معلم برای دیدهشدن، نباید دست به هر کاری بزند!
گفتوگوی محمدرضا یزدانپرست با یک معلم-بلاگر در تاکشوی «ای کاش» و یادداشت انتقادی بینندهای با سابقه زیاد در امر آموزش
وقتی سخن از پیشرفت فرهنگی و اجتماعی به میان میآید، بیشک نقش نهاد مدرسه و خانواده به عنوان مهمترین نهادهای سازنده فرهنگ اجتماعی، بیشتر نمایان است.
معلم برای دیدهشدن، نباید دست به هر کاری بزند!
لیلا درخش
استاد ادبیات و فعال فرهنگی
وقتی سخن از پیشرفت فرهنگی و اجتماعی به میان میآید، بیشک نقش نهاد مدرسه و خانواده به عنوان مهمترین نهادهای سازنده فرهنگ اجتماعی، بیشتر نمایان است.
کودک نخستین تجربههای زیستی خود را در آغوش خانواده کسب میکند و مهمترین افراد مؤثر در این تجربه والدین هستند. حال فرض کنید فرزندآوری به امید پرورش فرزند به دست پدربزرگ و مادربزرگ صورت بگیرد؛ حداقل در خوشبینانهترین حالت، آن فرزند حاصل تربیت نسلی عقبتر از والدین خویش است. آفتی که متاسفانه امروزه بیشتر شاهد آن هستیم و همین باعث بروز رفتارهایی برآمده از نیازهای غریزی فرزند به حضور والدین و در اصطلاح وابستگی عمیق تر شده، به جای روند رو به تکامل استقلال فردی در کودکان؛ اتفاقی که عمدتا در کشورهای پیشرفته، نهادهای حمایتی از حقوق کودکان مانع بروز آن هستند. دومین نهاد تکامل روحی کودک، مدرسه است از این رو در نظام آموزشی هدفمند، انتخاب معلم با دقت بیشتری صورت میگیرد. حال در نظر بگیرید در نظام ِشکستخورده آموزشی ایران، نهتنها معلمان قبل از ورود به کلاسهای درسی و رویارویی با کودکانی که حکم لوحی سفید دارند و هر اشتباهی از سوی معلم، منجر به تروماهای آتی خواهد بود، بیتجربه هستند و آموزش و محک صحیحی در جهت صلاحیت تدریس و شناخت روحیه دانشآموز ندارند، بلکه برای دیده شدن در فضای ناسالم کنونی دست به هر ابتذالی میزنند. گفتوگوی خانم فریبا طاهری، معلم-بلاگری که مهمان پنجمین قسمت از فصل دوم تاکشوی اینترنتی "ای کاش" بود را به سختی تا انتها به نظاره نشستم. نکته دردناک آنکه نهتنها آموزش و پرورش بلکه چون ایشان از معلمان مدرسه تلویزیونی ایران بودهاند، صداوسیمای ملی هم جای خودنمایی افرادی چنین ناپخته شده؛ معلمی که نه در کنترل حرکات بدنی موفق است، نه آنقدر تمرکز بر واژگان دارد تا برای معرفی دانشآموزان خود از الفاظ مصطلح کوی و برزن استفاده نکند. او در کسوت معلمی، خودشیفتهتر از آن است که حتی به آموزش فرزند خویش فکر کند تا چه رسد به تربیت فرزندان این سرزمین. یاد معلمان خوشنام این مرز و بوم میافتم. یاد دکتر جعفر نیوشا میافتم؛ هم او که سالها معلم زندهیاد مریم میرزاخانی بود و بسیار نخبه دیگر را تقدیم این سرزمین کرد. کسی که معتقد بود در مقام استاد، حتی پرتاب گچ پای تخته بیاحترامی به تربیت دانشآموز است، مصرانه معتقد بود رعایت شکل راه رفتن و نشستنِ معلم آداب خاص خود را دارد تا دانشآموز در همه امور نظم را بیاموزد؛ معلمانی که بلد بودند انواع هوش دانشآموزان را شناسایی کنند، پرورش دهند و الگوی ابدی ذهنشان باشند. حالا از آن سطح معلمان رسیدهایم به معلم-بلاگرهایی که حتی خودشان ابژههای سرگشته و بلاتکلیفی برای جلب توجهاند بی هیچ دانشی و بی هیچ تلاشی برای کمالاندوزی. نه فکر کنید کسب مدرک کمال است، نه! آنچه آموختههای آدمی را به کمال میرساند رسیدن به بلوغ خودشناسی و بینیازی از تقلای کاذب برای دیده شدن است. بعد از آن خودشناسی دیگر نیازی نیست چون خانم فریبا طاهری که خود را مفتخر به معلم-بلاگری میداند با خوردن قهوه، نگاهها را جلب کنی. آنچه باعث کشف تو میشود، مقام ِفضل است و کمال پختهای که تا قرنها باعث دیده شدن خواهد شد. چه حیف که نهادهای آموزشی ما قید تربیت نسلها را زدهاند. واقعا از الگوهای حقیر امروزی چه نسلی به عرصه خواهد رسید؟! کاش معیار گزینش آموزش و پرورش، تظاهر ِدروغین به حجاب در همان ساعت گزینش و پرسش از نماز و روزه نبود. ای کاش نظام آموزشی در تلاش برای جذب چهرههای دلسوز این خاک برای امر مهمی چون تدریس بود. ای کاش صداوسیما در تلاش برای جذب چهرههای مجازی برای تدریس نبود. ای کاش توان علمی افراد، ملاک انتخاب و گزینش بود. ای کاش میشد هر مادری با هر سطح سواد و معیشتی، آسوده فرزند خویش را به کلاس درس میفرستاد و میدانست در مدرسه کسانی هستند که سینه سپر کردهاند برای رشد روحی، علمی، فرهنگی و حتی جسمی فرزندش. افسوس با چنین ابتذالی رویارو شدهایم.