دومین فایل هم، سئوال پرسیدن یک خبرنگار از یک کارگردان بوده است؛ آنجا که خبرنگار از مثلث عشقی صحبت میکند و وقتی کارگردان میپرسد دقیقاً کجا؟ خبرنگار پاسخی برای گفتن نداشته و میگوید نمیدانم.
این دو اتفاق، بهانهای شد تا بار دیگر، درباره چند اصل مهم در ژانر مصاحبه و گفتگوهای رسانهای صحبت کنیم؛ اصولی که به صورت نکتهوار به آنها اشاره میکنیم.
1. مهمترین اصل در گفتگو و مصاحبه، اصل نیروی ذخیره است. این اصل را اولین بار دیل کارنگی در کتاب اصول سخنرانی خودش مطرح کرد؛ که بعدتر به همه جا سرایت کرد.
او اشاره میکند وقتی سخنران قرار است پنج دقیقه سخنرانی کند، اگر اطلاعات و دانشی که درباره موضوع سخنرانی دارد، صرفاً مناسب پنج دقیقه باشد، در این صورت نیروی ذخیره او صفر است. یعنی با کوچکترین اتفاقی، سخنرانی را خواهد باخت. در نتیجه اعتماد به نفس او به شدت پایین خواهد بود.
کارنگی اشاره میکند وقتی شما صفر تا صد یک موضوع را به طور کامل دانسته و رویهها و ارزشهای یک کار یا حوزه یا علم یا هر چیز دیگری را به خوبی بلد باشید، در این صورت نیرویی مقاومتپذیر در شما ایجاد میشود. همان نیرویی که متخصصان دارند. در این صورت مقاومتناپذیر شده و کسی در برابر شما نمیتواند مقاومت کند.
در نمونه میثاقی و تاج، نیروی ذخیره میثاقی چقدر بود؟ قطعاً او با فوتبال و رویههای آن آشناست اما نه بیشتر از مهدی تاج ولی نیروی ذخیره عادل فردوسیپور، به قدری بالا بود که همین حالا هم، فردی مثل تاج به آن اشاره میکند و همه هم به آن معترف هستند.
فردوسیپور به قدری در کار خودش غرق بود که روایت خودش، حتی خوابهایش هم فوتبال بود و به روایت میثاقیان، حتی وقتی که برای تماشای یک فیلم سینمایی به دعوت یک کارگردان رفته بود، سریع از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به راهرو رفته و فوتبالی را که در جریان بود، دنبال میکرد.
در کلیپ منتشر شده از خبرنگار محترمی که از کارگردان سئوال میپرسد، این نیروی ذخیره عملاً صفر است. یعنی به محض کوچکترین سئوال کارگردان، او اعتماد به نفس خودش را از دست داده و فرو میپاشد.
چندی پیش گفتگویی از پرویز پرستویی منتشر شد. او اشاره میکند که روزگاری در انتظار چاپ مجلاتی چون فیلم و دنیای تصویر و ... بود تا آنها را بخرد. برای اینکه بازخورد نقشآفرینی و فعالیت سینمایی خودش را در آنها ببیند و اصلاحات لازم را انجام بدهد. اما چرا؟
به دلیل نیروی ذخیره عظیمی که در این مجلات و منتقدان آنها وجود داشت. این نیروی ذخیره، اعتماد به نفس و یک حس مقاومتپذیر در مقابل آنها ایجاد میکرد. اما چنین نیرویی در یک مجله عمومیتر و یک سایت عمومیتر به شدت پایین است؛ به طوری که برای همان مصاحبه باید هفتهها و ماهها دوندگی و پیگیری داشته باشند.
پس مهمترین بخش مصاحبه، نیروی ذخیره آن است. شاید بد نباشد جملهای از فرزاد جمشیدی، مجری سابق تلویزیون مطرح کنیم که اصل کلام ما را به شدت بیان میکند.
او اشاره میکند برای یک دقیقه پلاتوخوانی و نوشتن آن، یک ساعت مطالعه میکرده و گاهی برای یک پلاتوی پنج دقیقهای، سه، چهار تا کتاب را مرور میکرد.
دکتر اکبر عالمی، منتقد و مجری خوشنام تلویزیونی نیز چنین ایدهای را در گفتگوهایش مطرح کرده. اینکه چون در زمان اجراهای خود بر موضوعاتی که موضوع فیلمهای مورد بررسیاش بوده احاطه نداشته، میرفته و کتابهای زیادی درباره موضوع آنها فیلمها میخوانده؛ طوری که دیگران فکر میکردند او متخصص آن حوزه هم بوده است. نیروی ذخیره، چنین چیزی است.
2. مساله دوم، مسألهای فنی است. گفتگو و مصاحبه رسانهای، آیین خاص خودش را دارد. در گفتگو، شما باید نقشه مشخصی داشته و دست از آن برندارید و درک کنید که طرف مقابل شما ممکن است که با واکنشهای خود، بخواهد شما و حواستان را پرت کند.
در این صورت خونسردی و پافشاری، دستور کار اول و آخر شما برای همیشه خواهد بود. ضمن اینکه نحوه سئوال و جواب و مدیریت آنها نیز به شدت مهم است. پس طراحی نقشه و آشنایی با انواع مصاحبههای رسانهای و نحوه چیدمان سئوالها و پیشبینی اتفاقات لازم، جزو بایدهای همیشگی این کار است.
3. نکته سوم هم در نوع خودش خیلی مهم است. ضمن اینکه هر کسی شخصیت خاصی دارد و باید جریان مصاحبه را مطابق با خودشناسی حاصل از این شخصیت پیش ببرد.
شاید سبک چالشی فردوسیپور، تنها متناسب با شخصیت برونگرا و حقیقتجو و خاص خود او باشد. شاید این سبک برای فردی چون میثاقیان مناسب نباشد و او بهتر باشد که دنبال یک سبک خاصتر دیگر باشد. قرار نیست همگان گفتگوهایی شبیه به فردوسیپور و فرزاد حسنی و ... انجام بدهند. ما به مصاحبههای همدلانه و دوستانه و راحتتر دیگر هم نیاز داریم که میتواند متناسب با روحیات مجریان و روزنامهنگاران خودشان پیش ببرند.
4. نکته به شدت مهم بعدی هم، برندسازی شخصی مصاحبهگران است. یکی از انتقادات جدی که به برنامهای چون دورهمی و حتی خندوانه مطرح است، آن است که غالباً سطح مهمانان، پایینتر از مصاحبهگر است؛ طوری که دعوتشوندگان از خداخواسته، به این مصاحبهها میشتابند.
در این صورت برند مصاحبهگر به خوبی خرج و مدیریت نشده و در حال سوخت شدن است. در برنامههای میثاقیان، این اتفاق به صورت برعکس میافتد. او البته نیرویی به شدت مستعد و آیندهدار میتواند باشد اما نکته اینجاست که هنوز به جایگاه مورد نظر خودش نرسیده است؛ جایگاهی که در آن دستکم برابر و حتی برتر از مهمانان خاص خودش باشد.
چنین جایگاهی را میشد برای فردی چون فردوسیپور قائل شد. فردوسیپور کسی بود که در ویژهنامه نوروزی سال 1390 همشهری جوان، در رقابت با مهران مدیری، از سوی این نشریه معتبر حوزه سرگرمی و جوانان(البته در آن دوره)، چهره دهه هشتاد شمسی این مجله شده بود.
پس فردی چون میثاقیان، باید متوجه این مسیر و فرآیند طی شده و جایگاه اجتماعی و عوامل بیرون استودیو هم باشد. چنین است که جایگاه امروز او، نمیتواند به وی اجازه یک گفتگوی متعادل و پایاپای را با مصاحبهشونده بدهد.
در اینباره، بد نیست یکبار دیگر حرف معروف حسنین هیکل، معروفترین روزنامهنگار خاورمیانه را یادآوری کنیم. او میگفت یک روزنامهنگار باید به سطحی از شهرت و اطلاعات و دانش و ... برسد، که عملاً این دیگران (البته بیشتر منظورش هم سیاستمداران بود) باشند که به او نیازمند باشند؛ نه او به دیگران.
بله، یک گفتگوی تلویزیونی اطلاعاتمحور و نسبتاً بهانهمحور که در ژانر روزنامهنگاری قرار میگیرد، به همین سادگی تبدیل به یک اتفاق مهم نمیشود. گاهی باید این مسیر را آرامآرام و فرآیندی طی کرد تا به نتیجه و اعتبار و دستاورد لازم رسید.
همیشه در دوره های مختلف زمانی ما به نمونه های خاص و تک بر می خوریم و افرادی از حوزه های مختلف پدیدار میشن و ممکنه سالها ویا شاید در طی قرن هم نمونه های آنها پیدا نشن .وقتی یک ملت طرفدار شخص خاصی میشن میشه گفت تمام آنها اشتباه میکنند.پس اشتباه و خطا از مسئولین است که همچین شخص خاص و تک را کنار گذاشتند.مثل یک آدم حسود برخورد کردند.فکر میکنم صدا و سیما غیر ممکنه بتواند مجری در حد و توان فردوسی پور پیدا کندو همیشه در این حسرت بسر خواهد بود.