او در همه دوازده سیزده سالی که در بالاترین سطح فوتبال بازی کرد، فرقی نمی کرد کجا باشد، بانک تجارت، پرسپولیس، آرمینیا بیله فلد، بایرن مونیخ یا صبا باتری، هرکجا که بود گل زد. از بوندسلیگا تا تیم های بی تماشاگر، هر پیراهنی را که پوشید، با تمام وجود جنگید و عرق ریخت اما باز هم از نقدهای غیرمنصفانه مطبوعات ورزشی در امان نبود. در میان هواداران هم محبوب بود اما نه آنقدر که لیاقت اش را داشت. او فوق ستاره ای با کارنامه ای احترام برانگیز بود.
نیازی به مرور افتخارات شخصی علی دایی در قالب کلمات نیست. فقط کافی است هایلایت های چند دقیقه ای از گل های او در سطح ملی و باشگاهی را یک بار دیگر تماشا کنیم. احتمالاً با خودتان می گویید: عجب گل های مهم و سختی زده!
ذائقه تماشاگر ایرانی با «دریبل دستمالی» و «لایی زدن» گره خورده. به ما یاد داده بودند فوتبالیست خوب، فوتبالیست تکنیکی است. آنکه لایق لقب «فوق ستاره» است حتماً باید سه چهار نفر را دریبل کند تا برایش هورا بکشیم. ما تلقی درستی از مفهوم «تیم» نداشتیم. روی سکوی استادیوم، منتظر نمایش تک نفره یکی از یازده نفر بودیم. کسی که توپ را بگیرد و مدافعان روبرویش را درو کند. حالا گل هم نزد، مهم نیست! ما با همان نمایش فرو ریختن مدافعی که فقط با نگاهش توپ را دنبال می کند، خوش بودیم.
امروز، زاویه دید کمی تغییر کرده؛ اغلب تماشاگران به فوتبال، جدی تر و فنی تر نگاه می کنند اما هنوز در اعماق وجودمان، همان سلیقه قدیمی، ریشه دوانده. به همین جام جهانی آخر برگردیم، ببینید درباره لایی زدن وحید امیری به پیکه که به هیچ نتیجه ای هم ختم نشد، چندین هزار کلمه تعریف و تمجید نوشته شده. هنوز لایی زدن برای ما به شدت هیجان انگیز است....
گناه علی دایی این بود که سبک فوتبالش با ذائقه قدیمی ما جور در نمی آمد. آن روزها، هیچ کس جرات نمی کرد صفت «تکنیکی» را برای مهاجم بلندبالای تیم ملی به کار ببرد. در یک وجب جا چند نفر را دریبل نمی زد، لایی هم به ندرت می زد ولی بیشتر از همه سلاطین دریبل زن، موثر بود و گل می زد.
وقتی معیار برد و باخت در فوتبال عبور توپ از خط دروازه است، چه اهمیتی دارد که توپ با چه فرآیندی از خط عبور کرده؟ علی دایی استاد عبور دادن توپ از خط بود؛ با پرش های بلند، بغل پاهای دقیق و نوک پاهای خشکی که قعر دروازه را نشانه می گرفت. مگر از یک مهاجم، چه توقعی به جز گل زدن وجود دارد؟
و بالاخره اینکه تداوم حیرت انگیز و سال ها حضورش در تیم ملی، خیلی ها را خوشحال نمی کرد. در واقع، شمارش معکوس منتقدان برای کنار رفتن علی دایی از تیم ملی، خیلی قبل تر از جام جهانی 2006 آغاز شده بود. می گفتند «فلانی و فلانی، پشت سر علی دایی سوختند»، «گل هایش را به تیم های درجه سه زده و کار مهمی نکرده»، «چرا تعویض نمی شود؟» و گزاره های مشابهی که اغلب هیچ پایه و اساس منطقی نداشتند. علی دایی بعد از جام جهانی 2006 دیگر به تیم ملی دعوت نشد و سال ها طول کشید تا مشخص شود رسیدن به مرزهایی که علی دایی از آن عبور کرده، ابداً کار ساده ای نیست.
هوشیاری دایی در جایگیری یکی از مهمترین شاخصه هایی بود که حتی مدافعان بوندس لیگایی را هم به اشتباه می انداخت. از چپ به راست به تصویر بالا نگاه کنید که چگونه دایی با تغییر مکان مداوم در حین سانتر چگونه از مدافع حریف جدا شده و سپس با ضربه سر توپ را به تور دروازه می چسباند.
مدافعان آسیایی خاطرات مخوفی از ضربات سر علی دایی دارند. مهاجم تنومند فوتبال ایران تنها با پرش های بلند خود با سر گل نمی زد؛ او گزینه های متنوعی برای به ثمر رساندن گل هایی داشت که می شد با سر زد؛ نمونه این گل را در تصویر سمت راست می بینید که دایی روی سانتر مهرداد میناوند با ضربه سر شیرجه ای دروازه کویت را باز می کند. در تصویر سمت چپ هم گل دایی به عربستان را مشاهده می کنید که بالاتر از همه دروازه بوبکر را در جده باز می کند.
محدود کردن گل های علی دایی به ضربه سر و ضربات داخل محوطه جریمه مثال های نقض زیادی دارد؛ یکی از قاطع ترین این مثال ها، توپگیری استثنایی دایی در بازی مقابل چلسی با پیراهن هرتا است که او با هوشیاری در میانه میدان توپ را از بازیکن حریف ربوده و پس از طی یک مسافت طولانی با بغل پای مطمئن گل دوم خود را به چلسی می زند.
مدافعان عربستانی یکی از زخم خورده های بزرگ علی دایی هستند. یکی از خاطرانگیزترین روزهای دایی مقابل عربستان در دور رفت مقدماتی جام جهانی 2002 بود که دو بار دروازه عربستان را باز کرد. پا عوض کردن های دایی در هنگام زدن گل دوم به همراه نشانه گیری دقیق اش در موقعیتی بسیار سخت، قابل ستایش است.
یک کنترل فرا آسیایی از دایی، چرخش و شوت... گلی ماندگار در تاریخ فوتبال ایران و قاره سبز؛ گلی که دایی در جریان پیروزی پر گل و 6-2 مقابل کره جنوبی وارد دروازه حریف کرد. (او در آن دیدار 4 گل از 6 گل تیم ملی را به ثمر رساند.)
شیر مادرت حلالت باشه برادر
عالی بود
فوتبال زیبا نباشد طرفدار هم ندارد مثل فوتبال آلمان
آقاس آقا و دوست داشتنی و مرد
دوستش داریم. خداوند حفظش کنه. حساب می عده ای خس و خاشاک بی سواد و بیشعور وبی فرهنگ و بی شخصیت جداست که می خواهند چهره ی این اسطوره را با مسخره بازی هایشان خدشه دار کنند. احتمالا از کسانی وجاهایی حق حساب می گیرند عددی نیستند.
شما معیارت این بوده چرا به همه تعمیم میدی. اشکال بزرگ دایی که باعث منفور بودنش بود که شما ظاهرا یادت رفته اینه که بازیکنها را مجبور میکرد تحت هر شرایطی به او پاس بدن. تا اون گل بزنه و اگه بهش پاس نمیدادن باهاشون لج میشد و زیراب بازیکنها را میزد چون در سطح مدیران ا «ری طرفداران زیادی داشت. خیلی خودخواه و خودپسند بود به همین دلیل مایلی کهن در یک مقطعی دعوتش برای تیم ملی نکرد و یکسری مدیران دولتی و رسانه هایشان بیچارش کردن دلیلش این بوذ که میگفت دایی بجای اینکه در خدمت تیم باشد دوست دارد تیم در خدمت اون باشه و در نهایت مجبور شد دعوتش کنه و در اخر برای همینکارش زیرابش خورد و تا سابها با هم دشمن بودن. برای همین من که پرسپوولیسیم به قول شما دلیلی برای معذرت نمیبینم