وقتی طاعون در پایان سده هفدهم مرزهای جغرافیایی کشورهای اروپایی را در نوردید فرمان های حکومتی متفاوتی از جانب حکمرانان صادر شد که هدف آن اداره "بدن ها" و شهرهای آلوده به طاعون بود.
"ممنوع بودن خروج از خانه و شهر"، "کشتن حیوانات ولگرد"، "تقسیم شهر به محله هایی مجزا و اداره این محله ها با داروغه" و... از جمله این قواعد بود. برای کسانی که از این قواعد تخطی میکردند مجازاتی جز مرگ در انتظار آنها نبود.
سایه سنگین مرگ و وحشت، هم بواسطه بیماری و هم این فرمان های سفت و سخت حکومتی، بدن های بیمار و غیربیمار را "رامِ" خود کرده بود. به تعبیر فوکو شهرِ طاعون زده "مکانی بخش بندی شده، بی حرکت و منجمد بود که در آن هر فرد جای ثابتی داشت و اگر از آن حرکت میکرد به قیمت زندگی اش تمام می شد، حال یا با سرایت بیماری یا مجازات و تنبیه شدن" (فوکو، مراقبت و تنبیه).
نظم جدید در اروپا پاسخی بود به بحرانِ طاعون، چرا که طاعون در نظام اندیشه جدید غرب معرفِ تمامی در آمیختگی ها و بی نظمی ها بود. درآمیختگی بدن های طاعون زده که هر روز قربانی میگرفت پاسخی درخور می طلبید; نظمی بایسته که بتواند این بدن های در آمیخته را از هم جدا سازد. بنابراین بنیان طرح ها و تکنولوژی های جدید انضباطی، که فوکو از آنها به عنوان سازوکارهای قدرت مدرن یاد میکند، پاسخی به شهر و بدنِ طاعون زده بود.
در واقع طاعون رویای یک جامعه انضباطی در اروپا را تحقق بخشید و بعدها این الگوی جدید انضباطی در تیمارستان ها، دارالتادیب ها، ندامتگاهها، بیمارستانها، و دیگر نهادهای مشابه مانند دانشگاهها و مدارس به اجرا درآمد.
غرض از این مقدمه طرح این پرسش است آیا وقایع و رخدادهای اخیر در ایران می توانند ما را در آستانه نظمی جدید قرار دهند? برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است لحظه آستانه ای را تعریف کنیم.
لحظه آستانه ای لحظه ای است که نظم موجود توش و توان پاسخگویی به وضعیت های جدید پیش آمده را ندارد. برای مثال در دوره قاجار وقوع امراض همه گیری چون وبا و طاعون و جنگ با روسها نظام حکمرانی در ایران را با بحران مواجه و آنرا دستخوش تحولات بسیار کرد. از پیدایش نظام آموزش جدید و شکل گیری نهادهایی چون "دارالفنون" و "مدارس جدید" گرفته تا تغییر در شیوه زیست افراد و جمعیت ها. به عبارت دیگر، تلاقی رخدادهای یادشده در آن مقطع و ناتوانی گفتمان موجود در توضیح و چاره اندیشی برای وضعیت جدید منجر به پیدایش سازوکارهای جدید در حکومت داری شد.
در چند ماه گذشته شاهد هم آیندی وقایعی چند در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران بوده ایم. افزایش قیمت بنزین' وقایع آبان' سقوط هواپیما' .... و بالاخره شیوع ویروس "کرونا".
آن چه در همه این وقایع شاهد تکرار آن هستیم نابسندگی شیوه های پاسخگویی به این چالش ها است.
گویی گفتمان حاکم بر اداره کشور توان غلبه بر بحران ها را از دست داده است. عدم قدرت تصمیم گیری قاطع در مقابل این وقایع'، شفاف نبودن و عدم پاسخگویی مناسب'، کشاندن مباحث به نزاع های جناحی،' چند دستگی میان نهادهای تصمیم گیر، ناتوانی در اقناع جامعه و... نشانه هایی از این وضعیت چالش زا هستند.
این روزها دایم با این گزاره مواجه هستیم که ویروس "کرونا" سیستم حکمرانی را در کشور مختل کرده است، اما باید در این گزاره تشکیک و یا آن را "باژگون" کرد.
شاید تعبیر درست تر آن باشد که "کرونا" و همه وقایعی که در چند ماه گذشته اتفاق افتاد عیوب و نقصان های شیوه حکمرانی را "رویت پذیر" کرده است.
هر کدام از این رخدادها بخشی از کوهِ یخِ پنهان شده ناکارآمدی اداری و سیاسی را جلوی چشم تک تک شهروندان آورده است.
متاسفانه از دلِ همه این رخدادها شاهد میل به سمت وضعیتی جدید و طرحی نو نبودهایم. شاید باید رخدادی سهمگین تر از "کرونا" و وقایع اخیر ما را از این خواب غفلت بیدار کند.
دیدگاه تان را بنویسید