با سقوط برق آسای ولایات افغانستان به وسیله طالبان، روشن شد که سیاست ایران برای برقراری کانال ارتباطی با طالبان عاقلانه و درست بود البته به همان میزان که برخی تلاش ها برای تطهیر طالبان هم نادرست و بی جا و زیانبار بود ، به نظر می رسد سیاست ایران در مواجهه با تحولات اخیر افغانستان بر چند محور استوار بوده است ؛
۱. طالبان به عنوان واقعیت موجود
طالبان با هر ماهیت ارتجاعی و پیشینه جنایت و خونریزی، بخشی پررنگ از واقعیت افغانستان و دست بالا در معادلات سیاسی و نظامی افغانستان است اگرچه نباید در این باره نیز غلو کرد و باید دریافت که طالبان بخت زیادی ندارد که آینده افغانستان باشد. اما به هر روی امروز سرتاسر مرز ایران با افغانستان در اختیار طالبان است و در عمل ایران با طالبان همسایه است و نه دولت اشرف غنی ، پس لازم است کانال های ارتباطی با طالبان برقرار و پیامدهای حضور طالبان در مرزهای ایران ، مهار شود .
۲.عدم جذابیت دولت اشرف غنی
بی طرفی امروز ایران در معرکه دولت و طالبان تا حد زیادی ناشی از سیاست خصمانه اشرف غنی علیه ایران است ، اشرف غنی در خانه ای از نی نشسته بود و با همسایه ای که می توانست در موقع مقتضی به یاری اش بیاید ، شاخ و شانه می کشید ، این سیاست قطعا در دوری ایران از دولت افغانستان نقش داشته است .
۳. خامی و شتابزدگی جامعه روشنفکری و فرهنگی افغانستان
جامعه فرهنگی افغانستان به ویژه بخشی از مهاجران افغانستانی به جای درک دقیق از وضعیت شکننده کشورشان و تعمیق همه جانبه پبوندهای فرهنگی ایران و افغانستان و به نوعی تلاش برای ذینفع سازی ایران در نظم سیاسی و اجتماعی نوین افغانستان، تا می توانستند علیه ایران شمشیر کشیدند ، هر داستانی را درست یا غلط بهانه ای برای نفرت پراکنی علیه ایران ساختند، امثال اسد بوداها در بی تفاوتی امروز ایران نسبت به مسائل افغانستان، شریک و مسول هستند ، هیچ دولت دیوانه ای در جهان ، مال و جان خود و اتباعش را برای کمک به جماعتی که مدام علیه اش پروپاگاندا می نمایند به خطر نمی اندازد .
۴. ضرورت کنترل تحرکات گروههای افراطی تر از طالبان
شاید بتوان از طریق طالبان تهدیدات گروههای افراطی تر نظیر جیش العدل و داعش را مهار کرد .
با وجود همگی این موارد دولت ایران نباید در مقابل رویدادهای افغانستان منفعل باشد، قدرت در افغانستان نباید به زور منتقل گردد ، نباید از نقشه آمریکا و خلیل زاد در قدرت گیری طالبان غفلت کرد ، آمریکا در عمل ۲۰ سال بزرگان و مجاهدان و رجال افغانستان نظیر اسماعیل خان و دوستم و استاد عطا را خلع سلاح کرد و هم اکنون جامعه خلع سلاح شده افغانستان را با آن ارتش پوشالی و کاغذی اش به طالبان تسلیم می نماید ، بی تردید می تواند در ورای چنین سیاستی، اهدافی برای شیعه ستیزی ، فارسی زدایی و ایجاد تهدیدات امنیتی برای ایران نهفته باشد
دولت ایران باید با درک مسولیت تاریخی خود درضرورت حمایت از فارسی زبانان و شیعیان افغانستان ، اولا با انتقال قهر آمیز قدرت در افغانستان با جدیت مخالفت کرده و در پروسه صلح دوحه ، نقشی تاثیرگذار داشته باشد و ثانیا
باید این پیام قاطع را به طالبان ارسال نماید که از هرگونه خشونت و آزار و اعمال تبعیض علیه شیعیان و فارسی زبانان افغانستان پرهیز نماید ، در این پیام آخر البته باید ملت ایران نیز هم شریکی نموده و افکار عمومی ایران به طالبان این هشدار واضح را بدهد که جان و مال و ناموس و امنیت فارسی زبانان و شیعیان افغانستان، خط قرمز ملت ایران است . به قول حضرت نظامی گنجوی؛
چو دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دستیازی کنی
نگهدار دستت که داراست این
نه پنهان چو روز آشکاراست این
مبین سرو را در سرافکندگی
چنان شاه را در چنین بندگی
زمین را منم تاج تارک نشین
ملرزان مرا تا نلرزد زمین
هر زن و مرد و کودک و پیر و برنا افغانستانی و بزرگانی مانند امیر اسماعیل خان ، هم خانمان و هم فرهنگ ما بوده و برای مان یک دارا و سیاوش هستند ، هیچ کسی حق و جسارت، توهین و دست اندازی به آنان را ندارد و در غیر این صورت در مقابل ملت ایران خواهد بود .
آفرین .ازطالبان تروریست نبایدپاپس کشیدوازفریب اودرایمن بود.
اسماعیل خان را که بردند پس جواب کو