امید سلیمی بنی: یک جامعه شناس سیاسی، تحلیل متفاوتی از وضعیت افزایش بیماران کرونا و عدم رعایت بهداشت در جامعه دارد.
مهدی قوامی پور، دکترای جامعهشناسی سیاسی معتقد است دولت در مقابله با کرونا به دلایل متخلف ناتوان است ولی مدام از مردم می خواهد که منزوی باشند، ماسک بزنند و محدودیتهای بهداشتی را رعایت کنند. در مقابل، مردم چون اصولا با انزوا مشکل دارند و نمی توانند محدودیت در روابط اجتماعی را تحمل کنند و از سوی دیگر فشار کرونا را روی شانه های خود احساس می کنند و از طرف دیگر پیامهای متناقض و متشتت دریافت می کنند، حاضر به رعایت محدودیتهای کرونا نیستند.
در این شرایط است که ماسک زدن یا نزدن در بین مردم، اهمیت چندانی ندارد و ما شاهد افزایش آمار ابتلا و مرگ و میر در اثر کرونا خواهیم بود.
در ادامه گفتگوی ما با مهدی قوامی پور را می خوانید:
چرا این روزها مردم کمتر بهداشت در مقابل بیماری کرونا را رعایت میکنند؟
ابتدا باید اشاره کنیم واکنش مردم ایران و واکنش مردم جهان در مقابل محدودیتهای ناشی از کرونا تقریبا مشابه همدیگر بوده است. در سراسر دنیا کمابیش دیده شده است مردم مقابل سیاستهای دولتها در محدودیت کرونایی قرار گرفتهاند و حتی شاهد اعتراضاتی در برخی کشورها هستیم. این نشان میدهد زخم کهنه و شکاف بین مردم و دولتها و بیاعتمادی مردم به سیاستمداران به بهانه یک وضعیت محدودکننده بهداشتی دهان باز کرده و این بیاعتمادی خود را اینطور نشان میدهد.
سئوال اینجا پیش می آید که آیا واقعا لج بازی بین دولت و مردم را در موضوع کرونا شاهدیم یا اصولا مردم حساسیت خود در رعایت بهداشت را از دست داده اند؟
دولتهایی در برابر بحران کرونا و شرایط بهداشتی آن توانستهاند موفقتر و با برنامهتر عمل کنند که دارای ساختارها و نهادهای کارآمدتری برای پاسخگویی بودند. در این کشورها شاهد همراهی بیشتر مردم با سیاستهای دولتی هستیم. هر جا دولتها در اجرای وظایف معمول خود ناتوانتر بودند، واکنش مردم در زیرپا گذاشتن محدودیتهای کرونایی هم تندتر است.
درباره ایران چه می شود گفت؟ چرا مردم درباره نمودار اوج گیری کرونا بی اعتنا شده اند و به سادگی زندگی عادی خود را ادامه می دهند؟
درباره ایران باید دو بخش جامعه و دولت را به صورت مجزا بررسی کنیم. دولت به سه دلیل ضعف اقتصادی، عدم وجود ساختارها و نهادهای کارآمد برای مقابله با انتشار ویروس کرونا و گستردگی مرزها و عدم کنترل کامل ورود و خروج از آنها، عملاً نتوانست با یک قرنطینه کوتاه مدت به مقابله با گسترش ویروس کرونا بپردازد.
بنابراین، از یک سو دولت در برخورد با خطر شیوع بیماری کووید 19، هشدارهایی برای پیشگیری و فاصلهگذاری فیزیکی، استفاده از ماسک وغیره میدهد و از سوی دیگر تلاش میکند برای عبور کم تنشتر از بحران اقتصادی ناشی از این بیماری، شرایط کشور را عادی سازی کند. این سیاست یک بام و دوهوای دولت، موجب افزایش بیاعتمادی مردم میشود
چرا با وجودی که خطر کرونا مرگبار است و با کسی شوخی ندارد، مردم پیامهایی که می گویند اگر رعایت نکنید می میرید را جدی نگرفته اند؟
در بحث جامعه، اگر ما به ساخت اجتماعی واقعیت در نظریه پیتر برگر و لاکمن مراجعه کنیم، میبینیم مهمترین موضوعی که در تحلیل وضعیت ناشی از بحران کرونا تا به امروز جامعهشناسان کمتر به آن پرداختهاند، جایگاه ویژه و حیاتی زندگی روزمره برای افراد است. اصولا از طریق زندگی روزمره نه تنها واقعیتهای اجتماعی شکل میگیرند، بلکه ما موفق به ساماندهی خود میشویم. در واقع زندگی روزمره که چرخهای از تکرار و توالیهاست افراد را از رنج انتخابهای بیپایان نجات میدهد و به ما امکان میدهد تا در درون آن ادامه حیات دهیم. حالا بحران ناشی از کرونا و لزوم فاصلهگذاری فیزیکی باعث شده کانونی ترین نقطه واقعیت اجتماعی ما مورد تهدید قرار بگیرد. انسان تنها موجود رابطهمند است و کرونا هستی ما یعنی روابط اجتماعی انسانی را به چالش کشیده است. این مهمترین چیزی است که به آن کمتر پرداخته شده است. در نتیجه مردم در سراسر دنیا نسبت به موضوع فاصلهگذاری فیزیکی نگران هستند و تمایل دارند هرچه زودتر از این وضعیت خلاص شوند.
پلیس در انگلیس برای دور کردن مردم از سواحل، دست به خشونت زده است. ولی باز هم مردم می روند و از آفتاب و ساحل استفاده می کنند. آنجا هم مردم با دولت لجبازی دارند یا بی اعتمادند؟
سقراط میگفت زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد. عموم ما مردم توان آزمودن جز به جزء زندگی را نداریم. زندگی روزمره بستر امنی ایجاد میکند تا از انتخابهای کشنده و نامحدود فرار کنیم. حالا وقتی کرونا آمده زندگی روزمره را نشانه گرفته، ما شکل دیگری از زندگی که در چهارچوب پروتکلهای بهداشتی باشد را نه تجربه کرده ایم و نه توان اجرای آن را داریم. جوامع در سطح جهان، با این پروتکلها مقابله میکنند. اگر میخواهیم این پروتکلها بخشی از زندگی روزمره مردم باشد، نیازمند زمان طولانی است تا این پروتکلها به جزءی از تجربه روزمره زندگی ما تبدیل شوند.
نمی توان تصور کرد زمان بگذرد، مردم نکات بهداشتی را بهتر رعایت می کنند. نمونه اش را در مترو می بینیم. اول که گفتند باید با ماسک وارد مترو شوید، خیلی ها رعایت کردند ولی امروز، شهردار تهران می گوید بیش از نیمی از مسافران مترو ماسک نمی زنند. چرا این محدودیتها، کارامد نیست؟
زیرساختها و نهادهای بهداشتی، شهری، خدماتی و دولتی توان اعمال چنین محدودیتی برای مردم ندارند. وقتی مترو و سیستم حمل و نقل ما چنین امکانی را ندارد، هرگونه طرح این قبیل موضوعات، از حیز انتفاع خارج است و ارزش طرح ندارد و پیشاپیش شکست خورده است. وقتی شما طرحی را نمیتوانید اجرا کنید چطور میتوانید آن را اعلام عمومی کرده و مردم را به اجرای آن ملزم کنید؟ هر گاه شما قانونی بگذارید که پیشاپیش این قانون از سوی جامعه غیرقابل اجرا تشخیص داده شود، قوانین قابل اجرا را هم از اعتبار میاندازد. جامعه اعتماد خود را به شما به عنوان قانونگذاری که قانون قابل اجرا وضع میکنید، از دست میدهد. مسئولان نباید موضوعاتی را طرح کنند که پیشاپیش از عدم اجرایی بودن آن مطمئنند.
اصولا این سئوال مطرح است که چرا جامعه، پیامهای بهداشتی را نمی شنود. شما شبانه روز پیام تبلیغاتی بدهید ماسک بزن تا از کرونا نمیری، باز هم نیمی از جامعه، اصلا توجه ندارند. چرا اینطور است؟
جامعه این پیامها را نمیشنود چون تشتت در پیامها داریم. ما مراجع مختلفی داریم که پیامهای مختلفی درباره کرونا را به صورت مستمر به مردم میدهند. یک مرجع واحد پیام بهداشتی صادر نمیکند. شما از وزارت بهداشت جز اعلام آمار روزانه کشته شدگان و بیماران چیزی نمیبینید. روزانه میگویند این تعداد بیمار شناسایی یا فوت شدند ولی جامعه احساس نمیکند کاری درباره جلوگیری از همهگیری کرونا انجام میشود. کسی شک ندارد در بیمارستانها، پزشکان و پرستاران دارند تلاش میکنند ولی موضوع اینجاست که برخورد با کرونا نباید محدود به بخشهای خاص و ایزوله بیمارستانی باشد، بلکه باید در حوزه عمومی، دولت مشارکت شهروندان در مقابله با کرونا را به یاری بطلبند. این راهبردها اگر طراحی شود، باید بازه زمانی مشخص داشته باشد چون اگر تعریف محدودی از زمان اجرای این طرحها نداشته باشیم، این طرح خودبخود شکست میخورند.
ما تشتت در دستگاههای پیامرسان در خصوص کرونا را داریم. امروز هر کسی یک طور وضعیت کرونا را از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و حتی بهداشتی تحلیل میکند و پیام بهداشتی میدهد. شما حتی نمیدانید واقعاً ماسک زدن خوب است یا باعث افزایش کرونا میشود. شستن دستها با الکل یا پوشیدن دستکش خوب است یا باعث افزایش همهگیری بیماری کرونا یا مشکلات پوستی میشود؟ این که چطور بیماری انتقال پیدا میکند و میزان کشندگی آن چقدر است برای جامعه مشخص نیست. جامعه پیامهای بسیار زیاد و بعضا متناقضی را دریافت میکند که احساس میکند اشباع شده است و کم کم دچار بیتفاوتی میشود. در این وضعیت جامعه گوشهایش را گرفته است و دیگر نمیخواهد پیامی بشنود.
چطور میشود حساسیت جامعه به موضوع مرگبار بودن کرونا را برگرداند؟
عموما آمارهای کشورهای جهان سوم از اعتبار چندانی برخوردار نیست. درباره موضوع کرونا تقریبا به نظر میرسد بین همه کشورها اجماع نانوشتهای است که تلاش میکنند اطلاعات مربوط به این بیماری را تا حد ممکن کنترل کنند. آیا آمارها مبتنی بر امر واقع است یا نه، ما قاطعانه نمیتوانیم قضاوت کنیم چون شواهد متقنی برای قضاوت و راستیآزمایی در اختیار نداریم. اگر آمارها را قریب به واقع بدانیم و بخواهیم دنبال راه حل بگردیم، راه حل بازگشت به جامعه است. دولت باید جامعه و نهادهای مدنی را به رسمیت بشناسد. نهادهای مدنی هستند که وقتی دولت توان لازم برای بسیج و ساماندهی مردم ندارد، به کمک دولت و جامعه میآیند. سمنها میتوانند مردم را به سمت اهدافی هدایت کنند که منافع مردم را تامین میکند.
در شرایط فعلی حجم مشکلات ناشی از بیماری کرونا آنقدر شدید است که توان دولتها پاسخگو نیست. وقتی توان دولتها پاسخگو نیست و مردم بنا به دلایل تاریخی به دولت بی اعتماد بودهاند و الان این موضوع افزایش یافته، دولت باید در مواجهه با این بیماری چه کند؟ در این شرایط، به رسمیت شناختن نهادهای مدنی در جامعه، باعث میشود جامعه بتواند تشکل یابی کرده و تلاش کند از امکانات، دانش و تجربه خود برای تامین سلامت و معیشت خود استفاده کند.
در کشورهای دیگر مانند آمریکا و کشورهای اروپایی سازمانهای مردم نهاد فعالند ولی باز هم بحران را می بینیم. درباره نقش سمن ها، مبالغه نمی کنید؟
آمریکا یک جامعه مانند کشورهای اروپای شمالی نیست. در اروپای شمالی، نهادهای مدنی بسیار قوی هستند. در آمریکا ما فردگرایی شدید را داریم. وقتی شما ایتالیا را میبینید، مشکلات زمینهای زیادی دارد که در مقابل بیماری کرونا آسیبپذیر شده است. نمیتوان با قاطعیت درباره شباهت آمریکا و اروپا از این منظر حرف زد.
نهایتا سمن ها می گویند ما مردم را قانع می کنیم به ساحل نروند یا حمام آفتاب نگیرند یا ماسک بزنند. همین پیام را مراکز دولتی و رسانه ها می دهند ولی گوش شنوایی نیست. چرا مردم اصولا محدودیت های کرونایی را کنار گذاشته اند و تمکین ندارند؟
این که بگویند به ساحل نروید، یعنی در انزوا قرار بگیرید. هر گونه دعوت به انزوای انسانها، گویی شلیک به قلب و مغز آنهاست. انسانها نمیتوانند انزوا را بپذیرند. دعوت به انزوا راهکار مناسبی نیست. ما باید راهکاری برای حضور اجتماعی انسانها در عین رعایت بهداشت را پیدا کنیم، نه در ایران و نه در هیچ کشوری این که بگویند منزوی شوید، شدنی نیست. قرنطینه یک ضرورت کوتاه مدت است و نمیتواند به عنوان یک راهکار بلند مدت و ادامهدار در نظر گرفته شود. باید به فکر راهکارهای دیگری برای جلب مشارکت مردم در فراهم کردن محیط بهداشتی باشیم. راهکاری که از قرنطینه، پیام بهداشتی و اعلام آمار عبور کند و مشارکت سازمانهای مردم نهاد و جامعه مدنی را بطلبد.
دیدگاه تان را بنویسید