مطالعات نشان میدهد انزوای اجتماعی سالهاست که در آمریکا و سایر نقاط جهان رو به افزایش است و بر بهرهوری و سلامت ما تاثیر منفی دارد. محل کار جایی است که ما میتوانیم ارتباطات پیدا کنیم اما اغلب اوقات، این اتفاق نمیافتد. ما در چهاردیواری اتاق یا پارتیشن خود حبس میشویم یا دورکاری میکنیم. در نتیجه، هچ تعامل معناداری با کسی نداریم.
اگر فاصلهگذاری اجتماعی در آینده بیشتر رواج یابد، اوضاع بدتر خواهد شد. اما مورتی میگوید راههایی وجود دارد که سازمانها بتوانند با این گرایش مقابله کنند. او اخیرا میهمان «الیسون بیرد»، از دبیران مجله کسبوکار هاروارد بوده و درباره مقوله تنهایی صحبت کرده. چکیدهای از این مصاحبه را با هم میخوانیم.
الیسون: خوش آمدی. تو مدتهاست درباره اپیدمی تنهایی صحبت کردهای اما برایمان بگو چرا از نظر تو، تنهایی مشکلی مرتبط با سلامتی است؟ چه آسیبی به ما میزند؟
مورتی: خب تنهایی، موضوع جدیدی نیست. احساسی است که نسلها آن را تجربه کردهاند. آنچه جدید است درک ما از تاثیرات آن روی بدن و زندگی انسان است. یکی از اولین تاثیرات این است که تنهایی، استرس میآورد و استرس، اگر موقتی باشد میتواند عملکرد ما را بهتر کند. اما مشکل از جایی شروع میشود که تنهایی برای مدت طولانی ادامه داشته باشد و استرس مزمن ناشی از آن، به مرور به بافتها و رگها آسیب خواهد زد. و این به نظر ما، شاید یکی از دلایل ارتباط میان تنهایی و خطر بیماریهای قلبی، افسردگی، اضطراب، جنون و حتی کاهش طول عمر است.
معیار اندازهگیری تنهایی چیست؟
سوال خوبی است چون تنهایی یک واژه «عینی» نیست. یک احساس است. حس میکنیم ارتباطاتی که نیاز داریم بیشتر از ارتباطات اجتماعیای است که در عمل داریم. ممکن است صدها نفر دورت باشند و احساس تنهایی کنی یا برعکس، تنها چند نفر داشته باشی و همان ارتباطات به تو احساس رضایت دهند.
چیزی که درباره تنهایی میدانیم این است که کاملا شایع است. آمارها هم همین را نشان میدهد. عموم مردم تصور میکنند که تنهایی، مشکل افراد سالخورده است. اما وقتی به دادهها رجوع میکنیم میبینیم که تنهایی در طی دوران زندگی، نوسان دارد و یک جاهایی به پیک میرسد اما بالاترین پیک آن، طی دوران نوجوانی و اوایل جوانی است. خیلیها فکر میکنند جوانان نسل هزاره و نسل Z از بقیه نسلها ارتباطات بیشتری دارند. اما از قرار معلوم، استفاده از تکنولوژی لزوما باعث رفع تنهایی نمیشود.
و دادههایی هستند که نشان میدهند این مشکل دارد بدتر میشود. اما هنوز اطلاعات کافی نیست تا بتوانیم نظر قطعی بدهم.
ما بخش زیادی از روز را در محل کار میگذرانیم، خواه مجازی، خواه حضوری. تنهایی چطور روی عملکرد ما تاثیر میگذارد؟
مردم، دستکم یکسوم زندگی خود را در محل کار میگذرانند. و تجربه ما در محیط کار، روی زندگی خارج از محیط کار نیز تاثیر دارد. موسسه «گالوپ» در یک نظرسنجی، میزان تنهایی در محیط کار را بررسی کرد، با طرح این سوال از کارکنان: «حس میکنید چند تا دوست نزدیک در محل کار دارید؟» منظورشان این بود که چند نفر مورد اعتمادتان هستند که در کنار آنها، خود واقعیتان هستید و جوابها نشان داد میان تنهایی و میزان مشارکت فرد در محیط کار، ارتباط وجود دارد. و مشارکت کارکنان نیز روی بهرهوری، نوآوری و حفظ نیروها تاثیر دارد. نشان داد که کار تیمی، باعث افزایش ارتباطات اجتماعی میشود و همین، تفاوتهای بزرگ ایجاد میکند. و اگر به احساس کارکنان و تجربه آنها اهمیت دهی، کار برایشان خوشایند و رضایتبخش میشود.
و از آنجا که ما احساسات خودمان را از محل کار به خانه میبریم، وقتی با همکارها تعامل مثبت داریم، این حس خوب را به اعضای خانواده، دوستان و همسایهها منتقل میکنیم. این چیزی است که پروفسور «وین بیکر» اسمش را گذاشته «انرژی رابطهای».
وقتی در محیط کار با کسی رابطه خوبی داری، سطح این انرژی بالا میرود و مثلا اگر در راهرو او را ببینی و حتی چند کلمه با او رد و بدل کنی، انرژیات مثبت میشود. تعاملات کوتاه، حتی در حد یک لبخند ساده به یک غریبه در محیط کار که ورقههایش روی زمین افتاده و کمکش میکنی. همین حرکات محبتآمیز کوچک میتواند انرژی مثبت ایجاد کند.
و همین حس ارتباط در محل کار، بهرهوری ما را افزایش میدهد. همه اینها، یعنی روابط ما در محیط کار بسیار مهم است که نهتنها روی سود و زیان شرکت، بلکه روی کیفیت زندگی کاری و شخصی افراد تاثیر دارد.
تو در کتابت درباره روابط صمیمانه با دوستان صمیمی صحبت کردهای. به فعالیتهای جمعی با یک هدف مشترک هم اشاره کردهای. آیا ما در محیط کار به هر دوی اینها نیاز داریم؟
به نظرم در زندگی به دایره افراد صمیمی نیاز داریم. به فعالیتهای گروه با افراد دورتر هم نیاز داریم. اما در محیط کار، به کسانی نیاز داریم که مورد اعتمادمان باشند که در کنارشان، خود واقعیمان باشیم. روراست باشیم. به کسانی نیاز داریم که ما را آنطور که هستیم ببینند. این افراد ممکن است آنقدرها هم با ما صمیمی نشوند. اما میتوانیم با آنها دوستی مستحکمی داشته باشیم و این مهم است و البته بهعنوان انسان، ما نیاز داریم بدانیم که کسانی هستند که دوستمان دارند. منظورم حس رمانتیک نیست. منظورم کسی است که ما را همانطور که هستیم بپذیرد و قدرمان را بداند.
آیا تکنولوژی و دورکاری باعث شده احساس ما نسبت به همکاران و نحوه تعامل ما با آنها تغییر کند یا بیشتر احساس تنهایی کنیم؟
تکنولوژی یک شمشیر دولبه است. اینکه باعث شده بیشتر یا کمتر تنها شویم به نحوه استفاده ما از آن بستگی دارد. در محیط کار، ترکیبی از این دو است. این وقتی خطرناک میشود که فکر کنیم یک کنفرانس ویدئویی، مثل یک جلسه حضوری است. اما در حقیقت، ملاقات حضوری خیلی فرق دارد و تاثیر بیشتری دارد. منظورم این نیست که کسی نباید دورکاری کند. فقط باید بدانیم که در ازای آن، چه چیزی را از دست میدهیم و چطور میتوانیم جبرانش کنیم.
تکنولوژی، کارآیی را افزایش میدهد اما باید بهای انسانی استفاده از آن را که قطعا روی روابط تاثیر میگذارد بشناسیم و میان این دو، بالانس برقرار کنیم. اگر نکنیم، روابط را فدای کارآیی کردهایم و به مرور زمان، احساس انزوا خواهیم کرد.
کارمندان خط مقدم چطور؟ همانهایی که بیشتر با مشتریها در ارتباطند تا با همکاران خود. آیا این اتفاق برای آنها هم میافتد؟ برای افراد سطوح ارشد چطور؟
بله. تنهایی در محیط کار، یک مشکل فراگیر است و فقط محدود به دورکاری نیست. میتوانی در سازمان حضور داشته باشی و باز هم احساس تنهایی کنی. اما چیزی که مانع از برقراری ارتباط در محیط کار میشود، ترس از آسیبپذیری است. این ترس در همه، به خصوص در میان رهبران سازمان دیده میشود که فکر میکنند برای قدرتمند بودن و اعتماد به نفس داشتن، نباید هچ وقت آسیبپذیری یا نقاط ضعف خود را نشان دهند.
بله. کارمندها رهبر سازمانی را دوست دارند که قدرتمند باشد اما در عین حال، دوست دارند بدانند او نیز مثل آنها انسان است و او هم ممکن است مشکلات آنها را تجربه کند.
پس موقع صحبت از ارتباطات در محیط کار، باید موانع آشکار و پنهان را بشناسیم. آشکارها، آنهایی هستند که میبینیم، مثل دورکاری یا پارتیشنها. عوامل پنهان، معمولا مربوط به فرهنگ سازمان هستند که باعث میشوند از یکدیگر دوری کنیم و چیزی را با هم در میان نگذاریم.
بهعنوان یک مدیر چطور میتوانیم کاری کنیم که اعضای تیم، روی یکدیگر سرمایهگذاری احساسی کنند؟
یکی از راهها، ایجاد فرصتهایی است که افراد خارج از حیطه کار، یکدیگر را بشناسند. اما اینکه مناسبتی پیدا کنی و کارکنان را به پیکنیک دعوت کنی کافی نیست. این نیازمند یک ساختار است. یک فرهنگ روراستی، صراحت و صداقت که افراد بتوانند آزادانه، مسائلشان را با هم در میان بگذارند. مثلا عکسهای خارج از محیط کار خود را به هم نشان دهند یا بگویند چه ورزشی را حرفهای دنبال میکنند. آن وقت خواهی دید کارمندهایی که تمام این سالها ساکت بودهاند و سرشان به کار خودشان بوده، به برقراری ارتباط با همکارها اشتیاق نشان میدهند.
بعضیها دوست ندارند مرز میان کار و زندگی شخصی را کمرنگ کنند و درباره همکارهایشان بیشتر بدانند.
من به آنها میگویم که قرار نیست همه رازهای مگوی خود را در محل کار فاش کنید. قرار نیست صمیمیترین دوستت، از همکارانت باشد. کافی است بتوانی در محل کار، مثل یک انسان باشی و اگر بابت یک موضوع شخصی، شاد یا غمگین هستی، بدانی که میتوانی آن را مطرح کنی و دیگران فکر نکنند ضعیف هستی یا مرزها را گم کردهای. که این هچ اشکالی ندارد. هچکس نمیتواند احساسات خود را در محیط کار، کاملا سرکوب کند و یک مرز مشخص میان کار و زندگی شخصی بکشد. همانطور که زندگی ما در خانه، روی کار ما تاثیر دارد.
بهعنوان یک شخص، چطور میتوانم یک چنین رفتاری را در خودم تقویت کنم؟
یکی از بهترین راهها برای تقویت روابط انسانی در محیط کار، وارد شدن از در مهربانی و دلسوزی است. از طریق کارهای کوچک. نیاز نیست یک کار خیلی بزرگ انجام دهی. وقتی همکارت با مشکلی مواجه شده، آیا میایستی و حالش را میپرسی؟ آیا به حرفهایش گوش میکنی؟ یا اگر کسی قهوه میخواهد اما وقت سر خاراندن ندارد، آیا برایش قهوه میگیری؟ همین لحظات کوچک. همین کارهای کوچک هستند که پیوند ایجاد میکنند و شرکت را قرص و محکم نگه میدارند. شاید فکر کنی برای تغییر فرهنگ سازمان، باید سمت مهمی داشته باشی. اما فراموش نکنیم که یکی از قدرتمندترین ابزارها برای ساختن یک رابطه، گوش کردن به طرف مقابل و دقت به حرفهای اوست. من یک دکتر هستم. با اینکه ما دکترها خیلی سرمان شلوغ است که بخواهیم با تک تک بیمارها وقت بگذرانیم اما از همان زمان کوتاه میتوانیم استفاده مفید ببریم و تمام توجه خود را به بیمار معطوف کنیم، بدون آنکه حواسمان پرت شود یا گوشی خود را چک کنیم.
علاوه بر تکنولوژی، مشغله زیاد هم یک مانع است. شاید خودمان آن کسی هستیم که قهوه میخواهد اما وقت ندارد.
علاوه بر عوامل فرهنگی، بعد کمی و ماهیت کار هم تاثیر دارد. حجم کارها افزایش یافته و مرزهای سنتی شکسته و بهواسطه تکنولوژی، گاه حتی در آخر هفتهها و تعطیلات هم مشغول کاریم و ذهنیتی که جامعه به ما القا کرده، این است که موفقیت و دستاورد را در اولویت قرار دهیم و از نگاه جامعه، موفقیت در سه چیز خلاصه میشود: ثروت، قدرت و اعتبار. منظورم این نیست که اینها بد هستند. مشکل اینجاست که اینها باعث شده انسانها در لیست اولویتهای ما جایگاه بالایی نداشته باشند. وقتی از مردم میپرسیم اولویت شما در زندگی چیست، میگویند فرزندم یا همسرم. اما وقتی به زندگی آنها نگاه میکنیم، میبینیم که زمان و توجهشان روی کارهای دیگر معطوف است و با این ارزشها جور نیست.
به نظرم حلقه مفقوده در اینجا این است که هم وضعیت ما از نظر شناختی و هم سالها مطالعه در زمینه زیستشناسی به ما میگوید: «روابط انسانی در بقای انسان نقش اساسی دارد.» اما دنیای مدرن باعث شده این روابط کمرنگ شوند یا کیفیتشان کم شود.
درحالحاضر در قلب یک بحران سلامت هستیم که در عصر مدرن، بیسابقه است. این شرایط، چطور متخصصان حوزه پزشکی را تنهاتر کرده؟
این پاندمی، استرس بسیار زیادی به خانوادهها و اشخاص وارد کرده. میدانیم که فاصله فیزیکی، جواب میدهد اما کار را آسان نمیکند و میترسم این فاصله ما را به مسیری سوق دهد که تنهاتر شویم و این به یک بحران اجتماعی منجر شود. اما ممکن است وارد مسیری شویم که بحران را فرصتی ببینیم که قدر و اهمیت ارتباطات را بیشتر بدانیم، نهتنها با کسانی که دوستشان داریم، بلکه با آشناها و غریبههایی که در جامعهمان هستند. این یک لحظه تعیینکننده است. تصمیم با ماست و میتوانیم زندگی خود را دوباره شکل دهیم و نسبت به ارتباطات، دوباره متعهد شویم.
اما اینکه در کدام مسیر قرار بگیریم به قدمهایی که امروز برمیداریم بستگی دارد. به همین خاطر است که میگویم بحران کرونا یک فرصت است که به ما تلنگر میزند اهمیت روابط را بدانیم و به بحران تنهایی که حتی قبل از کرونا وجود داشته پی ببریم و بدانیم که نهتنها به عزیزانمان، بلکه به اعضای جامعه که حتی آنها را نمیشناسیم نیاز داریم. شاید حتی اسمشان را ندانیم اما دیدن آنها در یک کافه در میز بغلی، ممکن است به ما اطمینان خاطر دهد.
و البته، بدانید که فقط شما نیستید که با بحران تنهایی دست و پنجه نرم میکنید. همه کمابیش با این مساله درگیرند. پس بدانید که در این ماجرا، همه با هم هستیم و این فرصتی است که به بقیه کمک کنیم.
یکی از راههای مقابله با تنهایی، همین کمک و خدمت به دیگران است که باعث ایجاد پیوند و دوستی میشود. مهم نیست که این پیوند چقدر طول میکشد، ۳۰ ثانیه یا ۳۰ سال و البته باعث میشود یقین پیدا کنیم که برای دنیا ارزشمندیم. وقتی تنهایی برای مدت طولانی ادامه مییابد، شک میکنیم. نکند دوست داشتنی نیستیم؟ یا نکند یک ایرادی داریم؟ و به مرور در افسردگی غرق میشویم. خدماترسانی، یک روش قدرتمند است که ما را از این مرداب بیرون میکشد و شعله رو به خاموشی ارتباطات انسانی را دوباره در زندگی ما روشن میکند.
پس درحالیکه داریم با بحران کرونا و پیامدهایش میجنگیم، بیایید دوباره فکر کنیم به اینکه چه چیزهایی مهمند، زندگیمان را حول محور روابط قرار دهیم و یک جامعه «انسانمحور» بسازیم، چیزی که واقعا به آن نیاز داریم.
دیدگاه تان را بنویسید