جرج دبلیو بوش چند ماه قبل از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به پکن سفر کرد و در آنجا با استقبال سردی مواجه شد. چند روز قبل از آن سفر، رونالد ریگان نامزد رقیب بوش چینیها را عصبانی کرد چون گفته بود قصد دارد با تایوان روابط رسمی برقرار کند. چین تایوان را بخشی از قلمرو خود میداند. وزیر امور خارجه چین گفت که آمریکا باید از ورود به مسائل داخلی چین بپرهیزد درست همانگونه که چین در رقابت انتخاباتی آمریکا دخالتی نمیکند. دورنمای پیروزی ریگان هم رهبران چین و هم صادرکنندگان آن را نگران کرد. آمریکا در زمان ریاستجمهوری جیمی کارتر به نفع چین رفتار و با آن کشور روابط تجاری عادی برقرار کرد. چینیها با همان تعرفههای اندکی روبهرو میشدند که آمریکا برای دیگر شرکای تجاریاش در نظر میگرفت. البته یک استثنا وجود داشت. رئیسجمهور و کنگره باید هر سال این روابط عادی را تایید میکردند. این پرسش مطرح بود که آیا ریگان آن روابط را برمیدارد؟ صادرکنندگان چینی و شرکتهای آمریکایی که از آنها خرید و در آنها سرمایهگذاری میکنند اکنون با تهدیدی مشابه از جانب یک نامزد انتخاباتی وراج دیگر یعنی دونالد ترامپ روبهرو هستند. او تهدید کرده است که در صورت برنده شدن در انتخابات ماه نوامبر جنگ تجاری را که در سال 2018 آغاز کرده بود تشدید میکند و تعرفههای 60درصدی یا بالاتر برای کالاهای چینی در نظر میگیرد. متحدانش هم خواستار حذف روابط تجاری عادی با چین هستند که در سال 2000 به شکل دائمی درآمد. مقاله جدید جرج الساندریا و چهار نویسنده همکار از دانشگاه روچستر بیان میکند که چگونگی واکنش صادرکنندگان چینی به تهدید ریگان میتواند درسهایی را برای جنگهای تجاری دربر داشته باشد. ورود به بازارهای خارجی برای هر بنگاهی هزینه دارد. آنگونه که ریچارد بالدوین از مدرسه تجارت IMD در لوزان مینویسد، آنها باید در ابتدا یک «قرارگاه ساحلی» بسازند و سپس کانالهای توزیع را تشکیل دهند، خود را به خریداران بالقوه معرفی کنند و محصولاتشان را با مقررات داخلی هماهنگ کنند. بسیاری از این هزینههای اولیه ثابت و برگشتناپذیر هستند، یعنی شرکت باید حتی با وجود فروش اندک آن هزینهها را بپردازد و در صورت خروج از کشور هم هزینهای برگردانده نمیشود. این امر دو نتیجه را به دنبال دارد. اول، صادرات حتی در عصر جهانیشدن هم به طرز شگفتآوری کم هستند. بررسی تولیدکنندگان فرانسوی در سال 1985 نشان میدهد فقط 15 درصد از آنها در بازارهای خارجی فروش داشتند. این رقم در بررسی کارخانههای کلمبیا 26 درصد بود. حتی در چین اواسط دهه 2000 و زمان اوج جهانیشدن، دامنه صادرات از 59 درصد (مبلمان خانگی) تا 12 درصد (کاغذ و چاپ) نوسان داشت. به گفته آقای الساندریا و همکارانش، نتیجه دوم آن بود که صادرات به امری ماندگار تبدیل میشود. وقتی یک بنگاه قرارگاهش را مستقر کرد به ندرت از کشور مقصد خارج میشود. بنگاهها باید به این باور برسند که بازدهی به اندازه کافی بزرگ و درازمدت خواهد بود که هزینههای اولیه را توجیه کند. چشمانداز تعرفههای بالاتر و جنگ تجاری چنین محاسباتی را دشوار میکند. حتی پس از آنکه آقای کارتر تعرفه کالاهای چینی را کاهش داد صادرکنندگان آن کشور باید احتمال بالا رفتن دوباره آن را ارزیابی میکردند. این نگرانی در صنایعی مانند اسباببازی شدیدتر بود چون تعرفههای قبل از 1980 بسیار بالاتر از تعرفههای عادی بودند که پس از آن سال اعمال شدند. به همین ترتیب، حتی پس از آنکه ترامپ تعرفههای چین را در سال 2018 بالا برد صادرکنندگان مجبور بودند احتمال کاهش آنها را ارزیابی کنند. صادرات از چین به آمریکا همواره نوعی شرطبندی بر سر سیاست تجاری آمریکا بوده است. الگوی این شرطبندی بازتابی از باور بنگاهها درباره تعرفههایی است که با آن مواجه میشوند. اقتصاددانان مستقیماً نمیتوانند این باورها را مشاهده کنند اما میتوانند تصمیمات صادرکنندگان را که بازتابی از آن باورها هستند ببینند. آقای الساندریا و همکارانش با مشاهده چگونگی تغییرات تجارت بین آمریکا با گذشت زمان و تفاوت آن از کالایی به کالای دیگر میتوانند بفهمند که بنگاهها درباره آینده سیاست تعرفههای آمریکا چه فکری میکنند. آنها متوجه شدند که باورپذیری کاهش تعرفهها در سال 1970 چند سال طول کشید. تا چندین سال بعد صادرکنندگان چینی فکر میکردند که احتمال بازگشت آنها 70 درصد یا بیشتر است. یک دهه پس از سفر ریگان به پکن، شانگهای و شیان در سال 1984 بود که ریسکها فروکش کردند. زمانی که چین در سال 2001 به سازمان تجارت جهانی پیوست آن احتمال به حدود پنج درصد رسید. آقای الساندریا و همکارانش مینویسند که پویایی جنگ تجاری سال 2018 چیزی همانند گذشته اما در جهت عکس آن است. بهرغم گفتمان آتشین آقای ترامپ، صادرکنندگان چینی انتظار اعمال تعرفه را نداشتند و وقتی جنگ تجاری آغاز شد آنها منتظر بودند که جنگ به سرعت پایان یابد. اقدامات آنها در سالهای 2019 و 2020 نشان میداد آنها احتمال پایان سریع جنگ را 90 درصد میدانستند. وقتی ترامپ از ریاستجمهوری کنار رفت و تعرفهها همچنان باقی ماندند امیدها نقش بر آب شد. احتمال پایان جنگ تجاری در سالهای 2021 و 2024 به ترتیب به 46 و 24 درصد کاهش یافت. این امر ما را به برداشتی معماگونه میرساند: ابقای تعرفهها در زمان جو بایدن آسیب بیشتری نسبت به برقراری آنها در زمان ترامپ ایجاد کرد.
بزرگتر و بدتر
آیا جنگ تجاری دوم به همان اندازه خسارتبار خواهد بود؟ تازهترین تهدید آقای ترامپ دو لبه دارد. از یکسو، تعرفههای گسترده 60درصدی بسیار مخربتر از تعرفههای هدفمند 25درصدی سال 2018 خواهند بود. اما بزرگی بیش از حد ماندگاری آنها را دشوار میکند. اگر آنها مشتریان زیادی را ناراضی کنند، به بنگاههای آمریکایی زیادی آسیب بزنند یا فشار زیادی به بازار بورس وارد کنند دوران بقای آنها نسبتاً کوتاه خواهد بود. صادرکنندگان چینی در قبل از سال 2018 تهدیدهای تجاری ترامپ را جدی نمیگرفتند. آنها نمیخواهند دوباره همان اشتباه را تکرار کنند اما میدانند که خسارتبارترین سیاستهای ترامپ آنهایی هستند که پس از او باقی میمانند و حالت دائمی پیدا میکنند. همچنین آنها میدانند که قرار نیست تمام تهدیدهای ترامپ به شکل قانون مصوب شوند.
همین امر در مورد ریگان اتفاق افتاد. او هرگز تمایلش برای برقراری روابط رسمی با تایوان را دنبال نکرد. بوش در پکن بسیار تلاش کرد تا خشم چینیها از سخنان ریگان را آرام کند. او در پاسخ به وزیر امور خارجه چین گفت: «من به دیدگاه شما برای دور ماندن از انتخابات آمریکا احترام میگذارم. حتی گاهی دوست دارم خودم هم از آن دور بمانم چون جدال در آن بسیار داغ میشود.» انتخابات امسال برای صادرکنندگان چینی و مشتریان آمریکایی آنان به همان اندازه آزاردهنده خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید