حواشی کووید- ١٩ در فیلمسازی از بیماری مهمتر است
از نظر این مستندساز و فیلمنامهنویس، واکنش فیلمسازان به اپیدمی کرونا با وجود اسباب و تکنولوژیای که وجود دارد، در تاریخ بیسابقه است. «نه فقط فیلمسازان، که هر آن کس که دوربین و تلفن همراه دارد از وجوه مختلف بیماری فیلم گرفته است و این نکته بسیار مهمی در بررسی وضع فیلمسازی به معنی ثبت واقعهای با دوربین با هر نیت و کاربردی در این دوره است. حالا این تصاویر ممکن است بعدها برای ساخت آثار دیگری استفاده شود یا هرگز به کار گرفته نشود. بسیاری از راشهای فیلم «آنها نباید پیر شوند» که پیتر جکسون درباره جنگ جهانی اول ساخت از آرشیوهای مختلف گرفته و بعد از رنگیشدن و با نگاه کارگردان تبدیل به فیلم شد. بنابراین ثبت یک ماجرا برای هر آدمی دلایل مختلفی دارد و شاید هرگز حتی دیده نشود، اما در عین حال قابلیت تبدیل به اثری خلاقانه از سوی یک فیلمساز را دارد. کسی که فیلم میگیرد شاید فکر نکند که در آینده کسانی از آن استفاده کنند. میتوان در اینباره سنگ قبری را در نورآباد ممسنی، همزمان با آنفلوآنزا در اسپانیا، مثال زد. در آن زمان آنفلوآنزا در ایران هم همراه با قحطی ناشی از حضور نیروهای خارجی وجود داشت و به گفته برخی، حتی شاید کشتههای آنفلوآنزا در ایران بیشترین تعداد تلفات این بیماری در دنیا بود. ایران از آن زمان، جز مکاتبات اداری مرکز اسناد ملی و وزارت امور خارجه، اسناد دیگری ندارد، حتی معلوم نبود چه بیماری است. رضا نیازمند، پسر یکی از تجار معروف همدانی هم در جایی گفته است که آن سالها در همدان جنازهها در هر کوچهای انباشته شده بود و نمیتوانستند آنها را دفن کنند. حتی به اشتباه از آن با عنوان آبله یاد کرده و گفته بود با تشکیل گروه پارتیزانی، ملاکانی را که هنگام قحطی به نیروهای انگلیسی غلات میفروختند، غارت و اقلام را بین نیازمندان تقسیم میکردند. در گذشته، در مستندسازی غفلت کردیم، حتی در زمان سیل و زلزلههایی که به قوع پیوست، اسناد بصری ما در حد عکس است. درباره زلزله بوئینزهرا هیچ راشی نداریم، اما مجلات خارجی عکسهای زیادی گرفتند. درباره ایدز چند فیلم مستند در سالهای گذشته ساخته شد. فیلم «این خانه سیاه است» فروغ فرخزاد را میتوانیم یکی از فیلمهای مستند ایرانی بدانیم که درباره جذامیان است، اما مثلا در مورد سیل تجریش که از پرتلفاتترین سیلها بود، چیزی ساخته نشد، البته راشهای تلویزیونی زیادی از آن زمان وجود دارد. من آنجا حضور داشتم، سیل عجیبی بود و از جای غیرمنتظرهای نازل شد. چون زمان جنگ بود، مردم فکر کردند هواپیمای عراقی است، بنابراین زیر پلی که در حال ساخت بود، پناه بردند و غرق شدند.» برای او بهعنوان فیلمساز، حواشی کووید- ١٩ بسیار مهمتر از خود بیماری است. «فیلمساز باید جوانب دیگر را- مثل فقر، تعطیلی و پنهانکاری- که هنگام شیوع بیماری به وجود میآید در نظر بگیرد. آثاری که این بیماری بر جامعه گذاشته است از این به بعد نقطه عطفی برای تغییر در بسیاری از چیزها خواهد بود. همین حالا هم بهقدری تصاویر تکاندهنده از کرونا گرفته شده است که حتی اگر ناشیانه گرفته شده باشد، باز هم آرشیو بسیار مهمی از این واقعه محسوب میشود.»
مستندسازی چه نقشی در جهان دارد؟
ارد عطارپور نگاهی تاریخی به بحران و مستندسازی بحران داشت، اما محمدرضا اصلانی، بهعنوان نفر بعدی که در این برنامه زنده اینستاگرامی حضور داشت، به فلسفه بحران، مستندسازی بحران و تأثیر آن پرداخت و این سوال را طرح کرد که چرا با وجود ساخت مستندهای فراوان، هنوز بحرانهای جهانی رفع نشده است؟ او معتقد است یکی از اصلیترین نتایج مستندسازی بحران بهعنوان هنر، جبران ضایعات آن بحران است. «سندیت فیلمهای مستند شرافتمندانه است، اما این فیلمها چه نقشی در حل بحرانهای جهانی دارند و چرا نقشی ندارند؟ القاعده هم از کشتار خود فیلم گرفته است، اما این سند به چه منظور است. میگویند تاریخ را قدرتمندان مینویسند و همین تاریخ هم سندیت دارد. ما باید ببینیم واقعه اصلی کجاست؟ واقعه اصلی از نظر من بیتفاوتی به واقعه است. مهم است که حساسیت انسانها نسبت به بحرانها از دست نرود، اما نظامها میخواهند این حساسیت از بین برود و انباشتگی اخبار در رسانهها آن را بیوجه میکند. بنابراین هر روز با مجموعهای از بحرانها مثل قتل، سرقت، بیماری و ... در اخبار مواجهایم، اما دیگر لمس شدهایم و این خطر بزرگی است که از سوی نظامهای حاکمیتی ایجاد میشود تا خود را از بحران نجات دهند. در همین ماجرای شیوع ویروس کرونا، بحران واقعی این است که ما آن را طبیعی فرض کردیم، اما آیا طبیعی است؟ جامعهای که سوال نمیکند، جامعه بحرانزده است و نیاز به سیل و زلزله ندارد. مهم نیست که سوال درست یا غلط باشد؛ مهم این است که سوال وجود داشته باشد. نگران سقوط اخلاقی هستیم، درحالی که پیش از این رخ داده است. اقتصاد لیبرالیسم خیلی بیش از اینها در جهان کشته داده است و کرونا باعث فراموشی همه شد. سوریه در حال حاضر ویرانه است. این بحران آن بحرانها را هم به کلی محو کرد، اما سوالی نداریم؛ همین اتفاق در فلسفه هم رخ داده است و از یک جایی به بعد به جای سوال، فقط پاسخ داده است.»
از کار افتادن یک حس انسانی یعنی بحران
محمدرضا اصلانی درنهایت امیدوار است که بحران کرونا ملتها را به رنسانس برساند. «این بحران به ما نشان داد که چقدر دست دادنها و دیدارهای مستقیم زیبا بود، اما ما آن را نمیدیدیم و برای ما بدیهی شده بود. این بحران ما را وادار میکند که زندگی را درست ببینیم. رولان بارت میگوید واقعیت عادت ماست، نه خود واقعیت. دقیقا همینطور است، چون عادت ما را از دیدن جدا میکند و فقط مصرفکننده میشویم. حالا میفهمیم عامل نفس انسانیت و رابطه به معنای درست چقدر ارزش دارد. این شرایط شاید فهمی عمومی و در نتیجه بینشی جدید درباره روابط اجتماعی و انسانی در جهان به وجود بیاورد تا تصمیم بگیریم این جهان مجازیشده را همینطور جلو ببریم یا نه؟ و اینکه چطور آن را کنترل و به جهان واقعی، لمسپذیر و انسانی تبدیل کنیم. جهان مجازی در عین اینکه دهکده جهانی را شکل داده اما لمس، بهعنوان گستردهترین حس انسانی را از بین برده است و باید ببینیم چطور میشود آن را احیا کرد. وقتی یکی از حسهای انسانی از کار افتاد، یک بحران ایجاد میشود. ما فکر میکنیم کرونا بحران است، درحالی که کرونا بحرانهای دیگری را مطرح و ما را به درون بحرانهای دیگری وارد میکند.» او نگاه دیگری به بحرانهای بشری دارد و همچنان هم مثالهای دیگری پیش روی مخاطب میگذارد: «بحران اصلی چگونه سرگرم کردن است، چون وقتی سرگرم میشوید بحران واقعی را نمیبینید و حتی به بحرانهای مقطعی هم عادت میکنید، بنابراین خطر بزرگ این است که به بحرانها عادت کنیم نه اینکه آنها را بشناسیم.» از نظر او در مستندسازی، بحرانشناسی مهمتر از بحراننگاری است، چرا که بحراننگاری، بحران را به سمت عادیشدن میبرد که خطر بزرگی برای همه جوامع است.
دیدگاه تان را بنویسید