هشتم دی ماه سالروز تولد فروغ فرخزاد است؛ یکی از شاعران معاصر اما این گزارش، نگاهی است گذرا به حضور فروغ در عرصه تئاتر.
دهه چهل بود و پری صابری، بانوی جوانی که برخلاف نظر پدر و مادرش، رشته پزشکی را انتخاب نکرده بود و در فرانسه درس تئاتر خوانده بود، به ایران بازگشت. او حالا میخواست وارد فضای تئاتر شود و آنچه را در فرنگ آموخته بود، روی صحنه بیازماید اما کسی را در حوزه فرهنگ و هنر نمیشناخت. پدرش، او را به یکی از دوستان خود سپرد و این دوست، کسی نبود جز ابراهیم گلستان.
و این سرآغاز آشنایی صابری بود با شاعرانی همچون سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد.
آن گونه که صابری در یکی از نشستهای خود گفته است، او فروغ را در زمانی شناخت که شاعری در اوج شهرت بود. شاید از همین رو وقتی فروغ پیشنهاد داد که در نمایش صابری با نام «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» بازی کند، خانم کارگردان یکه خورد که چرا فروغ میخواهد در نمایش کسی کار کند که هنوز اسم و رسمی به هم نزده و به گفته خودش در قعر گمنامی است.
با این حال این اتفاق رخ داد و صابری که این همکاری را یکی از لذتبخشترین تجربههای زندگی خود دانسته، در این باره گفته است: «در حالی که هرگز نفهمیدم چرا خواست در آن نمایش و آن نقش بازی کند، ولی اذعان میکنم که کارش را به بهترین نحو انجام داد. به تنها کسی که نیاز نبود بگویم پیراندللو چه میخواهد بگوید، او بود. گویی او بیش از همه ما به آن متن تسلط داشت. در کل آدم عجیبی بود و نبوغ فوقالعادهای داشت.»
نمایش «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» به عنوان کاری از گروه تئاتر «پازارگاد» به مدت ۱۰ شب روی صحنه رفت. گروهی که سال ۱۳۴۲ نقطه عطفی درخشان را تجربه کرد؛ ابراهیم گلستان، پری صابری و حمید سمندریان رسما سرپرستی گروه را به عهده گرفتند و آن را به ثبت رساندند.
آن گونه که عباس یوسفیانی در تاریخچه گروه تئاتر «پازارگاد» نوشته است، گلستان عکسهای برورشور نمایش «شش شخصیت ...» را در استودیوی خود گرفت و فروغ هم مطالب مربوط به نمایش را نگاشت.
نمایش با بازی پرویز فنیزاده، پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، اسمعیل محرابی که در آن زمان بازیگران شناخته شده تئاتر بودند، همراه با چند چهره جوان همچون مسعود فقیه، شهلا هیربد، فیروز بهنام، خسرو پورحسینی و خواهر کوچکترش، یک خانم فرانسوی و فروغ فرخزاد به روی صحنه رفت.
بهمن سال ۱۳۴۲ در میان برف و سرمای سخت، بیشتر صندلیهای سالن ناشناختهی انجمن ایران آمریکا پر شد. نقدهای خوبی بر نمایش نوشته شد که بخشی از آن به دلیل شهرت فرخزاد بود و بخشی به دلیل انتخاب نمایشنامهای از پیراندللو که نویسندهای چیرهدست و برنده نوبل ادبیات بود.
بر اساس یادداشت عباس یوسفیانی (منتشر شده در کتاب این صحنه خانه من است)، سعید پورصمیمی با اینکه در این نمایش نقش کوتاهی داشت ولی نشان داد از استعدادی درخشان بهرهمند است.
اما حضور فروغ در تئاتر تنها به بازی در این نمایش محدود نشد. او برای چند نمایش حمید سمندریان شعر سرود.
سمندریان عموما نمایشنامههای مورد نظرش را خود ترجمه میکرد. او معتقد بود این ترجمهها بیش از اینکه ارزش ادبی داشته باشد، ترجمههایی است برای اجرای نمایش چراکه او متنهای نمایشی را از زاویه دید کارگردان، ترجمه میکرد.
سمندریان که برای اجرای تئاتر سری پر شور داشت، مشغول ترجمه نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» نوشته مشهور برشت بود. فروغ ابراز تمایل کرد که بخش اشعار آن را ترجمه و به شعر تبدیل کند. این همکاری آغاز شد و البته ادامه پیدا کرد.
فروغ بیتاب بود که نمایش «دایره گچی قفقازی» روی صحنه برود نه فقط به این دلیل که او شعرهای این نمایشنامه را ترجمه کرده بود. دلش میخواست ببیند این نمایشنامه روی صحنه چگونه جان میگیرد؛ آرزویی که هرگز به آن نرسید چراکه نمایش در زمان حیات او اجرا نشد.
با این حال، ترجمه شعرهای نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» سبب شد سمندریان دیگر دست از ترجمه اشعار نمایشنامههای مورد نظر خود بکشد و تنها به ترجمه واژگان بسنده کند. او ترجمه اشعار را به فروغ سپرد. از جمله همکاریهای میان آنان، سرودن اشعار نمایشنامه «ملاقات بانوی سالخورده» است که سبب شد سمندریان کتاب نمایشنامه را به فروغ تقدیم کند هرچند این کتاب بعد از درگذشت شاعر منتشر شد.
در مدتی که این دو هنرمند با یکدیگر همکاری کردند، فروغ اشعار نمایشنامههایی دیگر مانند «ازدواج آقای می سی سی پی» و «چگونه رنجهای موکین پوت برطرف میشود» را هم ترجمه کرد و به گفته سمندریان، یک جور دخالت موزیکالی هم در شعرها داشت چون ذوق او بسیار متنوع بود.
دهه چهل را دهه طلایی فرهنگ و هنر میدانند نه تنها به دلیل آثار درخشانی که در این مقطع خلق شده بلکه چون در این دوره هنرمندان شاخههای گوناگون در تجمعات هنری مدام باهم حشر و نشر داشتند و ارتباط نزدیک میان آنان، اتفاقات بزرگی را رقم زد.
خانه ابراهیم گلستان هم یکی از همان محفلهای هنری بود. خانهای که در آن چهرههایی همچون سهراب سپهری، پری صابری، فروغ فرخزاد، فرخ غفاری و هنرمندان دیگر عصرهای جمعه گرد هم میآمدند و درباره مباحث مختلف هنری گپ و گفت میکردند، از تجربیات یکدیگر باخبر میشدند و با هم ایدههای مشترک میپروردند.
در همین گفت و گوهای دوستانه بود که سمندریان وجوه دیگری از فروغ را پیدا کرد؛ یک انسان صریحاللهجه که زبانش هیچ گاه تیزی و برندگی خود را از دست نمیداد. او در کتاب «این صحنه خانه من است» درباره او گفته است: «...حتی خشنترین اظهارنظرها را داشت ولی نکته زیبا در فروغ این بود که همه این رفتارهای او از اصالتش میآمد و هیچ گاه تظاهر نمیکرد. اگر از کسی خوشش نمیآمد، بدون تعارف ابراز میکرد. به این بیپروایی و رکگویی شهره بود و همین مساله برایش باعث دشمنسازی میشد. من این ویژگی فروغ را بسیار دوست داشتم. زبانش هیچوقت تیزی و برندگی خود را از دست نمیداد. او برای خوشایند و مصلحت کسی حرف نمیزد.»
اما شاید جالبترین نکته درباره حضور فروغ فرخزاد در تئاتر در صحبتهای پری صابری نمود داشته باشد.
این کارگردان زمستان سال ۱۳۹۳ در یکی از نشستهای کتابفروشی آینده از نکته جالبی سخن گفته است: «بعد از آن نمایش (نمایش «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» که فروغ در آن بازی کرد) وقتی میخواستم «مرغ دریایی» چخوف را کار کنم، فروغ مایل بود در آن هم بازی کند، ولی من چون تمام کارهای آن نمایشنامه از ترجمه و کارگردانی گرفته تا طراحی صحنه را خودم انجام داده بودم، دوست داشتم خودم هم بازی کنم و همین کار را هم کردم.»
با این همه پری صابری که در سالهای بعد از انقلاب، عموما در نمایشهایش به زندگی شاعران پارسی توجه داشته و کمتر نمایشنامهای خارجی روی صحنه برده است، سال ۱۳۸۴ نیز نمایش «من از کجا، عشق از کجا» را بر اساس زندگی فروغ فرخزاد در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برد. او اوایل انقلاب که به خارج از کشور سفر کرد، این نمایش را در کشورهای مختلفی روی صحنه برده بود.
دیدگاه تان را بنویسید