دراگان اسکوچیچ، سرمربی کروات و جدید تیم ملی ایران، روز گذشته بالاخره اولین کنفرانس خبری خود را ترتیب داد تا پاسخگوی خبرنگاران باشد. او که با مدیریت عجیب مسئولان فدراسیون فوتبال و درست مثل مارک ویلموتس از صحبت با رسانههای فارسیزبان (این قانون مندرآوردی شامل رسانههای خارجی نمیشود!) منع شده، در این کنفرانس تلاش کرد درباره ابهامات و اتهاماتی که متوجه انتخابش است، صحبت کند؛ امری که در نهایت و با وجود سعهصدری که نشان داد، چندان موفقیتآمیز نبود. مهمترین انتقادی که متوجه انتخاب دراگان اسکوچیچ بهعنوان سرمربی ایران است، شیوه معرفی او است؛ شیوهای که یکی مثل علیرضا منصوریان آن را به سیستم مافیایی فوتبال ربط میدهد و یکی مثل علی دایی نیز از پشتپردهها و اتفاقات فرافوتبالی حرف میزند. اسکوچیچ اما آنقدر غرق در لذت سرمربیگری ایران است که نمیخواهد وارد این داستان شود. او با وجود اینکه خودش را یک مربی «صادق» میداند، ولی در پاسخ به انتقادهای مطرحشده و دستهای پشت پرده، سکوت میکند؛ «من درباره موضوعات پشت صحنه صحبت نمیکنم، اما بهخاطر دانش و شناختم از فوتبال ایران است که الان در خدمت شما هستم». دراگان حتی در پاسخ مستقیم به این پرسش که آیا آمدنش به تیم ملی به دلیل ارتباط با یکی از آقازادههای ورزش است نیز میگوید: «چیزی که من میدانم، این است که فدراسیون فوتبال من را بهعنوان سرمربی انتخاب کرد».
بله، فدراسیون فوتبال اسکوچیچ را بهعنوان سرمربی معرفی کرده است، ولی آیا بدون دخالت آقازادهها و دستهای پشت پرده؟ چند وقت پیش خبرگزاری مهر از جلسهای مهم در فرمانیه با حضور یکی از «آقازادههای ورزشی» با اسکوچیچ خبر داد و نقش او را در سرمربیشدن این مرد کروات پررنگ توصیف کرد. علی دایی نیز که در گفتوگو با ایسنا بهصراحت از دستهای پشت پرده گفت و خبر داد تأثیر فرافوتبالی مدیرعامل باشگاه سایپا، باعث شده اسکوچیچ سرمربی تیم ملی شود. بااینحال اسکوچیچ فقط تلاش میکند نقش آدمهای صادق را بازی کند؛ تصور او این است که «سکوت» در مقابل انتقادهای مطرحشده، با «صداقت» یکی است. اتفاقا همین اسکوچیچ که درباره صداقت حرف میزند، از سوی باشگاه صنعت نفت آبادان متهم به نداشتن صداقت است. او به مسئولان صنعت نفت گفته بود بیماری پوستی دارد و نمیتواند در ایران بماند و باید به کرواسی برگردد؛ اما 48 ساعت بعد از فسخ قراردادش با صنعت نفت، راهی تهران شده و خیلی اتفاقی(!) سرمربی تیم ملی ایران شد؛ «من مشکل آلرژی داشتم و این مشکل در آبادان بیشتر بود. الان هم معالجه شدهام و مشکلی نیست». عجیب اینکه مشکل حساسیت پوستی اسکوچیچ یکباره خوب شده و حتی دم از معالجه دائمی هم میزند. او چطور میتواند خودش را یکی از صادقترین مربیان تیم ملی بداند؛ درحالیکه از سوی باشگاه سابقش متهم به رفتار غیرواقع شده است؟ اسکوچیچ از رسیدن به فینالهایش در کشورهایی مثل اسلوونی و کرواسی میگوید تا نشان دهد شایسته نشستن روی نیمکت تیم ملی ایران است. مشاوران رسانهای او از عملکرد خوب(!) او در تیمهای ایرانی مینویسند و میگویند هرجا بوده، با آن تیمها بهترین نتایج را گرفته و حتی با خونهبهخونه دستدومی به فینال جام حذفی رسیده است. موفقیت یعنی رساندن تیمها به نیمه بالای جدول؟ اصلا مگر همین فصل گذشته تیم داماش گیلان که در دسته پایینتر بود، به فینال جام حذفی نرسید؟ بهراستی کسی اسم مربی آن تیم را هم به خاطر دارد؟ اگر ملاک، موفقیت در تیمهای ایرانی است، چرا عبدالله ویسی که با تیم بیمهره استقلال خوزستان قهرمان لیگ ایران شد، آنهم در روزهایی که با برانکو ایوانکوویچ و پرسپولیس رقابت شانهبهشانهای داشت، حتی یک بار هم در فهرست احتمالی فدراسیون فوتبال برای نشستن روی نیمکت تیم ملی قرار نگرفت؟ آیا دلیلش این نبود که عبدالله ویسی حمایتی بالاتر و نفوذی بیشتر، خارج از فدراسیون فوتبال نداشت؟
اسکوچیچ میتواند دلخوش به نتایجش در اسلوونی و کرواسی باشد، میتواند دلخوش به حضورش در لیگ قهرمانان آسیا باشد، او میتواند گواردیولا باشد، ولی به شرط آنکه آقازادهای سفارشش را نکرده باشد.
دیدگاه تان را بنویسید