مصطفی داننده- «بوی عیدی، بوی توپ/ بوی کاغذ رنگی/ بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو/ بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ/ با اینا زمستونو سر می کنم/ یا اینا خستگیمو در می کنم»
این سروده «شهیار قنبری» که با صدای بینظیر «فرهاد» جاودانه شد، داغ دلمان را تازه میکند. نوروز پشت در است و ما نمیتوانیم در را به رویش باز کنیم. سالهای قبل در بین خانه تکانی، در میانه خرید، در بازار تجریش، کنار ماهی قرمز فروش شهر، زمزمه میکردیم، بوی عیدی ...
حالا اما در خانه، گوشه اتاق این آهنگ را میخوانیم در حالی که دلمان لک زده است برای یک شلوغی، برای یک بغل، برای یک بوسه، برای یک دید و بازدید، برای یک مهمانی.
چه میشود کرد. کرونا آمده است و دست و پای عمو نوروز را غُل و زنجیر کرده است و تنها راه نجات نوروز زیبا و دوست داشتنی ما، در خانه ماندن است.
شکست دادن هر غول، رمز و رازی دارد. در کتابهای تاریخی نوشته است که راه شکستن شیشه عمر کرونا در خانه ماندن است.
شاید عمو نوروز تنها افسانهای است که کسی نباید برای نجات آن، سوار بر اسب شود، شمشیر به کمر ببندد و به دره تاریکی بزند. زنجیرهای بسته شده بر دستان عمو نوروز با ورد ماندن در خانه باز میشود. هرچه سوار بیشتر به دره تاریکی بزند، زنجیرهای دست عزیز در بند، کلفتتر میشود و شکست دادن غول کرونا سخت تر میشود.
باید برای شکست این غول هفت سر، در خانه ماند. انرژی دستها را به هم رساند و به سمت این طالع نحس پرتاب کرد.
شاید الان وقت خواندن این شعر است که «با خونه موندن، با مهمونی نرفتن، کرونا رو سر میکنم، خستگیهامو در میکنم»
مطمئن باشیم که کرونا مثل تمام غولهای افسانهها شکست خواهد خورد. هیچ اهریمنی در این دنیا فاتح همیشه نبوده است.
کرونا هم دست مثل گودزیلاهای فیلمهای ژاپنی یا هالیوودی است. ترس به جانمان میاندازد. خانه نشینمان میکند اما شکست میخورد.
در خانه ماندن سخت است. حوصله سر بر است. دل تنگی دارد. خستگی دارد اما به یک پیروزی بزرگ ختم خواهد شد. ناممان در تاریخ ثبت خواهد شد. تبدیل به لالایی بچهها میشویم. قصه شجاعتمان را برای فرزندان آینده ایران تعریف خواهند کرد. میگویند غول کرونا به ایران آمد. خیلیها را به کشتن داد، خیلیها را مریض کرد اما بالاخره شکست خورد.
در خانه بمانیم. کرونا را شکست دهیم و بعد زندگی عادی را از سر بگیریم. زندگی که واقعا دلمان برایش تنگ شده است.
دیدگاه تان را بنویسید