ارسال به دیگران پرینت

پرهیاهوترین خیابان پای‌تخت

گزارشی خواندنی از سیاسی‌ترین خیابان تهرانِ ۴۲ سال پیش

در حاشیه‌ی پیاده‌رو میزهای مختلف کتاب‌فروشی‌ها دیده می‌شود. بعضی‌ها صرفا کتاب‌های سیاسی می‌فروشند که آن‌ها نیز دسته‌های مختلفی هستند. یک میز هوادار سازمان فداییان خلق است و فقط کتاب‌ها و انتشارات این سازمان را عرضه می‌کند. میز دیگر مختص فروش نشریات مجاهدین خلق است، میز دیگری به فروش نشریات مائوئیست‌ها اختصاص دارد و روی میز دیگری کتاب‌های گروه‌های تروتسکیستی عرضه گردیده است.

 گزارشی خواندنی از سیاسی‌ترین خیابان تهرانِ ۴۲ سال پیش

در نخستین سال پس از پیروزی انقلاب، پرهیاهوترین خیابان پای‌تخت، خیابان انقلاب بود؛ پاتوق گروه‌های مختلف سیاسی بود برای گعده و میتینگ و تبلیغ. پیاده‌روهای حدفاصل چهارراه ولی‌عصر کنونی که آن روزها «مصدق»ش می‌خواندند تا میدان انقلاب تا چشم کار می‌کرد پر بود از بساط کتاب، پوستر، و نوار کاست‌فروش‌های کنار پیاده‌رو با گُله به گُله جمع جوانانی که با هم بحث سیاسی می‌کردند. گاهی آن‌قدر بحث‌شان داغ می‌شد و منطق‌شان ناحریف که با چوب و چماق به جان یکدیگر می‌افتادند. بساط چپی‌ها هم که از همه پررونق‌تر بود؛ از فداییان خلق گرفته تا مجاهدین و مائوئیست‌ها و تروتسکیست‌ها. پلاکاردها بالا بود و هرکس گروه مد نظر خود را تبلیغ می‌کرد. آن روزها بازار نشر کتاب حسابی داغ بود؛ مثلا کتاب‌های دکتر شریعتی تیراژ میلیونی داشت. آوازه‌ی بازار مکاره‌ی سیاست پای‌تخت آن‌قدر بالا گرفت که یک روز در اواخر اسفند ۱۳۵۸ اسکندر دلدم خبرنگار مجله‌ی اطلاعات هفتگی تصمیم گرفت برای تهیه‌ی گزارشی میدانی روانه‌ی آن‌جا شود، محمد ذبیحیان، عکاس مجله، هم همراه او شد. این گزارش خواندنی در شماره‌ی ۱۹۸۱ اطلاعات هفتگی به تاریخ جمعه یکم فروردین ۱۳۵۹ به شرح زیر منتشر شد:

خیابان انقلاب «شاهرضای سابق» حدفاصل میدان انقلاب «۲۴ اسفند سابق» تا چهارراه مصدق [ولیعصر کنونی] دنیای دیدنی‌ای است؛ شهرت این خیابان تهران اکنون از مرزهای کشورمان نیز گذشته و دکه‌های کتاب‌فروشی و کیوسک‌های گوناگون آن شهرتی بین‌المللی یافته‌اند...

پیاده‌روهای دو طرف خیابان بازار داغ سیاست است. بسیار از فروشندگان کتاب در حاشیه‌ی این خیابان در گفت‌وگو با خبرنگا ما اظهار داشتند که از این راه زندگی خود و خانواده‌شان را می‌گذرانند و مبلغ حزب و گروه و سازمان خاصی نیستند، اما دیگرانی هم بودند که هوادار حزب یا گروه و یا سازمان خاصی بوده و به خاطر تبلیغ برای آن حزب، گروه یا سازمان به عرصه‌ی کتاب‌های ایدئولوژیکی می‌پردازند.

به طوری کلی با یک نگاه اجمالی بر روی میزهای کتاب‌فروشی‌های حاشیه‌ی پیاده‌رو می‌توان به دیدگاه سیاسی فروشنده‌ی کتاب و یا هواداری وی از حزب، گروه و یا سازمانی خاص پی رد. ما حدفاصل میدان انقلاب تا سینما پلازا [خیابان انقلاب بین وصال و فلسطین، در حال حاضر انتشارات سروش در محل آن بنا شده - انتخاب] را شماره کردیم بیش از ششصد کتاب‌فروش سرگرم فروش کتاب بودند. علاوه بر کتاب‌فروش‌ها که اکثریت کسبه‌ی پیاده‌رو را تشکیل می‌دهند، فروشندگان نوارهای کاست از حیث تعداد، رتبه‌ی دوم را دارا هستند. در جوار آن‌ها پوسترفروش‌ها و فروشندگان مواد غذایی نظیر شیر گرم، ساندویچی، چای و نظایر آن قرار دارد. نکته‌ی جالب و وجه مشترک همه‌ی این دکه‌ها رنگ و بوی سیاسی آن‌هاست. بلااستثنا همه‌ی کتاب‌ها کتاب‌های سیاسی هستند و محال است شما بتوانید یک کتاب مثلا آشپزی گیر بیاورید! نوارفروشی‌ها مختص فروش نوارهای کاست سیاسی شامل سرودها و سخنرانی‌ها هستند و در دکه‌های مواد غذایی نیز بلااستثنا بحث‌های سیاسی جریان دارد.

تراکم جمعیت در پیاده‌‌روهای حاشیه‌ی خیابان انقلاب از هر کجای تهران بیش‌تر است و به همین دلیل رفت و آمد در این قست شهر تهران به سختی صورت می‌گیرد. ما برای تهیه‌ی این رپرتاژ «وقت» گرفتیم، فاصله‌ی میدان انقلاب حدفاصل سینما کاپری [سینما بهمن کنونی واقع در میدان انقلاب - انتخاب] تا سینما پلازا که شاید یک کیلومتر بیش‌تر نباشد، پس از تنه خوردن‌های بی‌شمار و تنه زدن‌های زیاد و برخورد با افرادی که در پیاده‌رو جمع شده و سرگرم بحث‌های سیاسی بودند در مدت زمان یک ساعت و چند دقیقه پیموده شد، یعنی برای پیمودن هر متر یک دقیقه وقت صرف شده است که اگر بتوانید مجسم نمایید مانند آن است که کسی به جای قدم برداشتن، با سنگینی پاهایش را روی زمین می‌کشد و قصد دارد جلو برود! بازار کتاب گرم‌تر از سایر کالاهاست. قشر کتاب‌خوان که مشتاقانه دیده بر بساط کتاب‌فروش‌ها دوخته و در جست‌وجوی کتاب مورد نظر خود می‌باشد منحصر به گروه خاصی نیست. سابق بر این در کتاب‌فروشی‌ها بیش‌تر مراجعین از دانشجویان و محصلین بودند که البته جز کتاب درسی و مقداری جزوه و حل‌المسائل چیزی به آن‌ها عرضه نمی‌شد و مشتی رمان و کتب گذشته از هفت‌خوان سانسور و بازبینی سایر قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها را تشکیل می‌دادند... «از زیر تیغ شمشیر سانسور می‌گذشت، اگر از تیغ تفتیش جان سالم به در می‌برد می‌رفت تا تن بسپارد به آن‌هایی که دهان‌های تشنه‌شان منتظر بود تا کتاب سیراب‌شان سازد...»

«کتاب» این‌گونه بود که سال‌ها در تبعید سانسور و تفتیش دست و پا می‌زد...

به ناچار در کنار کتاب‌های فرمایشی، شب‌نامه‌ها و ادبیات زیراکسی پا می‌گرفت. مشتاقان اندیشه‌ی آزاد که در جست‌وجوی تعالی فکری و تنویر افکار و خودسازی فرهنگی خویش بودند تن به خطر داده و به ادبیات ممنوع روی می‌آوردند که در این راه چه جوانانی که به خاطر خواندن یک جزوه یا یک کتاب اسیر «ساواک» شدند.

اکنون که به مسئله‌ی کتاب و فروش آن اشاره کردیم بد نیست که به گذشته‌ای نه‌چندان دور نیز بازگردید. بر اساس آمارهای ارائه‌شده از سوی «مرکز آمار ایران» تا سال ۱۳۴۴ تعداد ۳۳ کتابخانه‌ی عمومی، ۷ کتابخانه‌ی سیار و ۳۵ کتابخانه‌ی کودک در سطح تهران فعالیت داشته‌اند اما آیا این تعداد کتابخانه با حدود ۲۳۶ هزار کتاب پاسخ‌گوی نیاز جمعیت ۵ میلیونی تهران می‌باشد؟ البته هر ۵ میلیون تهرانی از نظر سن و سواد نیاز به رفتن به کتابخانه را ندارند چراکه جمعیت بالاتر از سن ۶ سال تهران ۴ میلیون و ۷۴۶ هزار نفر است که از این تعداد ۲ میلیون و ۴۲۸ هزار نفر مرد و بقیه زن هستند. در تهران بیش از ۴ میلیون نفر قادر به مطالعه‌ی کتاب هستند. تا سال ۱۳۵۱ در سطح کشور ۲۹۱ کتابخانه وجود داشت که با توجه به تیراژ کتاب‌ها و تعداد کتابخانه‌ها و کتاب‌های موجود در آن‌ها و جمعیت کشور در زمان اختناق هر ایرانی در سال فقط «۱۰ ثانیه» کتاب می‌خواند و این در اعلامیه‌ی سازمان فرهنگی یونسکو وابسته به سازمان ملل متحد آمده است. طی ۸ سال اخیر از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ در حدود ۱۵ هزار عنوان کتاب چاپ و منتشر گردیده است که تعداد کتاب‌هایی که از اداره کل انتشارت وزارت فرهنگ و هنر سابق اجازه‌ی انتشار گرفته‌اند به این شرح می‌باشد: سال ۱۳۵۰، ۱۸۷۲ عنوان کتاب، سال ۱۳۵۱، ۲۱۹۷ عنوان کتاب، سال ۱۳۵۲، ۲۲۴۸ عنوان کتاب، سال ۱۳۵۳، ۲۰۷۹ عنوان کتاب، سال ۱۳۵۴، ۲۰۴۵ عنوان کتاب، سال ۱۳۵۵، ۲۳۵۰ عنوان کتاب و سال ۱۳۵۷، ۲۸۰۰ عنوان.

اما در طول یک سال گذشته با ایجاد جو آزادی اندیشه به یمن انقلاب پیروزمند اسلامی بیش از مجموع همه‌ی این سال‌ها کتاب انتشار یافته است. بر اساس یک آمارگیری فقط در حاشیه‌ی خیابان انقلاب بیش از ۲۰ هزار عنوان کتاب در معرض فروش گذاشته شده است.

یک آمار دیگر که جالب توجه است این‌که در رژیم گذشته برابر آمار رسمی در مقابل هر یک کتاب‌فروشی ۴ دکه و یا مغازه و یا رستوران عرق‌فروشی وجود داشته است.

به سبب محتوای کتاب‌ها: در رژیم گذشته که از قیچی سانسور گذشته و کانالیزه شده بودند رغبت چندانی از سوی مردم به کتاب خواندن نشان داده نمی‌شد به طوری که معمولا تیراژ کتاب‌ها بسیار پایین بود و اگر کتابی از پنج هزار جلد بیش‌تر به فروش می‌رسید آن را در زمره‌ی کتاب‌های پرفروش به حساب می‌آوردند، در حالی که پس از انقلاب بسیاری از کتاب‌ها به تیراژهای بیش از یک میلیون جلد دست یافتند از جمله کتاب‌های دکتر علی شریعتی که بیش از یک میلیون جلد آن تاکنون به فروش رفته است.

در حاشیه‌ی پیاده‌رو میزهای مختلف کتاب‌فروشی‌ها دیده می‌شود. بعضی‌ها صرفا کتاب‌های سیاسی می‌فروشند که آن‌ها نیز دسته‌های مختلفی هستند. یک میز هوادار سازمان فداییان خلق است و فقط کتاب‌ها و انتشارات این سازمان را عرضه می‌کند. میز دیگر مختص فروش نشریات مجاهدین خلق است، میز دیگری به فروش نشریات مائوئیست‌ها اختصاص دارد و روی میز دیگری کتاب‌های گروه‌های تروتسکیستی عرضه گردیده است. در جوار این میزها سایر کتاب‌فروشی‌ها هر یک کتاب‌های سازمان و گروه دیگری را عرضه نموده‌اند.

کسانی که برای خرید کتاب مراجعه می‌کنند مسلما دارای اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌ متفاوت با یکدیگر هستند و همین موجب بروز بحث و گفت‌وگو بین آن‌ها می‌گردد. ما در حین تهیه‌ی این رپرتاژ شاهد برپایی بحث‌های گوناگون که بهتر است عنوان «مناظرات خیابانی» را به آن‌ها بدهیم در حاشیه‌ی پیاده‌روها بودیم. در حاشیه‌ی پیاده‌رو هر چند قدم به چند قدم جوانانی اعم از دختر و پسر پلاکاردها، اعلامیه‌ها و پوسترهایی را به طرفداری و حمایت از سازمان،‌گروه و جمعیت مورد نظر خود در دست دارند و برای سازمان مورد نظرشان تبلیغ می‌نمایند. افرادی نیز که برای خرید کتاب و نشریات به این محل آمده‌اند در صورتی که به تبلیغی بر علیه گروه یا سازمان مورد علاقه‌ی خود و یا تبلیغ طرز فکری سیاسی که با آن مخالف‌اند برخورد نمایند باب بحث و گفت‌وگو را با شخص مبلغ می‌گشایند و سعی در متقاعد کردن وی و برگرداندن او از عقیده‌اش دارند. در یکی از این بحث‌ها که خبرنگار ما شاهد ماجرا بوده است چون طرفین نتوانستند با گفت‌وگو و آوردن دلیل و برهان یکدیگر را قانع نمایند با چوب و سنگ به یکدیگر حمله کردند و کار بحث سیاسی به نبرد خیابانی کشیده شد!

نکته‌ی دیگر این‌که نوعی قاچاقچی‌گری جدید نیز با گرم شدن بازار کتب و نشریات سیاسی در خیابان انقلاب چهره نموده است؛ گروهی سوءاسفتاده‌جو و فرصت‌طلب صبح زود به این محل می‌آیند و آمار فروش کتاب‌ها را مخفیانه زیر نظر می‌گیرند، به محض آن‌که متوجه موفقیت کتابی و اقبال مردم از آن شدند یک نسخه از آن را خریده و ظرف ۲۴ ساعت آن را به طور قاچاق تکثیر کرده و به فروش می‌رسانند و از این بابت داد ناشران بلند است.

گوشه‌ دیگر پیاده‌رو نمایشگاه پوسترهای انقلابی است. عکس‌های ارنستو چه‌گوارا در حالت‌های مختلف، عکس‌های فیدل کاسترو، پوسترهایی از فلسطین، پوسترهایی از انقلاب ویتنام، پوسترهایی از انقلاب اکتبر شوروی، عکس‌ها و پوسترهایی از خسرو گلسرخی، پوسترهای شهید نواب صفوی و و و... حالا که ایام عید است کارت‌پستال‌های نوروزی نیز همراه با کارت‌های تبریک تسلیم جو انقلابی شده و قیافه‌های تازه‌ای به خود گرفته‌اند. کارت تبریک‌های انقلابی یک‌سری ۹ تومان که به جای عکس گل و بلبل سنتی و نظایر آن‌ها عکس‌هایی از انقلاب‌های بزرگ جهان هستند!

بعضی‌ها هم برنامه‌ی فیلم و تئاتر گذاشته‌اند و بلیط آن را می‌فروشند، این افراد گروه‌های کوچک تئاتری تشکیل داده و در سالن‌های مختلف دانشگاه برنامه‌های تئاتری اجرا می‌کنند. بهای بلیط‌های‌شان نیز ارزان و به اصطلاح دانشجویی است.

در این میان یک آمارگیری تقریبی نشان می‌دهد نزدیک به یک هزار نفر در حوالی دو پیاده‌روی خیابان شاهرضای سابق سرگرم حرفه‌های فروش کتاب، نوار، پوستر و نظایر آن‌ها شده‌اند که با افراد خانواده‌شان بیش از ۵ هزار نفر می‌شوند. اکثر این جوانان دیپلمه‌های بی‌کار و جمعی نیز دانشجو هستند، سایرین نسبت کمتری دارند.

صاحبان مغازه‌های کتاب‌فروشی در روبه‌روی دانشگاه دل خونی از این کتاب‌فروشی‌های حاشیه‌ی پیاده‌رو دارند چراکه با چند نفر آن‌ها صحبت کردیم می‌گفتند ما در رژیم گذشته با صرف صدها هزار تومان جهت سرقفلی مغازه‌ی کتاب‌فروشی باز کرده و زندگی خود را روی این کار گذاشته‌ایم در حالی در حال حاضر درآمدمان کمتر از یکی از این بساط‌های کنار پیاده‌روست.

یکی از کتاب‌فروشی‌ها پیشنهاد خوبی داشت و می‌گفت: «اگرچه از حیث محل این قسمت از تهران به سبب مجاورت با دانشگاه تهران برای فروش کتاب مناسب‌تر است اما باید رفاه مردم را نیز در نظر داشت و مردم از حیث رفت و آمد در پیاده‌روها در عذاب هستند چراکه دکه‌ها و بساط‌های کتاب‌فروشی و نوار و سایر دکه‌ها راه عبور و مرور را بسته‌ است از طرفی ما نیز از این راه امرار معاش می‌کنیم و من دو پیشنهاد برای این کار دارم: اول این‌که خیابان اصلی داخل دانشگاه تهران را در اختیار ما قرار دهند و ورود مردم هم برای خرید کتاب به آن آزاد باشد و در غیر این صورت خیابان انقلاب حدفاصل چهارراه فلسطین تا میدان انقلاب برای وسایل نقلیه ممنوع اعلام شود تا مردم با خیال راحت از آن رفت و آمد نموده و با فراغ خاطر به انتخاب کتاب و بحث در بازار مکاره‌ی سیاست تهران بپردازند!»

 

منبع : انتخاب
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه