نیکولاس میلر در وبسایت War on the Rocks نوشت: هنگامی که جورج دبلیو بوش در ژانویه 2001 قدرت را به دست گرفت، آمریکا در اوج قدرت جهانی خود بود. در آن مقطع اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود نداشت، روسیه تازه از هرج و مرج اقتصادی خارج شده بود و چین سالها با آن چه امروز هست فاصله داشت. در دوره نظم تک قطبی سالهای ابتدایی قرن 21 یکی از بالاترین تهدیدات امنیتی برای آمریکا، دستیابی دشمنان ضعیف، اما سرکش این کشور مانند عراق، ایران، کره شمالی و لیبی به سلاحهای هستهای بود.
در ادامه این مطلب آمده است: با این حال حتی در این مقطع هم اوضاع چندان بد نبود. برنامه هستهای عراق در نتیجه تحریمها و بازرسیهای اعمال شده پس از جنگ خلیج فارس متوقف شده بود، ایران به طور فعال به دنبال سلاح هستهای بود اما هنوز مقادیر قابل توجهی از مواد شکاف پذیر تولید نکرده بود، برنامه هستهای کره شمالی به دلیل توافق تا حد زیادی تحت کنترل بود و لیبی با وجود همه آرزوهای هستهای که داشت به پیشرفت فنی کمی در این زمینه رسیده بود..
یک دهه بعد اوضاع تقریبا در همه زمینهها بدتر شده بود. آلرژی دولت بوش به دیپلماسی عملگرایانه و وسوسه تغییر رژیم مجموعهای از خطاهای استراتژیکی را ایجاد کرد که عراق را به لرزه درآورد، کره شمالی را برای آزمایش و ذخیره سلاحهای هستهای تحریک کرد و اجازه داد ایران از داشتن 0 سانتریفیوژ به تقریبا 10000 عدد برسد.
اگرچه دولت بوش موفق به خلع سلاح معمر قذافی در لیبی شد، اما تصمیم بعدی دولت اوباما برای حمایت از سرنگونی قذافی، این کشور شمال آفریقا را نیز به هرج و مرج کشاند و اعتبار تضمینهای منع گسترش سلاحهای هستهای آمریکا را بیش از پیش تضعیف کرد.
این شکستها امروز درسهای مهمی را برای سیاست منع گسترش سلاحهای هستهای آمریکا به همراه دارد، چرا که امروز هدف دولت بایدن احیای توافق هستهای ایران است. این توافق دقیقا در جایی موفق شد که تلاشهای قبلی دقیقاً به این دلیل که از اشتباهات گذشته جلوگیری میکرد، شکست خورده بود. کسانی که برای توافق بهتر یا عدم توافق بحث میکنند از همان منطق نادرستی پیروی میکنند که منجر به شکست اوایل دهه 2000 شد.
گذشتهها گذشته
دو ماه پس از خروج کره شمالی از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای، آمریکا به عراق حمله کرد، تصمیمی که یکی از بزرگترین اشتباهات سیاست خارجی در تاریخ آمریکا به حساب میآید. اگرچه عوامل زیادی در این تصمیم موثر بودند، اما این باور که عراق در حال تولید سلاح هستهای است حداقل یکی از آنها بود. چرا دولت بوش، علی رغم بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی این موضوع را باور کرد؟ شاید تا حدی به این دلیل که میدانست عراق در گذشته برنامه مخفیانه سلاح های هستهای را دنبال کرده و تصور میکرد که عراق شاید دوباره فعالیتهای خود را دوباره پنهان کند. آژانس اطلاعات ملی آمریکا در آن مقطع گزارش داد که افشاگریهای پس از جنگ خلیج فارس به شدت تلاشهای گسترده عراق برای انکار اطلاعات را نشان میدهد. این باور باعث شد که دولت بوش حتی به گزارش آژانس هم اعتنا نکند.
حتی پس از آنکه عراق اجازه داد بازرسان بازگردند و آنها هیچ مدرکی از برنامههای فعال سلاحهای کشتار جمعی پیدا نکردند، این برای اقناع دولت بوش کافی نبود. از نظر آنها مطمئناً عراق چیزی را پنهان میکرد.
خطرات تغییر حکومت
حتی اگر عراق واقعا برنامههای فعال سلاحهای کشتار جمعی را پنهان میکرد، باز هم این پرسش به قوت خود باقی است که آیا واقعا ارزشاش را داشت که حمله نظامی با این گستردگی به عراق صورت گیرد؟ هزاران آمریکایی و صدها هزار عراقی بر اثر اثرات این جنگ جان خود را از دست دادند، ظوره القاعده و داعش هم عملا به واسطه این جنگ بود.
حمله به عراق همچنین مقابله با تهدیدات واقعی گسترش سلاحهای هستهای که با آن روبرو است را برای آمریکا دشوارتر کرد. کره شمالی این حمله را به عنوان مدرکی مبنی بر احتمال حمله آمریکا حتی در صورت خلع سلاح هستهای تفسیر کرد. در سوی دیگر ایران نیز که برنامه رسمی تسلیحات هستهای خود را در سال 2003 به حالت تعلیق درآورد، با وجود تهدیدهای آمریکا و جامعه بین المللی از گسترش ظرفیت تولید مواد شکاف پذیر منصرف نشد.
بازگشت به توافق با ایران
توافق ایران بیش از یک دهه بن بست دیپلماتیک را شکست و سرانجام به نتیجه رسید. دولت اوباما با کنار گذاشتن هدف تغییر حکومت در ایران، از خواستههای حداکثری که در گذشته به طور مکرر شکست خورده بودند، دست شست. او به ایران اجازه داد تا برخی از ظرفیتهای محدود غنی سازی خود را تحت نظارت دقیق حفظ کند. همانطور که جان کری وزیر امور خارجه اظهار داشت: ما در مورد ایران گذشته را فراموش کردهایم. ما میدانیم آنها چه کردند. شکی هم نداریم، اما بیشتر نگران آینده و ادامه آن سیاستها هستیم. به طور خلاصه، دولت اوباما از اهرمهای ارائه شده توسط تحریمها برای مذاکره در مورد یک توافق عملی که برنامه هستهای ایران را عقب انداخت و از جنگ جلوگیری نمود، استفاده کرد. این توافق تا پیش از خروج ترامپ به خوبی کار میکرد.
تمام مخالفتهای اصلی در مورد پیوستن مجدد به برجام منطقی و قابل درک است، اما برجام به طور قابل اعتمادی برنامه هستهای ایران را عقب میاندازد به طوری که آمریکا میتواند اطمینان داشته باشد که هر نوع نقض توافق ایران را قبل از عبور از خط قرمز هستهای تشخیص داده و پاسخ مناسبی به آن بدهد. اکنون ایران خواستههای حداکثری دولت ترامپ را رد کرده، به طور قابل توجهی زمان دستیابی خود به بمب را کاهش داده، ذخایر اورانیوم غنی شده خود را گسترش داده، کار با سانتریفیوژهای پیشرفته را آغاز کرده و اخیراً اعلام کرده است که تا 20 درصد و فلز اورانیوم تولید میکند. ادامه مسیر دولت ترامپ خطر تکرار کره شمالی را به همراه دارد، خطری که البته دولت بایدن به طور مناسب سعی در جلوگیری از آن دارد.
اعتراض دوم به پیوستن مجدد به توافق با ایران مربوط به اظهارات ناشی از ادعای اسناد به دست آمده توسط اسرائیل از یک بایگانی هستهای است که جزئیات برنامه ادعایی تسلیحات هستهای ایران را قبل از سال 2003 توضح می دهد. آژانس بین المللی انرژی اتمی در حال تحقیق در مورد سایتهای ادعایی فاش شده است اما تاکنون هیچ مدرکی از یک برنامه فعال سلاح هستهای به دست نیامده است.
آخرین اعتراض به بازگشت بایدن به برجام این است که این توافق فشار اقتصادی را که ممکن است منجر به شورش و تغییر نظام در ایران شود کاهش میدهد.
ادامه فشار آمریکا با حمایت آشکار از تغییر حکومت انگیزههای ایران برای دستیابی به سلاح هستهای را افزایش میدهد. تحریم ها حتی در صورت موفقیت، میتواند منجر به یک فاجعه انسانی شده و منجر به ایجاد خشونت و جنگ داخلی با پیامدهای منطقهای و حتی جهانی گردد. سرانجام، حتی به فرض روی کار آمدن یک حکومت جدید در ایران باز هم تضمینی نیست که یک دولت غرب گرایانه با یک سیاست هستهای متفاوت از فعلی دنبال شود. غالباً فراموش میشود که جاه طلبیهای سلاح هستهای ایران از زمان شاه، متحد سرسخت آمریکا آغاز شد.
تلاشهای دولت بایدن برای احیای توافق با ایران مطمئناً بحثهای داخلی و خارجی را برانگیخته، اما این یک استراتژی محتاطانه است که محدودیتهایی را دارد. در هر حال ادامه مسیر ترانپ، خطر تکرار شکستهای پرهزینه گذشته را دارد.
دیدگاه تان را بنویسید