شرق- روحاله نخعی: در ماههایی که اتاق بیضی کاخ سفید به محل کار دونالد ترامپ، تبدیل شده، یک سؤال همچنان جواب آشکاری ندارد: ترامپ از ایران چه میخواهد؟ نه مواضع آشکار رئیسجمهور بیسابقه آمریکا، نه گزارشهای پشتپردهای و درزکرده و نه اقدامات دولت فعلی، رویکرد و الگوی منسجمی در قبال ایران نشان نمیدهند. مذاکره و حرکت به سمت همزیستی، تغییر رفتار، تغییر رژیم و جنگ اگر به عنوان گزینههای پیشروی دولت آمریکا به عنوان دولتی درگیر دشمنی کلاسیک با ایران تعریف شوند، همه در دولت ترامپ با مانعتراشی مواجه شدهاند. پیشتر در نوشتههای مختلف، جستهوگریخته به این موانع پرداختهایم.
مذاکره بر سر چه؟
از تحریم چندباره مقامات ایران شامل فرمانده کل قوا، تا حمله به کاروان یک فرمانده نظامی ایران و رفتارهای متعدد دیگر، همه موانعی جدی هم در راه گفتوگو بین دو کشور هستند و هم در مسیر این ارزیابی که دولت ترامپ مایل به چنین گفتوگویی است. خواستههای مطرحشده آمریکا فرسنگها
آن سوی خط قرمزهای ایران هستند و البته بستری که برای رسیدن به فهم مشترک در دوره اوباما بنا شده بود نیز کنار زده شده است. اواخر دوره اوباما، بسیاری تصور میکردند موفقیت برجام شاید به این معنا باشد که ایران و آمریکا باز با حضور دیگر شرکا بتوانند درباره دیگر مسائل نیز بر سر میز بنشینند و به نقطه دستیافتنی در برایند حداقلها برسند. وقتی ترامپ زیر میز بازی زد، هم بسترهای ایجادشده را تخریب کرد و هم هزینه سیاسی هر گونه حرکت به سمت گفتوگوی دوباره با واشنگتن را در ایران به طرزی تحملناپذیر بالا برد.
هزینهتراشی حداکثری و گزینههای علیالسویه
گزینه بعدی، یعنی تغییر رفتار با استفاده از اعمال فشار یا امتیازدهی نیز به عنوان رویکرد دولت ترامپ قابل رصد نیست. دولت ترامپ، بیش از آنکه ایران را متقاعد یا ناچار کند خواستههای خود را از طرقی دنبال کند که برای واشنگتن کمتر نامطلوب باشد، ایران را به سمت اتخاذ رویکردهایی که بیشتر برخلاف خواستهای ایالات متحده است، هل داده و حتی ناچار کرده است. با «فشار حداکثری» عملا همه هزینههای ممکن به ایران تحمیل شده است و از این رو ایران میتواند خالصترین شکل برنامههایش را دنبال کند، چه اینکه فشار بالاتری برای پرهیز و محاسبه ممکن نیست.
احراز از عادت قدیمی
با حذف این دو گزینه به نظر میرسد خواست نهایی آمریکا تغییر رژیم ایران باشد اما این خواست نیز پی گرفته نشده است. گروههای مخالف حکومت ایران، البته در دولت ترامپ بالاترین میزان حمایت و نفوذ را یافتهاند با این اوصاف هیچکدام از گروههای مخالف جمهوری اسلامی از سوی ترامپ، به مفهوم واقعی کلمه «جدی» گرفته نشدهاند. بخشی از این موضوع، البته به کیفیت این نیروها نیز برمیگردد. تاریخ ایران و جهان نشان داده است رفتار آمریکا وقتی خواستار تغییر رژیم در کشوری باشد، به چه شکل است و امروز آن رفتار دیده نمیشود.
رژه تا مرز جنگ
نشانههای گریزانبودن ترامپ از جنگ در تقابلهای نظامیتر با ایران نیز دیده میشود. در دوران ترامپ، در چند مرحله خوشبینترین تحلیلگران نیز زنگهای آغاز جنگ را شنیدند اما در نهایت، شخص ترامپ تصمیم به پرهیز گرفت. حمله به کاروان فرمانده نیروهای قدس از نگاه بسیاری نه علت که نشانه تصمیم به جنگ دیده شد اما پس از واکنش ایران با حمله به پایگاه نظامی آمریکا در عراق، ترامپ تا مرز انکار جراحتها رفت و ماجرا را فیصلهیافته خواند. ترامپ یکیک بهانههای شروع جنگ را پس زده است تا نشان دهد همچنان حاضر به روشنکردن ماشین جنگ نیست.
ترامپ از مسئله ایران چه میخواهد؟
اما سؤال قابل پاسخ دیگری نیز وجود دارد: ترامپ با موضوع ایران چه کار دارد؟ در واقع، به عنوان یک سوژه سیاسی ترامپ چه خواستهای در این زمینه دارد و به طور خاص، در آخرین پروژه کلیدخوردهاش با تلاش برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران، دولت او چه هدفی را دنبال میکند؟ پاسخ این سؤال، البته تا حدی به چالشهای سیاسی درونی آمریکا برمیگردد اما تا آنجایی که به ایران مربوط است، به نظر میرسد دولت ترامپ، سه هدف مرحله به مرحله را دنبال میکند.
دوربرگردان در راه تهران
لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران طبق قطعنامه سازمان ملل متحد، از معدود منافع باقیمانده برای ایران در برجام است. برجام را از زاویهای میتوان شامل دو بخش دانست: بخش اول، حرکت به سمت روابط اقتصادی عادی ایران با دنیا و بخش دوم، بازکردن گرههای چنددههای از دستان ایران در مسائل دفاعی و البته هستهای. فشار حداکثری و خروج از برجام، بخش اول را بلاموضوع کرده است. با نگاهی بدبینانه میتوان اینطور ارزیابی کرد که به لحاظ امکان تعاملات اقتصادی، ایران از دوران پیش از برجام نیز محدودتر است. شاید به این دلیل که فشارهای اعمالشده بر ایران در آن دوران، وسیله بودند و نه هدف.
بخش دوم اما همچنان در حال پیگیری است و میتوان ادعا کرد به شکلی مطلوبتر برای برخی نیروهای ایران پیش میرود. ایران تمام محدودیتهای هستهای خود را این بار نه در نتیجه فقدان توافق که با استناد به یک توافق کنار گذاشته است و در شرایط فعلی، بازههای زمانی رفع محدودیتهای هستهای برای ایران بیشتر مفهوم اداری دارند تا عملی. در بحث دفاعی، شرایط فعلی، در حال حاضر در حال حرکت به سمت ایران است. از پاییز امسال، اولین قدم در راه حضور ایران مثل کشوری عادی در بازار تسلیحات جهانی برداشته میشود و در سالهای آینده محدودیتهای خرید و فروش سلاح برای ایران یکییکی برداشته میشوند. خواست غایی ایران البته اجرای تمام و کمال برجام از سوی دو طرف است اما اگر آن گزینه چنانکه در دولت ترامپ دیده میشود دور از دسترس بماند، تهران ناراضی هم نخواهد بود اگر همین ترکیب فعلی برجام به همین شکل بماند تا در سالهای آینده هم برنامه هستهای و هم برنامه دفاعی ایران، به شکلی شبیهتر به خواستههایش اجرائی شوند.آنچه ترامپ میخواهد، توقف این مسیر عادیسازی است و البته در این زمینه هدف او، مشابه هدف اکثریت قریب به اتفاق نیروهای جمهوریخواه و بخش قابلتوجهی از دموکراتها از جمله جناحی است که هیلاری کلینتون، نامزد ۲۰۱۶ این حزب را در خود میبیند. عوضکردن شرایط موجود همواره از تغییر آن سختتر است. همانطور که لغو برنامه خدمات درمانی اوباما پس از تبدیلش به قانون، چالشی پردردسر برای جمهوریخواهان بوده است، بازگرداندن ایران به وضعیت پیشین پس از لغو تحریمها در سازمان ملل متحد، تلاش بیشتری میخواهد تا جلوگیری از این تغییر، پیش از رخدادش.
هلدادن ایران از پای میز
برخی ناظران این مسئله را هدف واقعی ترامپ از این همه اقدامات سیاسیاش در قبال ایران میدانند: اقناع ایران به رهاکردن هرگونه تصویر از گفتوگو و مذاکره با آمریکا و حتی با متحدان غربیاش. ترامپ میخواهد ایران از برجام دست بکشد، گفتوگو و تعامل را کنار بگذارد و رویکردی تماما تهاجمی و چالشی را در پیش بگیرد. چنین اقدامی از طرفی متحدان اروپایی واشنگتن را ملزم به تقابل تمامعیار یا در واقع بازگشت به تعامل تمامعیار میکند؛ چشمانداز شکلگیری گفتوگویی دوباره را از بین میبرد؛ ادامه تعامل و همراهی با تهران و حمایت از او را برای روسیه و چین سختتر و نامطلوبتر میکند و البته آمریکا را دوباره در جایگاهی قرار میدهد که مطلوب غایی جمهوریخواهان است: تصمیمگیرنده مستقل درباره تمامی مسائل جهانی و نه آنطور که برخی دموکراتها ترجیح میدهند؛ بازیگری قدرتمند، شاید قدرتمندترین بازیگر در صحنهای چندجانبه با قوانین و ساختارهایی بینالمللی و با اتکا بر نهادها، توافقات و قواعد نانوشته چندجانبهای که البته باز در سایه ترجیحات واشنگتن تنظیم شدهاند. مشکل اصلی جمهوریخواهان با رویکرد دیپلماتیک اوباما همین بود؛ رویکردی که در آن، سالیان سال تقابل مطلق با کوبا بیفایده خوانده شده و مرحلهبهمرحله به سمت تعاملی متفاوت میرفت، تقابل کهنه جنگ سردی با روسیه به بایگانی سپرده شده و ورق تازهای در روابط واشنگتن-مسکو زده میشد، رابطه با چین بازتعریف میشد، حمایت صددرصدی از تلآویو در خاورمیانه به اتحادی قدرتمند فروکاسته میشد، رفتار متحدان منطقهای مانند عربستان سعودی با ترجیحات کلی واشنگتن و نه با ترجیحات منطقهای ریاض تنظیم میشد و ایران و احتمالا در مرحله بعدی کره شمالی، به سمت تغییر جایگاه، از دشمن قدیمی و پیشبینیناپذیر به سمت بازیگری البته همچنان دردسرساز و مخالف، هل داده میشدند. جمهوریخواهان همان رویکردی را در قبال صحنه جهانی میپسندیدند که پیشتر از نقاط توافق دو حزب بود. همان رویکردی که در آن آمریکا از معدود کشورهایی بود که توافقات مختلف جهانی در زمینههای غیرسیاسی را امضا نمیکرد تا در تصمیمگیریهایش به چیزی خارجی متعهد نباشد.
تهرانی که مکالمه نمیکند
هدف بعدی، محرومکردن ایران از همه منافع رویکردهای غیرتهاجمی است، تا تهران کشیدن شمشیر را کمهزینه و کمهزینهتر ببیند و با دست به اسلحه شدن، ایران برای جریان غرب به عنوان یک دشمن مسلح و برای جریان شرق به عنوان بازیگری خطرساز و تعاملناپذیر تعریف شود. تقابل با ایرانی که عضو هیچ توافقی نباشد، سر هیچ میز مذاکره منطقهای و جهانی ننشسته باشد، تریبون و انگیزهای برای تبیین مواضع در عرصه بینالمللی نداشته باشد، وزیر خارجه لبخندبرلبی نداشته باشد که به انگلیسی و عربی با رسانههای جهان مصاحبه کند، یک طرف مذاکرات صلح در چالشهای عربستان، یمن، افغانستان و... نباشد، سایه سنگین خود در عراق را از دست داده باشد و به طور کلی، طرف گفتوگو نباشد، بسیار راحتتر است و اگر هدف نهایی، تقابل با ایران و بلکه حذف آن به عنوان بازیگری مؤثر به جای حل مسئله با قدرتی قدیمی در خاورمیانه باشد، این الگو مطلوبتر است، اگر اجراکننده آن حاضر به پرداخت هزینههای آشکار و پنهان، معلوم و پیشبینیناپذیر، مستقیم و غیرمستقیم آن باشد.
دیدگاه تان را بنویسید