ارسال به دیگران پرینت

ذبح منافع ملی در دعوای «شرق گرایان» و «غرب گرایان»

تاملی بر ماجرای توئیت جنجالی سفیر چین در ایران

ذبح منافع ملی در دعوای «شرق گرایان» و «غرب گرایان»

 

رضا کدخدازاده: تنظیم روابط‌مان با شرق و غرب، مطلقاً بر پایۀ منافع ملی خودمان باشد؛ نه اینکه دلیل دوستی با یکی از این دو، دشمنی با دیگری باشد. در دنیای سیاست، اگر صرفاً به خاطر دشمنی با یکی، دوستی با دیگری را برگزینیم -یا بالعکس- در واقع با دستان خودمان، خود را وجه‌المصالحۀ طرفین قرار داده‌ایم؛ چنانچه این امر بارها در تاریخ‌مان اتفاق افتاده است. به زبان ساده‌تر: به خاطر اختلافی که با غرب داریم، خود را در آغوش شرق نیندازیم و به خاطر ترس از شرق، در غرب ذوب نشویم.
 
 

 

رضا کدخدازاده: در روزهای اخیر و پس از حواشی‌ای که در پی توئیت جنجالی سفیر چین در ایران رُخ داد،  نوع ورود برخی از فعالان سیاسی و رسانه‌ای به این ماجرا، یک بار دیگر به ما یادآوری کرد که شوربختانه امر خطیر «منافع ملی» در کشور ما هنوز هم می‌تواند ملعبۀ دست جریانات سیاسی و بازی‌های حزبی و جناحی آنها باشد.

در اینجا به آموزه‌های سیاسیِ «منافع ملی» محور در حکمت ایران باستان اشاره‌ای نمی‌شود؛ تا موجب مناقشه نگردد و نگارنده به «باستان‌گرایی» متهم نشود! حتی کاری به آموزه‌های مبتنی بر منافع ملی در دوران اسلامیِ ایران، همچون «سیاست‌نامۀ خواجه‌نظام‌»ها نیز ندارم، که اخیراً سخن گفتن از آنها نیز مصداق باستان‌گرایی و واپس‌گرایی به حساب می‌آید! اما فکر نکنم سخن گفتن از «جنبش مشروطیت» و «انقلاب اسلامی» نیز مناقشه‌برانگیز باشد. بر این اساس می‌توان امیدوار بود که دست‌کم اگر این گزاره‌ها را مطرح کنیم، مرتکب «خبط سیاسی» نشده‌ایم؛ اینکه:

1- چرا با وجود گذشت بیش از یک‌صد سال از مشروطه -که جنبشی مبتنی بر «اولویت مصالح ملت ایران بر هر چیز دیگری» بود- هنوز اهمیت منافع ملی این‌قدر مهجور است؟!

2- چرا با وجود گذشت بیش از چهار دهه از «انقلاب اسلامی» -که «نه شرقی، نه غربی» از شعارهای اصلی آن بود- باید شاهد ذبح غریبانۀ «منافع ملی» کشور در دعواهای سیاسی «غرب‌گرایان» و «شرق‌گرایان» وطنی باشیم؟!

دو پرسش فوق، ما را به تاملی تلخ در این مهم وامی‌دارد که چرا در دعوای اخیر، گروهی در قامت حافظان منافعِ چین در ایران ظاهر شدند و گروهی دیگر نیز از ضرورت قطع ارتباط کامل با چین و پناه بردن به دامان غرب سخن راندند؟! پُر واضح است که آنچه میان این دو گروه، مهم است، نه اختلاف‌شان بر سرِ دو نوع ایدئولوژیِ متضاد -غرب و شرق- بلکه اشتراک‌شان در «وادادگی» و فقدان فهم از منافع ملی کشور است. (البته گروهی هم بودند که از منظر منافع ملی به این دعوا ورود کردند، منتها صدای این گروه آنچنان بلند نیست که در هیاهوی دو گروه دیگر خیلی شنیده شود).

در اینجا این نکته را نیز باید یادآور شد که مقصود نگارنده از نقد به دو گروه اشاره‌شده در بالا، این نیست که سیاست «انزواطلبی» پیشه کنیم و ارتباط‌مان با جهان غرب و شرق را به کلی قطع کنیم؛ یا دچار «توهم» ظهور قطب جدیدی در برابر شرق و غرب در قالب «جنبش عدم تعهد» شویم. بلکه منظور این است که کنشگران سیاسی ایران باید مبتنی بر اولویت «منافع ملی»، خطی را دنبال کنند که در نتیجۀ آن، نه در شرق یا غرب ذوب شویم و نه خود را به سرباز خط مقدّم جبهۀ جنگ آنها برای نابودی یکدیگر تبدیل کنیم.

در واقع، تنظیم روابط‌مان با شرق و غرب، مطلقاً بر پایۀ منافع ملی خودمان باشد؛ نه اینکه دلیل دوستی با یکی از این دو، دشمنی با دیگری باشد. در دنیای سیاست، اگر صرفاً به خاطر دشمنی با یکی، دوستی با دیگری را برگزینیم -یا بالعکس- در واقع با دستان خودمان، خود را وجه‌المصالحۀ طرفین قرار داده‌ایم؛ چنانچه این امر بارها در تاریخ‌مان اتفاق افتاده است. به زبان ساده‌تر: به خاطر اختلافی که با غرب داریم، خود را در آغوش شرق نیندازیم و به خاطر ترس از شرق، در غرب ذوب نشویم. بر این اساس، اگر «غرور ملی» در جسارت یک مقام آمریکایی یا اروپایی نسبت به یک مقام ایرانی خدشه‌دار می‌شود، در برابر جسارت یک مقام چینی یا روسی نیز باید خدشه‌دار شود. اگر جز این باشد، بی‌تعارف چیزی نیست جز: وادادگی! و این در تضاد با منافع ملی کشور و در تضاد با شعار «نه شرقی، نه غربی» انقلاب اسلامی است.

وقتی در جهان کنونی، همچنان برای قدرت‌های بزرگ، پای تسلط بر کشورهای بیشتر در میان است، این دیدگاه که فکر کنیم تفاوتی میان نتیجۀ رفتار آنها خواهد بود و بر این اساس، وادادگی در برابر یک طرف را از طرف دیگر بهتر بدانیم؛ پُشت کردن به ده‌ها و چه بسا صدها تجربۀ تلخ تاریخی است. اگر فهم درستی از سیاست جهانی و منطق قدرت‌های جهان داشته باشیم، به وضوح می‌توان دریافت که برای قدرت‌های بزرگ، آنچه مهم و در واقع نقطۀ اشتراک آنها نیز هست، «سلطه‌جویی» است و اگر هم تفاوتی میان آنها باشد، در راه‌های رسیدن‌شان به این هدف مشترک است. ممکن است یکی، سلطه‌جوی مهربان‌تری از دیگری باشد! اما این مهربانی، خللی در نتیجۀ نهایی ایجاد نخواهد کرد و کشور هدف را به زنجیر می‌کشاند. بدینسان حتی می‌توان گفت که نقطۀ اشتراک میان آنها، از نقاط اختلاف‌شان بیشتر و مهم‌تر است! نقل است «از فرانسیس اول [پادشاه فرانسه از ۱۵۱۵ تا ۱۵۴۷]، می‌پرسند چه اختلافی میان شما و برادرزن شما شارل پنجم [پادشاه اسپانیا از ۱۵۱۶ تا ۱۵۵۶] وجود دارد که دائم در حال جنگ با یکدیگر هستید؟ وی پاسخ داد: نه تنها هیچ اختلافی بین ما وجود ندارد، بلکه ما کاملاً هم با یکدیگر توافق داریم؛ هر دو در پی تسلط بر ایتالیا هستیم!»

 

منبع : انتخاب
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه