ارسال به دیگران پرینت

سایه مرتضوی | بازیگر و فیلمنامه‌نویس

تجربه ۲سال کرونایی، چه دستاوردی داشته است؟

تا حالا به این فکر کرده‌اید؛ سکوت ترسناک‌تر است یا فریاد؟!

تجربه ۲سال کرونایی، چه دستاوردی داشته است؟

تجربه ۲سال کرونایی، چه دستاوردی داشته است؟

تا حالا به این فکر کرده‌اید؛ سکوت ترسناک‌تر است یا فریاد؟!

سایه مرتضوی

بازیگر و فیلمنامه‌نویس

بعد از گذشت ۲سال از بیماری عجیب و ترسناک کرونا کم‌کم باشگاه‌ها باز شده است. نه فقط باشگاه‌ها که زندگی بعد از ۲۴ماهِ بدشگون، دارد به روال عادی برمی‌گردد و برای منی که یک پا در ورزش دارم و پای دیگر در عالم هنر و سینما، خبری خوشحال‌کننده‌تر از این، نیست. با شنیدن این خبر خوشحال هستم که دوباره باشگاهم طبق روالِ قبل پر از هیاهو و هیجان می‌شود یا دوباره می‌توانم صحنه عاشقانه تئاتر و پرده نقره‌ای سینما را تجربه کنم. چه روزهای تلخی را پشت سرگذاشتیم. چشم‌هایم را بستم، یاد اولین روزهای کرونایی افتادم که روزبه‌روز، با زیادشدن کرونا تعداد شاگردهایم کم و کمتر می‌شد. هر روز سکوت و بی‌رمقی باشگاه، پررنگ‌تر از روز قبل بود. تنها کاری که از دست‌مان برمی‌آمد دعا کردن و امید داشتن به روزهای بهتر بود. اما عمق این بیماری و خرابی آن، از درک و تصور همه ما بالاتر بود.

وضعیت هر روز، بد و بدتر می‌شد. یک روز هم اعلام کردند که باشگاه‌ها و بیشتر مشاغل خصوصا مرتبط با عالمِ هنر، کاملا تعطیل شده. همان روز آمدم باشگاه تا وسایلم را بردارم. چند ساعت راهروهای خالی، رختکن‌ها و سالن‌های خالی را گشتم، آنقدر باشگاه خالی بود که سکوتش برایم از هیاهوی کرونا ترسناک‌تر بود. این روزها از هر دو می‌ترسیدم؛ هم از سکوت هم از هیاهو. شهر، پر از سکوتی بود که از فریاد، گوشخراش‌تر بود؛ سکوتی پر از ناله و اندوه... حالمان خوب نبود.

این روزهای کرونایی به ما درس‌هایی یاد داده بود که قبل از آن برایمان روزمَرگی یا شاید روزمُردگی بود. اما حالا تازه فهمیده بودیم که چقدر همان تکرار‌های هر روزه‌ی زندگی‌هامان باارزش بودند.

توفان کرونا ناگهان از سرزمین‌های دور آمد و کل زمین را در برگرفت و حالا که ۲سال از آمدن این مهمان ناخوانده گذشته، دارد سایه‌اش را از روی زندگی‌هامان برمی‌دارد و رختش‌ را می‌بندد تا در تاریخ به خاطره تبدیل شود، اما رعد و برق‌هایش آنچنان به زندگی‌های ما برخورد کرده که ما دیگر آن انسان قبل از کرونا نیستیم و نخواهیم شد.

و این را دقیقا می‌شود در تک‌تک چهره‌های آدم‌ها دید و حس کرد. حالِ غریبِ این روزهای ما دقیقا شبیه حالِ بازماندگانِ جنگِ جهانی دوم است که سال‌ها طول می‌کشد زخم‌ها و خاطرات این روزهایش زیر گرد و غبار زمان مدفون شود.

کرونا؛ این مهمان ناخوانده زخم‌ها‌یی را به قلب و روح ما زده است که پشت این هیاهو و شلوغی که بعد از ۲سال دوباره در شهر حاکم شده هم، می‌شود هنوز سکوتی عمیق را در چهره‌ها دید؛ سکوتی که از غم و اندوه‌هامان جا مانده و از هر فریادی بلندتر است.

به قول فریدون مشیری، شاعر معاصر ایرانی:

ای سکوت، ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو، گم شدم

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم

زندگی پر بود از فریاد من!

منبع : ۵۵ آنلاین
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه