ولی نصر مشاور سابق اوباما و استاد دانشگاه جان هاپکینز نوشت: آمریکا بیش از دو دهه است که مشکلات خاورمیانه را در تقابل بین میانه روی اعراب و تندروی ایران میبیند، اما آنچه در دوران چهار ساله ریاست جمهوری ترامپ شاهد بودیم، افزایش شکاف بین سه قدرت غیر عربی ایران، اسرائیل و ترکیه بود.
در ادامه این مطلب آمده است: کشورهای عرب از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003 و در پی ناکام ماندن بهار عربی، گرفتار هرج و مرج و رخوت شدهاند؛ لذا رقابتی که احتمالا منجر به تغییر در خاورمیانه شود، دیگر نه در بین کشورهای عربی و اسرائیل یا بین سنی و شیعه، که در بین این سه رقیب غیر عرب است.
رقابتهای اخیر در خاورمیانه برای دستیابی به قدرت و نفوذ، به قدری شدید شده است که میتواند نظم ایجاد شده پس از جنگ جهانی اول را مختل کند. در آن زمان با فروپاشی امپراتوری عثمانی، قلمرو آن تجزیه شده و هر گوشهاش به تصرف یکی از کشورهای اروپایی در آمد؛ حاکمیت اروپاییان شکافهای قومی و فرقهای را تشدید کرد و باعث شکل گیری رقابتها و نبردهایی شد که تا به امروز ادامه دارد. از آن سو تجربه استعمار باعث زنده گشتن حس ملی گرایی عربی شد؛ این حس پس از جنگ جهانی دوم کل منطقه را فراگرفت و جهان عرب را در کانون استراتژی آمریکا در خاورمیانه قرار داد.
حالا همه اینها تغییر یافته و دورانی که اعراب در کانون توجهات و سیاست گذاریهای غرب بودند، سپری شده است. اکنون قدرتهای غیر عرب هستند که دارند دست برتر را در منطقه پیدا میکنند و کشورهای عرب با توسعه طلبی ایران در منطقه و کاهش توجه و تعهد آمریکا نسبت به اعراب، احساس خطر مضاعفی دارند. سال گذشته بعد از آنکه ایران مسئول حمله به نفتکشها و تأسیسات نفتی عربستان و امارات معرفی شد، ابوظبی توافق صلح تاریخی با اسرائیل را امضا کرد و تهدید ایران را یکی از دلایل این اقدام بر شمرد.
اما این توافق به همان اندازه که جلوی تهدیدات ایران را میگیرد، سدی دفاعی در برابر خطرات و اقدامات ترکیه نیز به شمار می آید. بنابراین توافق به جای اینکه منطقه را در مسیر صلح قرار دهد، نشانه تشدید رقابت بین اعراب، ایرانیان، اسرائیلیها و ترکها است. در حقیقت توافق میتواند منجر به شکل گیری مسابقه تسلیحاتی بزرگتر و خطرناکتری در منطقه و در نهایت بروز جنگهایی دیگر شود؛ امری که آمریکا نه میخواهد و نه میتواند درگیر آن شود؛ بنابراین دستگاه سیاست خارجی آمریکا بایستی به جای تحریک رقابت جدید بین قدرتهای منطقه، آن را مهار کند.
ما از استفاده این کشور از نیروهای نیابتی برای تأثیرگذاری بر جهان عرب و حمله به منافع آمریکا و اسرائیل آگاهی داریم. آنچه در عرصه سیاست خاورمیانه جدید است، ظهور ترکیه به عنوان عامل برهم زننده نظم و بی ثابتی در منطقه میباشد. ترکیه که دیگر در جهان غرب آیندهای برای خود نمیبیند و امیدش را به عضویت در اتحادیه اروپا از دست داده، اکنون با قاطعیت بیشتری به گذشته اسلامی خود تأکید کرده و به مرزهایی که یک قرن پیش ترسیم کرده بود نظر دارد. دیگر نمیتوان از کنار حرفهایی که مقامات این کشور از نفوذ و قدرتی که امپراتوری عثمانی در قسمتهای مختلف قلمرو اش داشت به سادگی گذشت و آن را صرفا لفاظی دانست؛ جاه طلبی ترکیه چیزی است که باید مورد توجه قرار داد.
برای نمونه ترکیه اکنون قسمتهایی از سوریه را اشغال کرده، در عراق نفوذ دارد و برای کاهش نفوذ ایران در دمشق و بغداد فعالیت میکند. ترکیه عملیات نظامی خود را علیه کردها در عراق افزایش داده و ایران را متهم به اعطای پناهندگی به کردهای پ.ک.ک میکند.
ترکیه وارد جنگ داخلی لیبی شد و اخیرا در تنش بین ارامنه و آذریها در قفقاز بر سر منطقه قره باغ مداخله کرد. مقامات آنکارا همچنین بدنبال توسعه نقش و نفوذ خود در شاخ آفریقا و لبنان هستند و این درحالی است که حاکمان عرب نگران حمایت ترکیه از اخوان المسلمین و ادعایش مبنی بر حق نقش آفرینی و تصمیم گیری در جهان عرب میباشند.
هریک از این سه کشور غیر عربی، دست اندازیهایشان در کشورهای منطقه را با عنوان حفظ امنیت ملی توجیه میکنند؛ اما انگیزههای اقتصادی نیز پشت چنین اقداماتی وجود دارد که از آن جمله میتوان دسترسی به بازار عراق برای ایران یا کنترل میادین گازی در مدیترانه برای اسرائیل و ترکیه را نام برد.
توسعه طلبی ترکیه برخلاف منافع منطقهای ایران در شام و قفقاز است. شعری که اخیرا اردوغان در سفر خود به باکو سرود و از تقسیم آذربایجان اظهار تأسف کرد، انتقاد شدید رهبران ایران را بدنبال داشت و روشن بود که این اقدام اردوغان صرفا یک اشتباه ساده نبود. ضمن اینکه اردوغان بارها اظهار داشته است که حرکت آتاتورک در دست کشیدن از سرزمینهای عرب نشین امپراتوری عثمانی از جمله موصل اشتباه بوده است.
در قفقاز همچون سوریه، منافع ترکیه و ایران با منافع روسیه درآمیخته است. نقش آفرینی و منفعت طلبی کرملین در خاورمیانه در حال گسترش است و این کشور نه تنها در جنگ لیبی و سوریه و قره باغ که در صحنههای دپلماتیک نیز از اوپک گرفته تا افغانستان مداخله میکند. مسکو با تمام بازیگران کلیدی منطقه رابطه نزدیک دارد و هر لحظه به سوی یک طرف متمایل میشود؛ هدف روسیه از ایجاد این موازنه، گسترش سود و منافع خودش است. آنچه این کشور از خاورمیانه میخواهد روشن نیست اما با توجه به کمرنگ شدن حضور و تأثیر آمریکا، مسکو آماده است تا نقش بیشتری در شکل دهی به آینده منطقه ایفا کند.
اسرائیل نیز حضور و نفوذ خود را در جهان عرب توسعه داده است. سال 2019 ترامپ بر ادعایی که اسرائیل به مدت نیم قرن در مورد بلندیهای جولان داشت مهر تأیید زد. حالا رهبران اسرائیل با جسارت بیشتری از توسعه زمینهای خود با الحاق بخشهایی از کرانه باختری سخن میگویند؛ اما توافق صلح ابراهیم نشان داد که اعراب برای حفظ موقعیت کنونی خود، همه این چیزها را نادیده میگیرند. آنان میخواهند با اتحاد با اسرائیل علیه ایران و ترکیه، خطرات و تهدیدات احتمالی ناشی از کاهش نیروهای آمریکا در منطقه را جبران کنند. اسرائیل برای آنها اهرمی است که با تکیه بر آن میتوانند در رقابت بزرگی که بر سر کسب نفوذ و قدرت در منطقه وجود دارد، باقی بمانند.
تنشها بین ایران و اسرائیل در سالهای اخیر و با افزایش نقش آفرینی ایران در جهان عرب بیشتر شده است. هر دو کشور در سوریه و فضای سایبری درگیر جنگی فرسایشی هستند؛ اسرائیل تأسیسات ایران را مستقیم هدف قرار داده و در قضیه ترور دانشمند هستهای ایران متهم اصلی است.
اما این ناآرامی و تقلایی که در خاورمیانه شاهد هستیم، فقط به خاطر ایران نیست. روابط ترکیه با اسرائیل، عربستان، امارات و مصر یک دهه است که رو به زوال گذاشته است. ترکیه از الگوی حمایت ایران از حماس در برابر اسرائیل پیروی کرده و با حمایت از اخوان المسلمین، خشم حاکمان عرب را برانگیخته است. وضعیت فعلی ترکیه در منطقه حضورش در عراق، لبنان، سوریه و شاخ آفریقا و دفاع سرسختانهاش از دولت طرابلس در جنگ داخلی لیبی و همراهی با قطر در تقابل مستقیم با سیاستهای عربستان، امارات و مصر قرار دارد.
همه اینها نشان میدهد که اقدامات دولتها در خاورمیانه دیگر منشأ ایدئولوژیکی و مذهبی ندارد؛ بلکه بر اساس شرایط و واقعیتهای موجود، گامهای مناسب اتخاذ میشود. اگر اسرائیل در جهت تقویت موضع عربستان-امارات عمل کند، میتوان احتمال داد که کشورهایی همچون قطر و عمان احساس خطر کنند و برای حفاظت از خود، بیش از گذشته به سمت ایران و ترکیه متمایل شوند. از سوی دیگر حضور ترکیه در قفقاز و عراق میتواند، باعث نگرانی شود؛ حمایت نظامی ترکیه از آذربایجان و همسویی او با اسرائیل در حمایت از باکو، میتواند بین ایران و عربستان و امارات بابت مقابله با فعالیتهای نظامی ترکیه، اتفاق نظر ایجاد کند.
لذا از انجا که گاه بین رقبا همپوشانی و وحدت منافع ایجاد میشود، پیش بینی روند رقابت و اتحاد بین کشورهای منطقه مشکل است. این مسئله ممکن است به دخالت بیشتر روسیه در خاورمیانه منجر شود، به خصوص که کرملین قبلا هم نشان داده است که در پر کردن شکافهای ایجاد شده به نفع خود مهارت زیادی دارد. چین نیز ممکن است از الگوی روسیه پیروی کند؛ چنانکه هم اکنون نیز بحثهایی پیرامون مشارکت استراتژیکش با ایران و توافق هستهایاش با عربستان جریان دارد و این دو توافق ممکن است آغازی برای نقش آفرینی بیشتر این کشور باشد.
دولت بایدن میتواند از طریق تشویق کشورهای منطقه به گفتگو، نقش مهمی در کاهش تنشها ایفا کند و از نفوذ خود برای پایان دادن به درگیریها و ترمیم روابط بین کشورها استفاده نماید. دولت بایدن که برسر کار آمد، دولتهای متخاصم شروع به ارسال پیام هایی کردند که نشان از آشتی جویی داشت؛ دولت جدید باید این فرصت را مغتنم بشمارد.
گرچه روابط ترکیه با بسیاری از کشورها آسیب دیده است، اما این کشور همچنان عضو ناتو است؛ واشنگتن باید برای بهبود روابط بین ترکیه با اسرائیل، عربستان و امارات تمرکز کند و این امر مستلزم فشار بیشتر آمریکا بر عربستان و امارات برای ترمیم روابطشان با قطر نیز میباشد. گرچه بین آنها آتش بس اعلام شده، اما موضوعات اساسی که باعث ایجاد مشکل بین آنها شد، هنوز حل نشده باقی مانده است و این امر میتواند بار دیگر سبب جدایی و نقض توافق آتش بس بینشان شود.
اما رفتار با ایران سخت ترین معضل برای آمریکا است. پیش از اینکه دیر شود، تهران و واشنگتن باید در مورد اقدامات توسعه طلبانه این کشور در منطقه و موضوع موشکهای بالستیک گفتگو کنند. واشنگتن باید متحدان عرب خود را نیز تشویق به استقبال از این رویکرد و مذاکره با ایران کند. در نهایت مهار نیروهای نیابتی ایران و محدودیت فعالیت موشکی این کشور میتواند از طریق انعقاد توافقی جامع برای کنترل سلاح در منطقه و ایجاد ساختاری برای برقراری امنیت در خاورمیانه محقق شود. آمریکا باید این روند را تسهیل و پشتیبانی کند اما بازیگران منطقه هم باید از ان استقبال کنند
خاورمیانه در لبه پرتگاه قرار دارد؛ اینکه آیا آینده منطقه صلح آمیز خواهد بود یا نه، بسته به مسیری است که امریکا در پیش خواهد گرفت. پایان دادن به حضور بی پایان آمریکا در منطقه در آینده، مستلزم صرف زمان و منابع دیپلماتیک بیشتر در زمان فعلی است. اگر آمریکا میخواهد در آینده نسبت به خاورمیانه آسوده خاطر شود، باید اکنون تلاش خود را برای ایجاد ثبات افزایش دهد؛ این کار با در اولویت قرار دادن رقابتهای جدید منطقهای و نگاه دقیق تر به تحرکات منطقه آغاز میشود.
دیدگاه تان را بنویسید