احسان محمدی- مهدی فنونیزاده مدافع نبود، کوه بود. مهاجمان وحشت داشتند نزدیکش شوند. در عصری که داورها خیلی سخت به کسی کارت میدادند، جوری تکل میزد که خراب شدن نصف زمین چمن ورزشگاه آزادی را میشد به پایش نوشت. تقریباً از هرجای زمین میتوانست شوت بزند. قلدر بود و دو گل زیبایش به عربستان در شکست 4-3 مقابل این تیم تا مدتهاست یکی از دلخوشیهای ملی ما مقابل محمد الدعایه دروازهبان ژلاتینی عربستان بود.
اینکه برادرش مرتضی در پرسپولیس بازی میکرد هم به شهرت و جذابیت دو «فنونی» فوتبال ایران اضافه کرده بود. همه فعلهایی که مینویسم ماضی است چون مهدی فنونیزاده انگار در همان سالها ماند، تمام شد.
او عضوی از تیم قهرمان بازیهای آسیایی پکن 1990 بود. بازیکنی که برای راهآهن، نیروی زمینی، دارایی، استقلال، بانک تجارت، فجر سپاه، سایپا، پاس و بهمن هم بازی کرد و بعد در یک شب تلخ روبروی دوربین برنامه 90 از اعتیاد گفت. او و شاهین بیانی شبیه ستونهای فروریختهای شده بودند که از آن یال و کوپال و اقتدارشان خبری نبود. یکی از تلخترین برنامههایی که عادل فردوسیپور ساخت و احتمالاً خودش هم مثل ما بغض کرد که الاکلنگ روزگار و رفیقبازی چه به سر امثال مجتبی محرمی و مهدی فنونی و ... آورد.
فنونیزاده مدتی در پرسپولیس بجنورد مربیگری کرد، بعد در استقلال یکی، دو پست تشریفاتی گرفت و رفت لابهلای خاطرهها. شاید همین احساس فراموششدن بود که او را به فضای مجازی کشاند. جایی که میشود دوباره سر زبانها افتاد، ولو با بدنامی!
کوتاهترین مسیر برای به چشمآمدن در فضای مجازی، فحاشی و توهین است. اکسیر جادویی! فرمولش ساده است: وارد یک دو قطبی میشوید، فرقی نمیکند، سیاسی باشد یا سینمایی، برنامه تلویزیونی باشد یا مسابقه خوانندگی، به طرف مقابل توهین میکنید. هرچه رکیکتر، بهتر! هوادار پیدا میکنید و در آن سو هم به شما فحش میدهند. موشک جواب موشک. نتیجه؟ شما مشهور میشوید و نوجوانها هم مجوز دارند برای توهینهای رکیکتر. وقتی بزرگترها و پیشکسوتها که باید بیشتر حرمت نگهدارند اینطور به جا هم میافتند چه انتظاری از نوجوان هیجانزده باید داشت؟
مهدی فنونیزاده با همین فرمول ساده دوباره به صحنه برگشت. چیزی شبیه مهرداد میناوند و امیرحسین صادقی. حالا هر استوری او با واکنش چهرههایی از پرسپولیسیها روبرو میشود که احساس میکنند وظیفه دارند پاسخ بدهند. از پیام صادقیان تا سپهر حیدری. دستاورد؟ تکثیر فضای نفرت و خشم، رد و بدل شدن هزاران واژه جنسی و البته شهرتی مجازی و حقیقی! همین کارها را میکنیم که شیخ دیاباته فقط با چند جمله کاری میکند که برود توی لیست آدم حسابیهای فوتبال ما که پر است از ژست و ادعای اخلاقی!
تلویزیون که روزی قرار بود «مدرسه» شود همین افراد را به عنوان مهمان دعوت میکند تا آنها از دوران فوتبال یا خاطره بگویند یا خاطره «بسازند!» در واقع خیلیها یک شیوه میانبُر برای حضور در تلویزیون پیدا کردهاند. «منو به عنوان کارشناس دعوت نمیکنید؟! باشه! منم میرم توی فضای مجازی کاری میکنم که سلبریتی بشم و بعد دعوتم کنید!» این روش جواب میدهد. کافیست دقایق حضور مهرداد میناوند و مهدی فنونیزاده را قبل و بعد از جنجالهای فضای مجازیشان در تلویزیون حساب کنید!
پیشتر هم نوشته بودم که هیچ چه ساز و کار واقعی برای معرفی کسی به عنوان «پیشکسوت» باشگاه وجود ندارد. اینکه یک بازیکن چندماه و سال در یک تیم بازی کند لزوماً پیشکسوت و سخنگوی آن تیم محسوب میشود و باید همه حرفهایش را جدی گرفت؟ هرکس متعصبانهتر و بیمنطقتر از تیم سابقش دفاع کرد و تیم حریف و ساختار فوتبال و داورها را با الفاظ زشت خطاب قرار داد، پیشکسوت بهتری است؟ بیشتر دلش برای تیم میسوزد؟
اعتراف میکنم که معمولاً دلم با قدیمیهاست. اینکه آنها عمر و جوانیشان را صرف باشگاه کردند و در روزگاری که نه اینقدر نان چرب وجود داشت نه نام، نه در فضای مجازی میلیونها نفر قربان صدقه آدم میرفتند و نه اینقدر راحت لقب میبخشیدند آنها به عشق تیم و هوادار توپ زدند و حالا احساس میکنند باختهاند، جا ماندهاند و فراموش شدهاند و حق خودشان میدانند حداقل به بخشی از ثروت، شهرت یا احترامی که سالهای قبل از آنها دریغ شده بود برسند اما این شیوه برای احیای شهرت بر باد رفته، غلط است. بنزین ریختن روی آتشی است که ریش خودشان را هم خواهد سوزاند!
دیدگاه تان را بنویسید