[یاسر نوروزی] گرسنگیدادن به مرغ برای تشدید فرآیند تخمگذاری، کمخون نگهداشتن گوساله برای رسیدن به حیوانی پرواری، خوراندن خشونتآمیز مواد چربیزا به غازها برای فروش «جگر چرب غاز»، قتل عام دلفینها در ژاپن، کشتار سگها در چین، شکنجه گاوها در هند، مسابقه به جان هم انداختن سگها در افغانستان، قتل کرگدنها و فیلها برای تجارت عاج در آفریقا و.... راستش را بخواهید «این کتاب درباره حیوانات خانگی نیست. احتمالا خواندن آن هم برای کسانی که عشق به حیوانات را صرفا در نوازش کردن یک گربه یا غذا دادن به پرندگان در باغچه تعبیر میکنند، آسان نیست. مخاطب این کتاب کسانی هستند که به اصل اخلاقی منافع برابر اعضای گونههای مختلف پایبند هستند و میخواهند به سرکوب و بهرهکشی از گونههای مختلف پایان بدهند.» (آزادی حیوانات، ص ٦٧) پیتر سینگر، فیلسوف و نظریهپرداز استرالیایی در همان مقدمه کتاب «آزادی حیوانات» تکلیف را روشن میکند و به بسط نظریه ضدگونهگرایی میپردازد؛ نظریهای که بهرهکشی انسانها را به جهت بالاتر بودن گونه خود نسبت به حیوانات دیگر مجاز نمیداند. او در ابتدا به بحث اهمیت رنج در گونههای دیگر میپردازد و با نمونههای علمی نشان میدهد که حیوانات نیز رنج میکشند: «گفتن اینکه حیوانات نسبت به ما درد کمتری احساس میکنند به این دلیل که گونهای پستتر هستند، سخنی یاوه است. به آسانی میتوان نشان داد که بسیاری از حواس آنها از حواس ما بهمراتب قویتر است.» (لرد برین، عصبشناس، ص ١٠٢) بعد هم میرسد به دامداری صنعتی و نمونههای مختلف بهرهکشی از حیوانات که مطالعه بعضی از آنها جگرخراش و وحشتناک است. هرچند تلاش سینگر، فیلسوف و نظریهپرداز استرالیایی، در کتاب «آزادی حیوانات» نتیجه داد. کتاب در سال ١٩٧٥ چاپ و نسخه جدید آن بار دیگر در سال ١٩٩٠ ویرایش و منتشر شد. یکسال بعد استفاده از قفسهای سیمی در مرغداریهای سوییس و سیستم ظالمانه کمخون کردن گوسالهها در بریتانیا ممنوع شد و بهتدریج دیگر کشورهای اتحادیه اروپا نیز به مخالفت علیه چنین بهرهکشیهایی پرداختند. هرچند بسیاری آثار سینگر نظیر آشنایی با «مارکس»، «هگل»، «یک جهان، اخلاق جهانیشدن»، «دیگردوستی موثر» و ... پیش از این در ایران چاپ و منتشر شده است، «آزادی حیوانات» تفاوتی عمده با آثار دیگرش دارد. این کتاب درواقع یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین کتابها درباره حقوق حیوانات است که برای اولینبار در ایران ترجمه و منتشر شده است. به همین مناسبت در صفحه امروز «شهروند»، مصاحبه نشریه فرانسوی لوپوئن با پیتر سینگر را انتخاب و ترجمه کردهایم که میخوانید. البته پیش از خواندن این گفتوگو باید در نظر داشت که سینگر در بخشهایی از کتاب به موضوع نخوردن حیوانات تأکید میکند. هرچند این رویکرد گاهی به نظر افراطی میرسد، اما در همین صفحه در یادداشتی از دکتر علیرضا طاهریان، استاد علوم تغذیه دانشگاه مکگیل مونترال کانادا، میتوانید چند و چون گیاهخواری و لزوم مراعات تعادل به جای افراط در گیاهخواری را نیز مطالعه کنید.
«ضدگونهگرایی» را دقیقا تعریف میکنید؟
این امر درواقع به منافع انسانها و منافع گونههای غیرانسانی توجه مساوی دارد. بدین معنی که اگر یک سگ رنج ببرد، این رنج اهمیت کمتری ندارد فقط به این دلیل که عضوی از گونه ما نیست. رنج همیشه چیز بدی است و میتوان آن را به همان اندازهای بد قلمداد کرد که در خود ما احساس میشود. بعید نیست بعضی از رنجهای مختص انسانها، دارای ظرفیتهایی شناختی باشد که گونههای غیرانسانی فاقد آنها هستند.
فکر میکنید باید منافع حیوانات «ذیشعور» را برابر در نظر گرفت.
منظور چیست؟
«ذیشعور» توانایی احساس نوعی از تجربیات است؛ مهم نیست درخت یا سنگ باشد. مهم این است که احساس یک انسان یا یک حیوان را داشته باشد. «ذیشعور» توانایی احساس درد و لذت حتی در سطح ابتدایی آن است.
آیا حشره ذیشعور است؟
من فقط میگویم ما نمیدانیم حشرات درد را احساس میکنند یا نه و اگر اینطور است، کدام یک از آنها چنین احساسی دارند.
میگویید بین انسان و شامپانزه، کمتر از شامپانزه و موش تفاوت وجود دارد. فکر نمیکنید در حالت طبیعی نسلی غیراز شامپانزه و موش داشته باشیم؟
نه، یا کمتر بر این عقیدهام، مگر اینکه شما طبیعت را صرفاً بهعنوان چیزی جدا از انسان تعریف کنید. در این صورت، توضیح واضحات است که چیزی به ما نمیآموزد. داروین درواقع نشان داده است که انسانها جزیی جداییناپذیر از طبیعت هستند و از آن زمان این مسأله با تحقیقات بیشماری تأیید شده است. انسان هم به همان اندازه حیواناتی که به ما نزدیک هستند مانند میمونهای بزرگ، جزیی از طبیعت است.
برخی از منتقدان شما را متهم میکنند که به زندگی یک حیوان بیشتر اهمیت میدهید تا یک فرد معلول یا بیماری در آستانه مرگ. آیا این درست است؟
این نوع توجه را تأیید نمیکنم. درحال حاضر، آیا این مسأله را قبول دارم که زندگی انسان همیشه باارزشتر از زندگی حیوانات است؟ فکر میکنم باید فرد را با فرد مقایسه کرد، نه گونههایی در بین افراد. تا بتوانیم در مورد اینکه چه کسی بهترین زندگی را دارد یا بیشتر درخور توجه است، قضاوت کنیم. اگر حیوانخواهی جرم باشد، جرمی بدون قربانی است.
شما کتاب «آزادی حیوانات» را در سال ١٩٧٥ نوشتید. بزرگترین پیروزیهای جنبشهای مخالف با گونهگرایی از آن زمان تاکنون چه بوده است؟
ما طی ٤٠سال گذشته پیشرفتهای زیادی داشتهایم. در اروپا و ایالات متحده وضع بهتر شده است. اتاقهای جداگانه برای گوسالهها و گاوها تا حدودی در سراسر اتحادیه اروپا ممنوع شده است. چندین شرکت محصولات کشاورزی نیز متعهد شدهاند به زودی بازاریابی یا استفاده از تخممرغهای پرورشیافته در قفسهای باتریشکل را متوقف کنند. شرایط پرورش ایدهآل نیست. اما پیشرفت چشمگیری حاصل شده است. مردم بیشتر از قبل به سبک زندگی «وِگان» (نوعی از گیاهخواری) روی میآورند. طی ٥ یا ١٠سال گذشته، تغذیه «وِگان» رشد یافته است. وقتی به این موضوع علاقهمند شدم، هیچکس نمیدانست منظور از «وِگان» چیست. اما هنوز کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام دهیم. اکثریت قریب به اتفاق انسانها هنوز بر این باورند که نباید منافع حیوانات را به حساب آورد.
به نظر نمیرسد سیاستمداران در این زمینه بسیج شوند. چگونه میخواهید نظرشان را تغییر دهید؟
باید به اندازه کافی سروصدا راه بیندازیم تا بفهمند با مسأله سیاسی مهمی روبهرو هستند. رأیدهندگان میخواهند قبل از رأیگیری مواضع آنها را در مورد این موضوع بدانند. برای رسیدن به این هدف روشهای مختلفی وجود دارد. برخی از کشورها مانند هلند حزب خاصی ایجاد کردهاند که موفق به دستیابی به اعضای منتخب پارلمان شده است یا فرانسه (با حزب مدافع حقوق حیوانات در انتخابات اروپا از ٢درصد فراتر رفته است). در سایر کشورها ممکن است کار در احزاب موجود ترجیح داده شود. بهطورکلی مسیر سیاسی مهم است.
به نظر شما مبارزه برای آزادی حیوانات با مخالفت با تبعیض نژادی قابل
مقایسه است؟
برای اطمینان از ضرورت آزادی حیوانات، میتوانیم رفتارمان با حیوانات را با برخورد اروپاییها بیش از ٢٠٠سال با آفریقاییها مقایسه کنیم: مثل اشیایی که میتوانستیم آنها را بخریم یا بفروشیم. برای مثال میتوانستیم با کارکشیدن از آنها تجارت کنیم. نژادپرستی نوعی ایدئولوژی بود که میتوانست به آنها اجازه دهد خودشان را توجیه کنند. امروزه انسانها یک ایدئولوژی دارند؛ آنهم گونهگرایی است که به آنها این امکان را میدهد تا در نحوه برخورد با حیوانات خود را تبرئه کنند. بنابراین میتوان این دو را موازی دید، زیرا در هر دو حالت یک گروه غالب است که از طریق روش تفکری که به آنها اجازه میدهد، خود را توجیه کنند، از دیگران سوءاستفاده میکند. بنابراین مبارزه برای آزادی حیوانات در خط دیگر مبارزات بزرگی قرار دارد که ما در برابر نژادپرستی و تبعیض جنسی انجام دادهایم. یکی از پایههای آزادی حیوانات تلاش برای جذب افراد بیشتر برای تحقق این امر است. این مسأله بیشتر روی موجودات دارای احساس تأثیر میگذارد تا سایرین. زیرا ما سالانه ٧٤میلیارد حیوان پرورش میدهیم و میکشیم؛ تقریبا ١٠برابر جمعیت جهان.
قصابیها گاه در فرانسه توسط مخالفان گونهگرایی مورد حمله قرار میگیرند. به نظر شما آیا میتوان برای دفاع از آزادی حیوانات حمله به یک قصابی را توجیه کرد؟
اگر این حمله به هر شکلی به خشونت علیه یک فرد منجر شود، درست نیست. میخواهم قبل از هرچیز بگویم که من خشونتهایی را که به نام آزادی حیوانات صورت گرفتهاند، کاملا رد میکنم. این کار اشتباه است و تأثیر برعکس دارد. جنبش حیوانات مبتنی بر معیارهای اخلاقی بسیار متعالی است و باید مردم را قانع کنیم که حق با ماست. حملات خشونتآمیز به مردم هرگز قانعکننده نیست. اینجا مسأله نافرمانی مدنی نیست که توسط گاندی یا مارتین لوتر کینگ انجام شد و در شرایط خاصی قابل توجیه است.
با حیوانات (که توصیه میکنید) وقتی از خوردن آنها دست میکشیم، چه
باید کرد؟
بدیهی است اگر از خوردن حیوانات دست بکشیم، پرورشدادن بیش از حد آنها را نیز متوقف میکنیم. وقتی به وضع رِقَتبار زندگی آنها در سیستم پرورشِ فشرده نگاه میکنیم، متوجه این امر میشویم. میتوانیم به اسبهای کالسکه توجه کنیم. از آنها برای کشیدن بارهای سنگین استفاده میشد، سپس دستگاهِ احتراق را اختراع کردیم و دیگر نیازی به آنها نداریم. اکنون تعداد آنها کم است، اما عدهای دوست دارند به هرحال آنها را نگه دارند، تا نژادشان دچار انقراض نشود.
دیدگاه تان را بنویسید