دولت فدرال به دلیل دور بودن همیشه هدف اصلی آنها بوده است.

تمام جنبش‌های پوپولیستی وقتی تناقضات درونی آنها بر اشتیاق مردم غلبه کند، شکست می‌خورند. پوپولیست‌ها از نخبگان متنفر هستند، اما بدون به قدرت رسیدن نخبگان خود نمی‌توانند حکومت کنند. دموکراسی جفرسونی یک دولت یک حزب را اداره کرد که توسط کارخانه داران ویرجینیا اداره می‌شد. دموکراسی جکسونی یک سیستم حزبی فاسد کنترل شده توسط رئیسان و سیاستمداران حرفه ای ایجاد کرد. روزولت برای مقابله با پوپولیسم لونگیان در دهه 1930 به سمت چپ حرکت کرد و پوپولیسم دهه 1960 با پایان جنگ ویتنام فروپاشید.

پوپولیسم ترامپ نیز باید از موجی سیاسی که نه شروع کرده و نه کنترل می‌کند جدا شود. منبع اصلی این نوع پوپولیسم خشم از پیشرفت لیبرالیسم فرهنگی، رکود اقتصادی و نابرابری است. همین موج به باراک اوباما کمک کرد تا هیلاری کلینتون و جان مک کین را در سال 2008 شکست دهد، اگرچه اوباما از نظر خلق و خوی تکنوکرات بود و بر این اساس رفتار می‌کرد.

پوپولیسم خطرناک است زیرا به نگرشی خصمانه و سازش ناپذیر نسبت به نهادهای سیاسی مستقر و سیاستمداران حرفه‌ای وابسته است. به همین دلیل است که با نگاهی اجمالی، پوپولیسم می‌تواند غیر منطقی به نظر برسد، حتی اگر حمایت حداکثری مردم را نیز پشت سر خود داشته باشد. حملات ترامپ به نهادها و هنجارها که در اوج خودداری از تضمین انتقال مسالمت آمیز قدرت به اوج خود رسید، به سمت پوچ گرایی منحرف شده است.

آنچه گفته شد ما را به انتخابات ماه آینده می‌رساند. ما هنوز نمی‌دانیم که آیا موج پوپولیست قرن بیست و یکم که ترامپ را به قدرت رساند فرو نشسته یا خیر. ممکن است همه گیری کرونا فضایل تخصص و تخصص‌گرایی در دولت را به یاد مردم آورده باشد، اما بسیاری از آمریکایی‌ها کاملاً خود را در مخالفت با بوروکراسی حاکم می‌بینند. فقط یک شکست واقعاً قاطع هم برای ترامپ و هم برای جمهوری خواهان می‌تواند از وقوع موج تازه پوپولیسم جلوگیری کند.

منبع : انتخاب
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه