ابوالفضل خدائی: از زمان انتشار کلیات سند راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین، گمانه زنی ها، تهمت ها و ادعاهای زیادی در خصوص آن مطرح شده است. برخی آن را نقشه راه جدید تهران و پکن و همچنین سدی در برابر تحریم های واشنگتن تلقی می کنند. در سوی دیگر مخالفین آن نیز این قرارداد را تماما به نفع چین و به ضرر ایران قلمداد می کنند.
تمام این جنجال ها در حالی آغاز شده که این سند به تصویب نرسیده و نکته مهمتر آنکه فرآیند شروع آن به سفر شیجینپینگ، رئیسجمهور جمهوری چین به ایران در سال ۱۳۹۴ برمیگردد، اما اقدامات جدی در راستای نهایی کردن آن از چند ماه پیش آغاز شد و در نهایت تیرماه امسال رئیسجمهوری ایران به وزارت امور خارجه برای پیگیری و نهایی کردن ماموریت داد. بررسی این سند و حواشی مطرح شده در خصوص آن موضوع گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با دکتر وحید غروی رئیس پیشین دانشگده روابط بین الملل وزارت خارجه و استاد کنونی این دانشگاه بود که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
از بُعد منافع ملی همکاری های تهران و پکن تا چه میزانی برای ایران حائز اهمیت است؟
برای پاسخ به این پرسش اساسی باید به واقعیت هایی در رابطه با موقعیت ایران اشاره کنیم. می دانیم که در چهل سال گذشته، به خاطر نبود رابطه عادی با کشورهای غربی به ویژه دولت ایالات متحده آمریکا و مهم تر از آن رابطه خصمانه میان ایران و آمریکا که در گذر زمان تبدیل به یک نوع جنگ سرد شده و تحریم های اقتصادی رنگارنگ به ویژه در چند سال اخیر که چهره راست افراطی و ایران ستیزی همچون دونالد ترامپ، بر مسند ریاست جمهوری در کاخ سفید تکیه زده، بر علیه کشورمان وضع شده است.
مهم ترین تاثیر ملموس این نوع سیاست از سوی آمریکا، ممانعت از هر گونه سرمایه گذاری در بخش های زیر بنایی اقتصاد ایران، نه تنها از سوی کشورهای اروپایی که متحدان سنتی آمریکا میباشند بلکه سایر کشور ها حتی کشورهای غیر همسو با این کشور مانند چین، روسیه و ... است. در این بزنگاه حساس تاریخی، اظهار تمایل یک قدرت بزرگ اقتصادی جهان مانند چین برای سرمایه گذاری کلان در ایران، توجه همه محافل بین المللی و کشور ها را به خود جلب کرده و در راس آنها، آمریکا را دچار خشم و انفعال نموده است.
واقعیت تلخی که باید بر آن اذعان کنیم این است که بخش های زیربنایی ایران عمدتا در صنعت نفت و سایر زیر ساخت های اقتصادی، نیازمند و تشنه سرمایه گذاری است. دشمنی آمریکا علاوه بر بستن راه سرمایه گذاران بین المللی، حتی مانع تجارت عادی و صادرات کشور چه در بخش انرژی و چه در سایر بخش ها شده است. نتیجه ای که از این مقدمه می توان گرفت این است که پیشنهاد سرمایه گذاری از سوی کشوری که در حال سبقت گرفتن از بزرگترین اقتصاد جهانی یعنی آمریکاست، بسیار مهم و تاریخی است. در صورت انجام این توافق، شکستن تابوی نزدیک شدن به ایران و سرمایه گذاری کلان در این کشور تحریم شده، تمامی جهان و مهم تر از همه هژمونی آمریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
اهمیت این مساله برای ایران ابعاد مختلفی دارد که باید مد نظر قرار گیرد. در درجه اول بعد سیاسی است و اینکه، تحقق این امر، یک پیروزی بزرگ سیاسی و حیثیتی برای ایرانی خواهد بود که توانسته پس از چند دهه محاصره اقتصادی که در نوع خود در تاریخ معاصر بی مانند بوده، در این سد آهنین رخنه و شکاف ایجاد کند.
شکی نیست که تحریم های ظالمانه آمریکا که قوانین حقوق بین الملل در آزادی تجارت را زیر پا نهاده و با قلدری و زور مداری، دیگر کشور ها و شرکت های بزرگ تجاری را به خاطر داد و ستد با ایران، مورد تحریم قرار داده است، وجاهت و مشروعیت بین المللی ندارد و به همین خاطر، همه کشورهای سرمایه گذار در انتظار شکست آن بوده اند.
در اینکه سرمایه گذاری کلان برای کشوری مانند ایران حیاتی است هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. آنچه که در این میان برای ایران اهمیت دارد و یا به اصطلاح خط قرمز است، این است که در بستن هر نوع قرار داد سرمایه گذاری و یا بازرگانی صرف نظر از اینکه طرف مقابل چه کشوری است، حفظ استقلال و منافع ملی، باید اولین ملاحظه باشد.
به عقب افتادن روند توسعه کشور در چند دهه گذشته به دلایل مختلف از قبیل بحران هایی همچون گروگان گیری، جنگ تحمیلی و تحریم های ظالمانه آمریکا و متحدان اروپایی آن کشور، لزوم سرمایه گذاری در بخش های حیاتی کشور را اجنتاب نا پذیر می سازد.
با در نظر داشتن استقلال، منافع ملی و به کارگیری یک دیپلماسی اقتصادی همراه با کیاست و تدبیر، شراکت اقتصادی با چین به عنوان بزرگترین اقتصاد جهانی نباید موجب ترس و وحشت گردد. بدون شک، بخشی از این واهمه که در رسانه ها و بویژه فضای مجازی به روشنی دیده میشود، متاثر از ایده چین ستیزی دولت آمریکا است که از رقابت با چین درمانده شده و در تلاش است تا این کشور را در چشم افکار عمومی بین المللی منفور و منزوی سازد. پمپاژ گسترده احساسات ضد چین که دولت ترامپ و وزارت خارجه آن کشور، سرمایه گذاری کلانی بر روی آن کرده اند، موجب انتشار گسترده ادبیات چین ستیزانه در در میان مردم و به ویژه در فضای مجازی شده است.
دلسوزی هر شهروند ایرانی که کشورش را دوست دارد و می داند که خون پاک هزاران نفر از هموطنانش برای حفظ استقلال و تمامیت سرزمینی کشورش ریخته شده، بسیار ستودنی است. در این میان باید هشیاری ملی ما ایرانیان مانع از آن شود که در دام تبلیغات سایر قدرت های جهانی و نیز ایران ستیزان بیفتیم و نا خواسته در مسیر ایده های آنان گام بگذاریم.
یکی از نگرانی هایی که وجود دارد این است که چینی ها ظرفیت های اقتصادی ایران را نادیده بگیرند و بیشتر روی ظرفیت های امنیتی و سیاسی آن متمرکز شوند.
اگرچه ظرفیت های اقتصادی تهران برای پکن مهم به شمار می رود اما واقعیت این است که اگر ایران چالش خود را با غرب حل نکند، چینی ها نمی توانند روی بازار ایران، پتانسیل های اقتصادی و شرکت های تجاری ایران حساب بلندمدت اقتصادی باز کنند. نظر شما در این باره چیست؟
دنیای اقتصاد و سیاست، دنیای بده بستان است و در عرصه مذاکره و تعامل (give and take policy) ( دنیای اقتصاد و سیاست، دنیای بده بستان) است. هر دو طرف برای اینکه به موفقیت برسند، امتیازی می دهند و امتیازی می گیرند.
در نظریه بازی ها (games theory) بازی با نتیجه برد ـ برد، یا بازی و تعامل منصفانه، مطلوب ترین گزینه است. آنچه که دولتمردان ما بر سر آن توافق نمایند باید با محوریت اقتصاد و گشوده شدن گره های اقتصادی جامعه ایرانی باشد. در سده های نوزده و بیست میلادی قدرت های استعمارگر اروپایی، به نام سازندگی و کمک به ملت های جهان سوم آن زمان، این کشور ها را چپاول می کردند و در دوران پس از جنگ جهانی دوم که استعمار رسمی پایان گرفت و قدرتی امپریالیستی و سلطه گری چون آمریکا سکه ابر قدرتی را به نام خود زد، هم پیمانی و بعضا حضور نظامی در کشورهای کوچک و یا ضعیف، به بهانه مقابله با کمونیسم و یا بلوک شرق، سیاست غالب در روابط بین الملل گردید.
در دوران پسا-جنگ که به نام جنگ سرد شناخته می شود، ایران به عنوان متحد آمریکا و جهان سرمایه داری، سدی در مقابل دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نقش سد دفاعی را برای غرب اجرا می کرد. نکته جالب توجه اینجاست که یکی از آرمان ها و اهداف جبهه بزرگ و فراگیر ضد سلطنتی و طبعا ضد آمریکایی، بویژه پس از کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، رهایی از زیر یوغ استعمار نوین و بازیابی استقلال کشور بود.
در ماه های منتهی به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در جریان راهپیمایی های میلیونی مردم، کلید واژه "استقلال" در کنار شعار های آزادی و جمهوری اسلامی توده های میلیونی مردم هر روز تکرار می شد. با عنایت به این رهیافت، جمهوری اسلامی که در طول چهار دهه گذشته، روابطش با جهان را بر اساس نه شرقی، نه غربی پیش برده است، طبیعتا امتیاز های نظامی ـ امنیتی را در تعامل با هر کشور بیگانه، در دستور کار نخواهد داشت.
البته، در حالی که هنوز قراردادی میان دو کشور ایران و چین به امضا نرسیده، دولت آمریکا، در حال خط و نشان کشیدن برای چین است و اعلام نموده که در صورت انعقاد چنین توافقی، تحریم های گسترده ای را بر علیه دولت و شرکت های چینی به کار خواهد بست تا هیمنه و انحصار یا مونوپولی آمریکا در منطقه به غایت حساس و راهبردی خاورمیانه و غرب آسیا، شکسته نشود و افسانه شکست ناپذیری آمریکا از میان نرود.
واقعیت روی صحنه چیز دیگری است و قرن آمریکایی (American Century) روی به افول دارد و قرن آسیایی در حال ظهور است. قدرت های نو ظهور آسیایی چون چین، هند، مالزی و ...آینده سیاسی و اقتصادی جهان را رقم خواهد زد و کشوری چون ایران باید در این دوره تاریخ ساز، نقش تاریخی خود را ایفا کند و با روشن کردن موتورهای توسعه همه جانبه، همراه با اقتدار و حفظ کیان خود، در کنار دیگر بازیگران آسیایی، کشور را به جایگاه شایسته خود برساند.
آیا صرفا تنها چین می تواند طرف مناسبات توسعه ای ایران باشد یا کشورهای نوظهور دیگر نیز می توانند در این بین نقش ایفا کنند؟
اگر بنای بازی مبتنی بر قاعده بنیادین حفظ منافع ملی، اسقلال و تمامیت سرزمینی کشور عزیزمان ایران شکل بگیرد، طبعا نباید هیچگونه مانعی برای همکاری های کلان اقتصادی با دیگر کشور ها از جمله روسیه، اتحادیه اروپا و ...وجود داشته باشد. کشور های مستقل جهان در دوران پسا ـ استعمار، روابط اقتصادی و سیاسی خو را بر اساس ایده منافع ملی که عمدتا در قرن بیستم مطرح شده، تنظیم می کنند.
ارزیابی شما از مدت قرارداد که ۲۵ سال ذکر شده چیست؟ برخی کارشناسان می گویند در عصر جدید روابط بین الملل قراردادهای بلندمدت ضامن تأمین منافع نیستند و اکثر کشورهای توسعه یافته قراردادهای کوتاه مدت را مناسبتر می دانند.
یکی از ایرادها و اشکال هایی که بیشتر در بحث های ژورنالیستی و غیر تخصصی مطرح می کنند، مدت این قرار داد است. باید بدانیم که در جهان معاصر، قراردادهای تجاری، سیاسی، امنیتی میان دو و یا چند کشور، اغلب بدون ذکر زمان پایان آن منعقد می شود و به اصطلاح همیشگی است مگر اینکه یکی از طرفین بخواهد به دلایلی، قرار داد را خاتمه دهد. به عنوان یک نمونه بارز، می توانیم قرارداد مودت میان ایران و آمریکا را که در سال ۱۹۵۵ میان دو کشور امضاء شد، مثال بزنیم.
مروری بر بیشتر قراردادهای دو جانبه و چند جانبه میان کشورها، حداقل در نیم قرن گذشته، این حقیقت را به ما نشان می دهد که بیشتر آنها بدون ذکر زمان معینی برای پایان، بسته شده اند. در انعقاد هر گونه قرارداد و موافقت نامه یا عهد نامه با کشورهای بیگانه، آنچه که مهم و حیاتی است و باید از آن مراقبت شود، حفظ استقلال، حاکمیت ملی و به عبارت دیگر، منافع ملی کشور است.
بحث دیگری که راجع به چین مطرح است بهره برداری این کشور از تخاصم بین آمریکا و ایران برای شدت تنش ها در خلیج فارس است.بدین معنا که پکن به دنبال آن است تا با عدم حمایت از ایران تمرکز آمریکا از دریای چین جنوبی را به تنش در خلیج فارس معطوف کند. نکته دیگر اینکه چین به دنبال تنش در خاورمیانه است و به ایران نیاز دارد. از همین رو گفته می شود که چین ممکن است از وتو برای ایران استفاده نکند. نظر شما چیست؟
باید به نکته بسیار کلیدی توجه داشته باشیم که عمده فعالیت بین المللی و فرامرزی چین حداقل در نیم قرن گذشته، در حوزه اقتصاد و تجارت بوده و این کشور توانسته در نیم قرن گذشته از یک کشور جهان سومی، به یک کشور کاملا صنعتی و ثروتمند تبدیل شود و بتواند در میانه بحران های بزرگ اقتصادی که جهان سرمایه داری (عمدتا آمریکا و اروپا) در دهه های مختلف گرفتار آن بوده اند، نرخ رشد اقتصادی بالایی داشته باشد.
در دوران پسا ـ جنگ جهانی دوم، وقتی ژاپنی ها توانستند در ابتدا با کپی کردن از فناوری الکترونیک اروپایی ها و ...و سپس ابتکار و ابداع، کشورهای اروپایی چون آلمان و نیز آمریکا را پشت سر گذارند، این پیشرفت ژاپن، یک معجزه اقتصادی خوانده شد و اکنون که آسیاب به نوبت می چرخد، نوبت به چین رسیده که با جهش بزرگ اقتصادی و درست بر عکس آمریکا، بدون هزینه کردن بودجه های هنگفت برای بخش نظامی و امنیتی، بتواند دنیا را با اقتصاد و تجارت تسخیر کند.
بر خلاف آمریکا و برخی دولت های اروپایی که در یک قرن پیشین، سابقه دخالت نظامی و تجاوز به دیگر کشورها را در کارنامه خود دارند، چین در دوران پس از انقلاب ۱۹۴۷ و بویژه در چند دهه گذشته، گسترش حضور خود در دیگر مناطق جهان را به اقتصاد گره زده است.
چین نیز مانند دیگر قدرت های جهانی، می خواهد در همه مناطق جهان از جمله خاورمیانه، حضور داشته باشد. نداشتن پیشینه استعمارگری، تجاوز به حاکمیت ملی کشورهای دیگر و همسایگانش که برخی از آنها (ژاپن، کره، ویتنام، کامبوج و ... و نیز قدرت های اروپایی و به ویژه انگلیس و در برخی بازه های زمانی آمریکا در سده های نوزده و بیست، این کشور را مورد تاخت و تاز قرار داده و غارت و کشتار کرده اند، مانع از آن خواهد بود که نیت خوانی کرده و بر اساس تئوری توطئه، پیشاپیش حکم صادر کرده و بگوییم که چین مقاصد شومی در خلیج فارس دارد و می خواهد این منطقه را دچار بحران سازد.
روند تبدیل شدن چین به قدرت شماره یک جهان، از سالها پیش از سوی بسیاری از ناظران و اساتید اقتصادی و سیاسی مورد توجه بوده است. آقای Kishore Mabubani استاد دانشگاه ملی سنگاپور که به عنوان دیپلمات ارشد ۳۳ سال در وزارت خارجه سنگاپور خدمت کرده و دارای سمت هایی چون سفیر این کشور در سازمان ملل، رییس دوره ای شورای امنیت و ...بوده است در سخنرانی خود در مدرسه حکمرانی جان اف کندی دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۱۵، با عنوان، چه اتفاقی می افتد وقتی که چین شماره یک میشود؟? What happens when China becomes number one
می گوید: "برای اولین بار در دویست سال گذشته، یک دولت غیر غربی مانند چین، به بزرگ ترین اقتصاد جهان تبدیل شده و نظم (نظام) بین الملل را تغییر خواهد داد.آیا وقتی چین قدرت اول شد،همان گونه که آمریکا رفتار می کرد، رفتار خواهد کرد؟"
بر اساس آمار صندوق بین المللی پول IMF در سال ۱۹۸۰ سهم آمریکا از اقتصاد جهانی (PPP) ۲۵ در صد بوده در حالیکه در همان سال سهم چین ۲.۲ در صد بوده است ولی در سال ۲۰۱۴، سهم آمریکا ۱۶.۱ در صد بود در حالی که در همین سال سهم چین به رقم ۱۶.۳ در صد رسیده است. در مقاله دیگری پروفسور محبوبانی سوال بسیار جالبی را مطرح می کند: Can Asia think?آیا آسیا میتواند فکر کند؟
این سوال دقیقا مانند سوالی است که استاد ایرانی، پروفسور حمید دهباشی، استاد برجسته صاحب نام و اعتبار والا و مورد توجه محافل علمی و دانشگاهی آمریکا در دانشگاه کلمبیای نیویورک مطرح نموده و پرسیده است:
Can Non-Europeans Think? آیا غیر اروپایی ها هم می توانند فکر کنند؟
در واقع این سوالات خطاب به آن دسته از خود باختگان و ذوب شدگان در هژمونی فرهنگی غرب در کشورهای آسیایی،آمریکای لاتین و آفریقایی و ... است که در مقابل اندیشه غربی، خود باخته و خود کم بین شده اند.
چین در آفریقا نیز سرمایه گذاری های کلان توسعه ای کرده و هر چند در قامت یک سرمایه گذار، به دنبال سود حد اکثری خود بوده است در عین حال توانسته با به حاشیه راندن آمریکا و قدرت های اروپایی که سابقه استعمار و غارت این قاره را در کارنامه خود دارند، اعتماد آنها را بدست آورد. باید در انتظار بازی آینده چین در در مناطق مختلف جهان بنشینیم و سپس در صندلی قضاوت بنشینیم.
دیدگاه تان را بنویسید