ارسال به دیگران پرینت

محمد بلوری روزنامه نگار پیشکسوت می گوید:

چگونه قتل‌های زنجیره‌ای را افشا کردم؟

من با توجه به تحلیل‌هایی که داشتم مطمئن بودم این قتل‌های پیاپی را گروهی از ماموران خودسر نهادهای امنیتی مرتکب می‌شوند. برای بیان این منظور و پس از قتل‌ پوینده و مختاری، یک صفحه حوادث روزنامه ایران را به طرح دلایلم اختصاص دادم و برای این واقعه نام «قتل‌های زنجیره‌ای» را انتخاب کردم که از آن پس این قتل‌ها به همین نام معروف شدند. من در مقاله‌ای تحلیلی در صفحه حوادث با ذکر دلایل و نشانه‌ها چنین نتیجه‌گیری کردم که عاملان قتل‌های زنجیره‌ای باید عده‌ای از ماموران خودسر امنیتی باشند. پس از انتشار این مقاله، بی‌آن‌که فشار یا خشونتی بر من تحمیل شود، چند بار به بهانه پرسش درباره نحوه قتل افراد مورد نظر به بازجویی احضارم کردند. به هر حال پس از انتشار یادداشت تحلیلی من، سرانجام وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه‌ای رسما اعلام کرد این قتل‌ها از طرف یک گروه از عوامل خودسر امنیتی – اطلاعاتی انجام شده است.

چگونه قتل‌های زنجیره‌ای را افشا کردم؟

 تاکنون درباره قتل‌های زنجیره‌ای زیاد خوانده و شنیده‌ایم، اما شاید کمتر بدانیم که این قتل‌ها را اول بار چه کسی افشا کرد و اصلا چه کسی نام «قتل‌های زنجیره‌ای» را بر آن نهاد. روزنامه‌نگاری که این قتل‌ها را افشا و برای نخستین بار به درستی تحلیل کرد که این قتل‌ها کار نیروهای امنیتی خودسر است، محمد بلوری، دبیر وقت سرویس حوادث روزنامه ایران بود. او در کتاب خاطرات خود (نی؛ 576-579) جزئیات این ماجرا را این‌طور روایت کرده است:

در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار نویسندگان مشهور ربوده و سپس کشته می‌شدند، نگرانی‌هایی بر جامعه حاکم شده بود. شاخص‌ترین قربایان از میان نویسندگان (پوینده و مختاری) بودند و از میان فعالان سیاسی پروانه و داریوش فروهر در میان قربانیان به چشم می‌آمدند. در آن ماه‌های پرالتهاب که اجساد قربانیان ربوده‌شده در حواشی شهر تهران پیدا می‌شد، من دبیر سرویس حوادث روزنامه ایران بودم و بالطبع می‌بایست به اتفاق همکارانم در این سرویس درباره قتل‌ها تحقیق می‌کردیم. اما درباره هریک از این قتل‌ها با سکوت و بی‌اطلاعاتی کارآگاهان جنایی روبه‌رو می‌شدیم و بازپرسان جنایی هم در این مورد اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند و می‌گفتند پرونده چنین قتل‌هایی به دادسران ارجاع نشده است.

پرسش مهم این بود که قربانیانی که چند ساعت پس از ربوده شدن اجسادشان در حاشیه شهر پیدا می‌شود چرا ربوده و کشته می‌شوند و عاملان این جنایات با چه انگیزه‌ای دست به چنین جنایاتی می‌زنند. پی برده بودیم هر قربانی پس از ربوده شدن در منطقه خلوتی به قتل می‌رسد و هنگام غروب هم جسدش را در کنار جاده طوری رها می‌کنند تا در معرض دید رهگذران قرار بگیرد. حتی بعدها یکی از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای در دادگاه به این نکته اشاره کرده و گفته بود: «اجساد ربوده‌شدگان را طوری در مسیر رفت و آمد حاشیه شهر قرار می‌دادیم تا در همان ساعات اولیه صبح رهگذران هنگام رفتن به محل کار و کسب‌شان این اجساد را ببینند.»

در آن روزها هرچند موفق به کسب خبر درباره این آدم‌ربایی‌ها از مقامات قضایی و پلیسی نمی‌شدیم، در جریان پی‌جویی‌ها موفق به درک شباهت‌هایی یکسان در ربوده‌شدگان و رها کردن اجساد قربانیان در حاشیه شهر می‌شدم. مثلا با مراجعه به خانواده‌های قربانیان، آن‌ها به نکات مشابه و یکسانی اشاره می‌کردند. هریک از قربانیان از خانه که بیرون می‌رفت دیگر برنمی‌گشت. این خانواده‌ها گمان می‌کردند که احتمالا پدر خانواده‌شان به بازجویی احضار شده اما صبح روز بعد با مراجعه به پزشکی قانونی با جسد ربوده‌شدگان روبه‌رو می‌شدند.

قربانیان خاموش، اجسادی در گوشه و کنار شهر، بازپرسانی ساکت و خبرنگارانی کنجکاو، فضای غبارآلودی که در سال ۷۷ خبرنگاران حوادث روزنامه ایران را درگیر سوالات بسیاری کرده بود و هنوز مانده بود تا با افزودن روشن‌فکران و نویسندگان به فهرست قربانیان و پی بردن به ارتباط میان آن‌ها بتوان عبارت «قتل‌های زنجیره‌ای» را به کار برد. به هر حال،‌ از اول آذر ۷۷ با قتل‌های پیاپی نویسندگان و مترجمان، شوک ناشی از این جنایات افکار عمومی را تکان داد. در پی اجرای برنامه قتل به طور پراکنده، سرانجام داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری، در منزل‌شان کاردآجین شدند و به طور رقت‌باری به قتل رسیدند. در دوازدهم و هجدهم آذر همان سال محمد مختاری و محمدجعفر پوینده دو نویسنده دگراندیش را ربودند و سپس اجسادشان در اطراف تهران پیدا شد.

هرگاه جنازه یکی از نویسندگان شناخته‌شده‌ای چون مختاری یا پوینده پیدا می‌شد، آن را به عنوان مجهول‌الهویه به پزشکی قانونی انتقال می‌دادند و خانواده‌های هر قربانی با مراجعه به این سازمان جسدها را شناسایی می‌کردند.

به هر حال برایم مسلم بود که اعضای یک گروه، با سوءاستفاده از عنوان و وابستگی به یک سازمان امنیتی، در روز روشن چهره‌هایی را به عنوان مامور و با داشتن کارت امنیتی به بهانه ادای توضیحات سوار خودروی خود می‌کنند و همان روز در محل خلوتی آن‌ها را به قتل می‌رسانند و سپس اجسادشان را در منطقه خلوتی می‌اندازند.

ضمن تحقیق در نقاطی از شهر [دریافتیم] که ربوده‌شدگان هنگام جابه‌جایی اتومبیل و سوار شدن در خودروی ربایندگان از خود مقاومتی نشان نداده‌اند و به گمان این‌که برای بازجویی احضار شده‌اند سوار بر خودروی آن‌ها شده‌اند.

با این همه نشانه،‌ از طرف جناح‌های سیاسی مختلف گمانه‌زنی‌های گمراه‌کننده‌ای درباره این قتل‌ها مطرح می‌شد. و همه چهره‌های سیاسی سردرگم بودند که سرنخ این قتل‌ها در دست کدام گروه است و هر جناحی تحلیل و نظر خود را داشت:

بیست‌وسوم آذر ۷۷: ده‌نمکی به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی توصیه کرد عاملان این قتل‌ها را در میان دگراندیشان جست‌وجو کنند.

هفدهم دی: روزنامه کیهان با انتشار خبری درباره ارتباط یکی از افراد مظنون به قتل‌ها این جنایات را منتسب به باند مهدی هاشمی دانست.

بیست‌وسوم آذر: روزنامه جمهوری اسلامی نوشت دستگاه‌های امنیتی ایران فهمیده‌اند قتل‌ها به دست دستگاه‌های جاسوسی خارجی با هدف خدشه‌دار کردن چهره نظام انجام شده است.

محمدرضا باهنر، عضو هیأت‌رئیسه مجلس شورای اسلامی: «عاملان قتل‌ها یا به گروه مهدی هاشمی وابسته‌اند یا تحت تأثیر سرویس‌های اطلاعاتی خارجی.»

حبیب‌الله عسگراولادی: «قتل‌ها کار گروه کردهای طرفدار ترکیه و مخالفان عبدالله اوجلان است.»

روح‌الله حسینیان ادعا کرد عاملان قتل‌ها از طرفداران اصلاح‌طلبان و هوادارن رئیس‌جمهور (خاتمی) هستند.

روزنامه کیهان: «قتل فروهرها توسط آشنایان آن‌ها انجام گرفته است.»

پانزدهم دی ۷۷، روزنامه جمهوری اسلامی: «این قتل‌ها را سازمان سیا سازمان‌دهی کرده است.»

اما در جریان اختلاف نظرهای گوناگون، من با توجه به تحلیل‌هایی که داشتم مطمئن بودم این قتل‌های پیاپی را گروهی از ماموران خودسر نهادهای امنیتی مرتکب می‌شوند.

برای بیان این منظور و پس از قتل‌ پوینده و مختاری، یک صفحه حوادث روزنامه ایران را به طرح دلایلم اختصاص دادم و برای این واقعه نام «قتل‌های زنجیره‌ای» را انتخاب کردم که از آن پس این قتل‌ها به همین نام معروف شدند. من در مقاله‌ای تحلیلی در صفحه حوادث با ذکر دلایل و نشانه‌ها چنین نتیجه‌گیری کردم که عاملان قتل‌های زنجیره‌ای باید عده‌ای از ماموران خودسر امنیتی باشند. در این مقاله برای اثبات نظراتم نوشتم: «این گروه مرگ قربانیان خود را با توسل به زور و تهدید و ارعاب برای ربودن و کشتن انتخاب نمی‌کنند، بلکه با معرفی خود به عنوان ماموران امنیتی از آن‌ها می‌خواهند برای پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی همراه‌شان بروند و به همین خاطر قربانیان انتخاب‌شده بدون هیچ مقاومتی سوار اتومبیل مخصوص ربایندگان می‌شوند. عاملان قتل‌ها هم می‌دانند اگر بخواهند در کوچه و خیابان افراد مورد نظرشان را به زور سوار اتومبیل‌شان کنند، بالطبع آن‌ها از خود مقاومت نشان خواهند داد و با داد و فریاد از مردم تقاضای کمک خواهند کرد، در حالی که تاکنون در هیچ نقطه شهر چنین درگیری‌هایی دیده نشده و به پلیس هم گزارش نشده است.»

همچنین در مقاله‌ام نوشته بودم این گروه، پیش از اجرای نقشه ربودن یک فرد، ابتدا احتمالا یکی دو روزی مسیرهای رفت و آمد فرد مورد نظر را شناسایی می‌کنند و سپس در روز اجرای برنامه قتل، بدون واهمه از رهگذران، در نقطه‌ای از مسیر راهش جلوی پایش می‌ایستند. آن‌گاه به عنوان ماموران امنیتی او را به بهانه تحقیق درباره موضوعی سوار اتومبیل‌شان می‌کنند تا ساعتی او را برای بازجویی با خود می‌برند، بدون آن‌که فرد مورد نظر از خود مقاومتی نشان دهد و سر و صدایی ایجاد شود. در این مقاله‌ام نتیجه‌گیری کرده بودم که از زمان ربودن یک فرد تا کشته شدن او فقط چند ساعت طول می‌کشد.

البته پس از انتشار این مقاله، بی‌آن‌که فشار یا خشونتی بر من تحمیل شود، چند بار به بهانه پرسش درباره نحوه قتل افراد مورد نظر به بازجویی احضارم کردند. به هر حال پس از انتشار یادداشت تحلیلی من، سرانجام وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه‌ای رسما اعلام کرد این قتل‌ها از طرف یک گروه از عوامل خودسر امنیتی – اطلاعاتی انجام شده است. همان‌طور که گفتم پیش از افشای فعالیت این گروه، چند بار در پارک‌ها و هتل‌ها محترمانه بازجویی‌هایی از من انجام می‌شد که آخرین بار اطلاع داده شد در یکی از دادگاه‌های انقلاب حاضر شوم. در حالی که رئیس و منشی دادگاه حضور نداشتند، پرسش و پاسخ مفصلی بین من و یک بازجو انجام گرفت و قرار شد روز بعد هم برای ادامه پرس و جو در این دادگاه حاضر شوم. روز بعد، طبق قرار در دادگاه حاضر شدم و بیش از یک ساعت به انتظار آمدن بازجوی مورد نظر نشستم، اما وقتی دیدم کسی به سراغم نیامد به دفتر روابط‌عمومی دادگاه‌های انقلاب رفتم و از مسئولش که با او به واسطه مسائل مطبوعاتی آشنایی داشتم گفتم تکلیفم چیست. مسئول روابط‌عمومی شماره تلفنی را گرفت و پس از گفت‌وگویی کوتاه با تعجب تلفن را قطع کرد. بعد رو کرد به من و گفت: «دیگر از بازجویی خبری نیست، می‌توانی به روزنامه‌ات برگردی.» چند روز بعد خبر کشف باند سعید امامی انتشار یافت.

 

منبع : انتخاب
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه