|
کد‌خبر: 317990

توسعه

دولت‌های مداخله‌گر چگونه راه توسعه را سد می‌کنند؟ | دورمانده از توسعه

آخرین روزهای مردادماه 1403، نشستی با عنوان رونمایی و نقد و بررسی کتاب «دورمانده از توسعه، خودی‌ها و غیرخودی‌ها در جهان عرب» در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

آخرین روزهای مردادماه 1403، نشستی با عنوان رونمایی و نقد و بررسی کتاب «دورمانده از توسعه، خودی‌ها و غیرخودی‌ها در جهان عرب» در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. نویسنده کتاب استفن هرتوگ، استاد مدرسه اقتصاد لندن است و زهرا کریمی‌موغاری و سید مقداد ضیاتبار آن را برای خوانندگان فارسی‌زبان ترجمه و انتشارات کتاب شرق آن را منتشر کرده است. در این نشست علاوه بر مترجمان که به معرفی کتاب پرداختند محمد فاضلی، جامعه‌شناس، نیز نظر خود را درباره کتاب بیان کرد. با اینکه این کتاب درباره کشورهای عربی به‌خصوص کشورهای منطقه منا است، نکات آموزنده‌ای برای خوانندگان ایرانی دارد. کتاب «دورمانده از توسعه»، درباره نقش دولت‌های مداخله‌گر در مسئله عدم توسعه‌یافتگی است. این کتاب نشان می‌دهد؛ دولت‌ها چگونه با مداخله‌گری خود باعث تکه‌پاره شدن بخش خصوصی و بازارها می‌شوند و مسیرها را از طریق امتیازدهی طی می‌کنند. امتیازدهی که باعث می‌شود دو گروه خودی و غیرخودی به وجود آید. به‌طوری‌که یک گروه را از فرصت‌هایی که از طریق دولت‌ها در اختیارشان قرار داده می‌شود، منتفع می‌کند و یک گروه را هم به‌طور کلی از این فرصت‌ها محروم نگه می‌دارد. نتیجه نهایی این است که این نوع دولت‌ها شرایطی را ایجاد می‌کنند که در پس اتفاقات میان گروه‌های خودی و غیرخودی، نوعی نابرابری و شکاف اجتماعی در جامعه ایجاد می‌شود، انگیزه فعالیت اقتصادی از بین می‌رود و تعادل‌های سطح پایین، با مهارت‌های سطح پایین و بهره‌وری اندک ایجاد می‌شود.

نقش اصلی مداخله دولت نیست

سید مقداد ضیاتبار از مترجمان این کتاب در نشست رونمایی و نقد کتاب «دورمانده از توسعه، خودی‌ها و غیرخودی‌ها در جهان عرب» می‌گوید؛ در این کتاب تاکید شده است که مسئله اصلی نفس مداخله دولت در اقتصاد نیست. مسئله حتی اندازه دخالت دولت در اقتصاد هم نیست. مسئله اصلی کیفیت مداخله دولت‌های عربی در اقتصادشان است و این کیفیت بد ریشه در رویکردی دارد که هرتوگ در اوایل کتاب به آن اشاره می‌کند. این رویکرد که دولت می‌خواهد کنترل کامل بر شهروندان و اقتصاد داشته باشد. این کنترلگری به‌نوعی نخ تسبیح مطالبی است که در ادامه کتاب می‌آید. دولت‌هایی که این رویکرد را با مصداق‌های اشتباه انجام می‌دهند، موجب  انحرافاتی می‌شود که آقای هرتوگ در این کتاب به‌عنوان اقتصادهای بازاری تحت نفوذ دولت یا اقتصاد تکه‌تکه‌شده از آن یاد می‌کند. چهار محور مهم از اقتصاد تحت نفوذ دولت در این کتاب هستند که این رویکرد را در آن می‌شود دید. دولت‌های بیش‌ازاندازه جاه‌طلب، بازار کار تحت نفوذ دولت، بخش خصوصی تکه‌تکه‌شده و نظام مهارت‌ها. در این چهار محور اصلی که آقای هرتوگ بیان می‌کند که اقتصاد بازار تحت نفوذ دولت است، روح کنترلگری در آن دیده می‌شود. دو معیار برای قضاوت یا دو کلیدواژه وجود دارد که معیاری برای تشخیص اقتصاد سالم و بیمار است. اینکه چطور متوجه شویم اقتصادی بیمار یا سالم است و چگونه بفهمیم که آیا آن اقتصاد درست کار می‌کند یا خیر؟ ابتدا؛ مفهوم «شایسته‌سالاری» است. اگر ترتیبات نهادی بر مبنای شایسته‌سالاری نباشد، آن اقتصاد بیمار است. به‌عنوان مثال اگر ملاک ارزیابی موفقیت یک شرکت کارایی و سودآوری آن نباشد، این اقتصاد درست کار نمی‌کند. هرتوگ در این کتاب می‌گوید که در تونس رشد شرکت‌ها همبستگی پایینی با سودآوری و کارایی این بنگاه‌ها داشته است. بنابراین باید دید تحولات؛ چه مثبت و چه منفی بر اساس شایسته‌سالاری بوده است یا نه. به‌عنوان مثال آیا موفقیت بنگاه به‌گونه‌ای رقم خورده که شایسته آن ارتقا بوده یا نه یا حتی دلیل ورشکستگی و عقب‌ماندن بر مبنای عدم شایستگی بوده است یا خیر. آن وقت می‌توان قضاوت کرد. مفهوم دوم که معادل  شایسته‌سالاری است، «نظام انگیزشی» است. وقتی در یک اقتصاد ترتیباتی وجود دارد که نظام انگیزشی را منحرف می‌کند، این هم علامت یک بیماری است. در اقتصاد کشورهای عربی این موضوع دیده می‌شود که ارتقای بنگاه‌ها نه مبتنی بر شایستگی، بلکه حیات آنها مبتنی بر روابط قوی با دولت و لابی‌های گسترده است. این نظام انگیزشی وقتی منحرف شده یعنی آن بیماری خودش را نشان داده است. در این کتاب مصداق‌های فراوانی وجود دارد که وقتی آن را مطالعه می‌کنیم، همذات‌پنداری با کشورهای عربی را می‌بینیم. بنابراین اشتراکات بین کشورهای عربی و آنچه ما تجربه کردیم، وجود دارد. یکی از اهداف ترجمه کتاب‌هایی با این موضوعات، درس‌هایی برای کشور خودمان است تا بیاموزیم که چطور می‌توان مشکلات را برطرف کرد. این کتاب برای محققان جوان می‌تواند راهگشا باشد. بااین‌حال ظرافت‌هایی وجود دارد که باید به آنها دقت کرد. در بعد کلان موضوعی مانند کیفیت بد مداخله دولت را شاید راحت‌تر بتوان تعمیم داد، اما در سطوح پایین‌تر باید به ظرافت‌ها بیشتر دقت کرد. به‌عنوان مثال ریشه‌های تاریخی که هرتوگ بررسی می‌کند از جمال عبدالناصر در مصر شروع می‌شود، اما برای ایران مواردی مانند تحریم‌ها را برای توضیح رانت باید لحاظ کرد. بنابراین برای ارائه راه‌حل‌های سیاستی به این موارد باید دقت کرد تا دچار خطا نشویم. بدون توجه به این نکته در بهترین حالت رئوس مطالب را می‌توان فهمید، اما در بیان راه‌حل‌ها و نسخه‌هایی که ارائه می‌شود، ممکن است نسخه‌ها و راه‌حل‌هایی ارائه شود که دقیق نیستند و هزینه‌هایی را در بر داشته باشد. راه‌حل‌ها باید مبتنی بر اقتضائات خود باشد. هر اقتصادی قصه خاص خود را دارد و در صورت عدم درک و فهم آن، نمی‌توان به نسخه‌های درستی رسید. البته همان‌طور که جواد صالحی‌اصفهانی در مقدمه این کتاب بیان می‌کند، موضوع کتاب ارائه راه‌حل نیست، بلکه بیان واقعیت است، اما خیلی مختصر به آن اشاره می‌شود. هرتوگ در این کتاب بیان می‌کند که مسئله حذف فرصت‌هایی که خودی‌ها دارند نیست، بلکه کمتر کردن آن و دادن فرصت‌های بیشتر به غیرخودی‌هایی است که از این فرصت‌ها محروم مانده‌اند. این ناشی از فهم هرتوگ از اقتضائات آن کشورهاست و برای تعمیم آن به اقتصاد خودمان، ابتدا باید درس‌ها را گرفت، قصه خود را خوب روایت کرد و بعد دید که راه‌حل‌های سیاستی چه هستند.

نئولیبرالیسم و اتهام گسترش نابرابری

زهرا کریمی دیگر مترجم کتاب است. او سخنان خود را این‌گونه شروع کرد: واقعیت این است که وقتی کتابی برای ترجمه انتخاب می‌شود، قطعاً پشت آن درسی است که برای خود ما خواهد داشت. اگرچه همان‌طور که آقای دکتر ضیاتبار گفتند، این‌طور نیست که تمام تاریخ ما به جهان عرب مرتبط می‌شود. اما اصلاً هم این‌گونه نیست که نتوان از آن درس‌هایی گرفت. در عنوان کتاب واژه‌های Insider و Outsider بود که به پیشنهاد آقای دکتر ضیاتبار خودی‌ها و غیرخودی‌ها ترجمه شد. این کاملاً برای ما ملموس است و نشان‌دهنده نزدیکی فرهنگ ماست. هرتوگ استاد دانشگاه و کارشناس جهان عرب است. در ایران هم گفته می‌شود که گسترش نابرابری و گسترش فقر ناشی از سیاست‌های نئولیبرالی است. این اندیشه خیلی شناخته شده است. در مورد جهان عرب گفته می‌شود که بهار عربی در سال 2011 ناشی از اجرای سیاست‌های نئولیبرالی بوده است. عده‌ای هم می‌گویند که برعکس این اتفاقات ناشی از مداخله بیش‌ازحد دولت بوده که بازار را خفه کرده است. اما هرتوگ می‌گوید این به خاطر حضور دولت یا حضور بیش‌ازحد بازار نیست. مشکل اصلی به خاطر دخالت ناکارآمد دولت است. دولتی که باید عامل حل مشکل شود، خودش به یک مشکل تبدیل شده است! چرا که دولتی است که مقررات ناکارآمد دارد و به شکل نابرابر درآمد را توزیع می‌کند. این خیلی برای ما ملموس است. یا آن چیزی که ما در جهان عرب شاهد آن هستیم، این است که اکثر این کشورها غیر از کشورهای کم‌جمعیت نفت‌خیز، بقیه، کشورهایی با درآمد کم و یا با درآمد متوسط هستند. ویژگی مشترک همه آنها دولت‌هایی است که مداخله بیش‌ازحد در اقتصاد دارند و منابع مالی که با آنها بتوانند وعده‌های خود را محقق کنند، بسیار محدود است. توان نهادی بسیار محدودی در این کشورها وجود دارد و نهایتاً جامعه در این کشورها تقسیم شده است به خودی و غیرخودی که در طول زمان شکاف میان خودی‌ها و غیرخودی‌ها تشدید می‌شود. هرتوگ در این کتاب بر بازارهای تکه‌تکه شده تاکید جدی دارد که این تکه‌تکه‌ شدن‌ها هم به این معنی است که در بازار کار، در بین بنگاه‌ها این تقسیم‌بندی عمده مشاهده می‌شود: خودی و غیرخودی! با این وضع عملکرد اقتصادی بسیار ناکارآمد می‌شود. این کشورها موفقیت‌های بزرگی هم داشتند. مثل آن چیزی که در ایران هم وجود دارد. به‌عنوان مثال، در بحث آموزش، بهداشت و درمان و امید به زندگی موفق بوده‌اند، اما آنچه در طی دهه‌ها حاصل شده بخش بزرگی از جمعیت از آن بهره‌ای نبرده است. هرتوگ می‌گوید، بسیار شگفت‌انگیز است که این کشورها تا این حد ناکارآمد هستند! چرا که دولت‌هایی طی سال‌ها روی کار بوده‌اند که غالباً هدفشان توسعه بوده! ولی نهایتاً همه آنها گرفتار تعادل سطح پایین شده‌اند که یا فقیر یا با درآمد متوسط هستند. ساختار تولیدی آنها غالباً تولیداتی با تکنولوژی پایین است. انباشت سرمایه بسیار محدودی دارند. این موارد برای ایران بسیار شناخته شده است و این کشورهای عرب کاملاً در مقابل مجموعه کشورهای شرق آسیا که دارای انباشت سرمایه بالا، توزیع درآمد کمابیش عادلانه‌تر و توزیع بهینه‌تر منابع هستند، قرار می‌گیرند. این دولت‌های مداخله‌گر در جهان عرب شعارهای بسیار جاه‌طلبانه دارند. در ایران هم بیست سال است که رشد هشت‌درصدی جزو اهداف ماست و به آن نمی‌رسیم. در قانون اساسی ایران وعده‌های جدی برای مبارزه با فقر، توزیع درآمد عادلانه و وعده سطح رفاه بالا به مردم وجود دارد که محقق نشده است. در نهایت این وعده‌ها موجب تشکیل یک بوروکراسی بزرگ شده که حامیان پاداش گرفته‌اند و مخالفان حذف شده‌اند و نهایتاً جامعه به خودی‌ها و غیرخودی‌ها تقسیم شده که در بازار کار یک وجه آن دیده می‌شود و در میان بنگاه‌ها وجه دیگر آن. یکی از مثال‌های این وضعیت این است که اشتغال دولتی به یک عده خاص می‌رسد که در طول زمان محدودتر می‌شود و افراد کمتر و کمتری به آن دسترسی دارند. حمایت‌های بانکی و تسهیلات یارانه‌ای به گروه خاصی می‌رسد و گروهی دیگر به‌طور فزاینده‌ای از این امکانات دور می‌شوند. مرحوم عظیمی در مورد ایران هم گفته بود «آنچه عامل ثروت در ایران است، توزیع وام است».  به این موضوع در کتاب هرتوگ هم اشاره شده است. افرادی که به دولت نزدیک هستند، قراردادهای دولتی دریافت می‌کنند و از این طریق قدرت اقتصادی آنها بیشتر و بیشتر می‌شود. هرتوگ درباره بازار کار دقیق‌تر می‌گوید که مشاغل دولتی مادام‌العمر هستند و حقوق نسبتاً بالایی دارند. در ایران نیز مشاهده می‌شود وقتی فراخوان استخدامی پست دولتی برای پنج نفر اعلام می‌شود، حداقل 500 نفر ثبت نام می‌کنند. درصورتی‌که در بخش خصوصی این میزان تقاضا وجود ندارد. هرتوگ می‌گوید در تمامی کشورهای عرب، داشتن مدارک دانشگاهی و تحصیلی مجوزی برای ورود به بخش دولت است. در ایران نیز مشابه این فرآیند را داریم که تمایل به گرفتن مدرک دانشگاهی به‌سرعت افزایش پیدا می‌کند و از آن طرف کیفیت دانشگاه نیز کاهش می‌یابد و این فارغ‌التحصیلان نیز درصدد این هستند که به هر طریقی شده خود را وارد دستگاه دولتی کنند و بخش بزرگ و فزاینده از جمعیت تحصیل‌کرده از قسمت خودی در بازار کار محروم می‌شوند. ما برای آن غیرخودی‌های تحصیل‌کرده جوان در ایران نیز شاهد هستیم که در کارهایی که عمدتاً در بخش غیررسمی هستند، مشغول به کار می‌شوند که تامین اجتماعی و آینده‌ای ندارد. در جهان عرب و از جمله ایران این بخش غیررسمی خارج از چتر حمایت قانون کار بزرگ است. آن چیزی که در جهان عرب به عنوان یک نماد  شناخته‌ شده بود، یکی از همین کارگران غیررسمی به نام محمد بوعزیزی است که وقتی ماموران شهرداری بساط دستفروشی او را جمع کردند خودش را به آتش کشید و آغاز آن نهضت شد. کلاً افرادی که به‌طور رسمی راه به بازار کار  رسمی ندارند، ناامیدند و نسبت به آینده بدبین هستند و همین‌ها عامل شور و خشم انقلابی در جهان عرب و کشورهای فقیر هستند. هرتوگ البته می‌گوید که این خودی و غیرخودی در جای‌جای جهان وجود دارد اما در جهان عرب بزرگ‌تر و باثبات‌تر است. در بنگاه‌ها هم این موضوع وجود دارد که برای ما کاملاً ملموس است. شرکت‌های خصوصی که به دولت نزدیک‌ترند از امتیازهای ویژه و بهتری برخوردارند. یارانه‌ها و تسهیلات و دیوارهای بلند تعرفه و ممنوعیت‌های غیرتعرفه‌ای همه‌جوره از اینها حمایت می‌کنند. این بنگاه‌های غیرخودی هیچ حمایتی ندارند و ما این وضعیت را برای شرکت‌های کوچک و متوسط در ایران می‌بینیم. آنها در مقیاس کوچک فعالیت می‌کنند و چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای نسبت به آینده ندارند. در نتیجه خشم و نارضایتی مجموعه کسانی که در این بنگاه‌های کوچک و بخش غیررسمی فعالیت می‌کنند، بستر و زمینه‌ساز اعتراض‌های سیاسی است که هرتوگ بر آن تاکید می‌کند. به علاوه بخش مهمی که هرتوگ به آن می‌پردازد این است که غیرخودی‌ها خواستار همان ویژگی‌های خودی‌ها هستند. درصورتی‌که این کشورها به نحو فزاینده‌ای از تأمین منابعی که تاکنون به خودی‌ها می‌دادند، ناتوان‌اند. نگاهی به مصر نشان می‌دهد که مشکل نیروی کار مازاد در بخش دولت بسیار مورد توجه است. این کتاب نمونه‌ای را نشان می‌دهد که تعداد کارمندان یک کارخانه دولتی در مصر برابر تعداد کارمندان یک کارخانه در اسپانیاست اما یک‌دهم آن هم تولید ندارد و ما شاهد این اتفاق در کارخانه‌های دولتی یا شبه‌دولتی در ایران نیز هستیم. آماری وجود دارد که در سال 1987، پنج میلیون نفر از کل 13 میلیون نفر شاغل مصری در بخش عمومی بودند و گاه نیروی کار مازاد به ده برابر نیروی کار مورد نیاز می‌رسد. در چنین چهارچوب اجتماعی، اصلاحات می‌تواند بسیار خطرناک باشد. هرتوگ می‌گوید، اصلاحات در این شرایط مانند بازی با آتشی است که خاموشی‌ناپذیر است. در تونس نیز در سال 2020، 6 /17 درصد از مخارج فقط مربوط به مخارج مزد و حقوق بخش عمومی بود. مازاد نیروی کار در بخش عمومی در تونس بسیار جدی است. مثال دیگر در کتاب اشاره می‌کند که در سال 2021، تونس 26 هواپیما داشته که تنها هفت فروند آنها فعال بوده و در هر شرکت هواپیمایی 7600 نفر نیروی کار وجود دارد. که بدین معنی است که برای هر هواپیما بیش از هزار نفر نیروی کار وجود دارد! در سوریه هم 50 درصد از نیروی کار در سال 2015 در بخش عمومی کار می‌کردند. ما هم در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب می‌بینیم که منابع به خودی‌هایی تعلق می‌گیرد که درصد آنها هم از کل جمعیت در سال‌های اخیر کم شده و شکاف افزایش پیدا کرده است. این دوگانگی در بازار کار و بین بنگاه‌ها در ایران نیز قابل مشاهده است. از ویژگی‌های جهان عرب که بسیار برای ما هم آشناست، دستگاه اجرایی ضعیف، پر از کارکنان مازاد، دستگاه اجرایی که توان ارتقای بخش خصوصی را ندارد، بالا بودن هزینه نیروی کار در مقایسه با بهره‌وری، صرف شدن منابع در جهت حفظ ائتلاف خودی‌ها به جای سرمایه‌گذاری، جاه‌طلبی‌های زیاد دولت و درعین‌حال محدود شدن روزبه‌روز منابع در دسترس دولت هستند. در بخش پایانی کتاب که پیام تلخی در خود دارد این است که نظام اقتصادی جهان عرب در برابر قیام‌ها و انقلاب‌های بزرگ مقاومت می‌کند! یعنی ممکن است انقلابی رخ دهد اما ساختارها تغییر نکنند، چون غیرخودی‌ها هم خواستار منافعی هستند که خودی‌ها می‌برند، نه یک اصلاحات ساختاری که کشور را به سمت ساختار مدرن حرکت بدهد. این اجزا آنقدر درهم‌تنیده هستند که نمی‌توان بخش‌هایی از آن را جداگانه اصلاح کرد. آن چیزی که می‌شود پیشنهاد و پیش‌بینی کرد این است که این کشورها به کاهش منابعی که صرف خودی‌ها می‌شود نیاز دارند، ولی نمی‌توانند امتیازها را کاملاً برای خودی‌ها قطع کنند و باید به سمت یک بازتوزیع حرکت کنند.

اندیشه تطبیقی 

از محمد فاضلی، جامعه‌شناس نیز بعد از مترجمان، دعوت شد تا نظر خود را درباره این کتاب مطرح کند. فاضلی پیش از اینکه به نکاتی که مربوط به کتاب و نسبتش با ایران بود اشاره کند، به فرآیندی که اکنون دارد در این طیف از اندیشه طی می‌شود اشاره کرد و ضمن تشویق به خواندن این کتاب به اهمیت ادبیات اقتصاد سیاسی در ایران اشاره کرد:

اول: کتاب از جنس اندیشه تطبیقی است و هفت کشور عربی را مقایسه می‌کند و واقعاً از میزان شباهت بین این اقتصادها و وضعیت ایران شگفت‌زده می‌شویم. این موضوع چند پیام دارد. اول، اقتدارگرایی مبتنی بر توزیع رانت در همه این کشورها یک منطق مشابه دارد. با اینکه برخی می‌گویند ایران نمونه‌ای خاص است که نوع حکمرانی هیچ کشور دیگری مانند ایران نیست، باید گفت که این‌گونه نیست. این استثناگرایی و نوع اندیشه‌ای که برای اصلاحات به بار می‌آورد بسیار گمراه‌کننده است. آمریکای لاتین هم با این کشورها مشابهت دارد. از اروگوئه و شیلی که بگذریم، بقیه آنها چنین وضعیتی دارند.

دوم: اگر کسی می‌خواهد بداند که چرا جامعه ایران اینقدر ناامید شده و بنیادهای ناامیدی در ایران چیست، این کتاب راهنمایی بسیار روشنگر است. کتاب توضیح می‌دهد که ناامیدی در نظام‌های اجتماعی مانند ایران چگونه پدید می‌آید و چگونه اعتراض‌ها و شورش‌های اجتماعی رخ می‌دهند.

سوم: اهمیت اجتماعی گفت‌وگو درباره مباحث این کتاب است که در بیست سال گذشته شکل گرفته است. بیست‌وسه سال پیش کتابی با عنوان «توسعه یا چپاول؟ نقش دولت در توسعه صنعتی» ترجمه شد. در آن زمان آقای دکتر رضوی مقدمه‌ای بر آن کتاب نوشت که آن مقدمه استثنایی است. آن مقدمه حداقل یک و نیم دهه از زمان خودش جلوتر بود. من سال 1385 با آن کتاب و آن مقدمه مواجه شدم و خیلی برای من جای تعجب داشت که چرا آن کتاب تا این حد مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. هنوز هم کتاب غریبی است. اما حالا خیلی خوشحال هستم که نگاهی که دکتر رضوی در مقدمه آن کتاب دارد با بیست‌وسه سال تاخیر دارد وارد ادبیات اقتصاد سیاسی می‌شود.

چهارم: کتاب «دورمانده از توسعه، خودی‌ها و غیرخودی‌ها در جهان عرب» به چیزی می‌پردازد که دو دهه پیش کتابی مانند «توسعه و چپاول» به آن پرداخته است: مسئله کیفیت حکومت. کیفیت حکومت دقیقاً همان چیزی بود که در آن دوگانه فیک بازار یا دولت گم شده بود و در ایران در دو، سه دهه گذشته دعوا بر سر این بود که شما بازارگرا هستید یا دولت‌گرا. درحالی‌که کتاب توسعه یا چپاول در سال 1974 نوشته شده بود و در اواخر دهه هفتاد، ادبیاتی وجود داشت، مانند کتاب «بازگرداندن دولت به صحنه» و اتفاقاً مسئله آنها این نبود که مثل مارکسیست‌ها دولت‌گرا شوند، بلکه مسئله این بود که گفتند دولت مهم است و ظرفیت آن نیز بسیار مهم است. اینکه دولت چگونه شکل گرفته است، چه قواعد نهادی دارد و آیا آن دولت بلد است کار انجام بدهد یا بلد نیست از اهمیت بالایی برخوردار است و این کتاب آن ادبیات را تکمیل می‌کند. سلسله‌ای که این ادبیات را به فارسی آورده اولینش همان کتاب توسعه یا چپاول، نقش دولت در توسعه صنعتی بود. جدیدتر از آن کتاب «نظم و زوال سیاسی» فوکویاما است و نزدیک‌تر از آن کتاب «توسعه به‌مثابه توانمندسازی دولت». خوشحالم که می‌بینم نقطه کانونی بحث دارد از دولت یا بازار جدا می‌شود و به سمت دولت، بازار و جامعه مدنی حرکت می‌کند. جامعه مدنی فصل پایانی کتاب توسعه یا چپاول درباره تجربه شرق آسیاست. بعد روی اتریش و یک منطقه در هند متمرکز می‌شود. حال داریم می‌بینیم که ادبیات توسعه از حالت اینکه دولت‌گرا هستی یا بازارگرا دارد خارج می‌شود و وارد فازی با عنوان کیفیت حکومت و ظرفیت حکومت می‌شود. اینکه آیا اصلاً این دولتی که از آن حرف زده می‌شود ظرفیت دارد و به همان نسبت ظرفیت جامعه و ظرفیت بنگاه‌ها هم مطرح می‌شود. اینجا هرتوگ به بحثی می‌پردازد که در این تعادل‌های سطح پایین که کشورهای عرب و ایران را هم شامل می‌شود دو چیز شکل می‌گیرد: بنگاه‌های نابهره‌ور و نیروی کار غیرماهر. شما کافی است یک مسئول بخش خصوصی باشید. پیدا کردن یک نیروی ماهر که کاربلد باشد بسیار دشوار است. اما کافی است فقط اعلام کنید ما می‌خواهیم نیروی کاری استخدام کنیم که دکترا داشته باشد. متقاضی بسیار زیاد خواهد بود. متقاضیانی که مهارت خاصی هم ندارند. این پدیده انسان بدون مهارت چگونه در این کشورها شکل گرفته است؟ من به مدت یک سال و نیم روی پروژه‌ای با عنوان «چوب لای چرخ» کار می‌کردم. چوب لای چرخ به نقش دولت در صنعت در ایران اشاره داشت. هر چقدر جلوتر برویم مسئله این نیست که دولت بزرگ است یا کوچک. مسئله دقیقاً این است که دولت کارهایی می‌کند که نباید بکند و کارهایی نمی‌کند که باید بکند. یعنی دقیقاً برعکس عمل می‌کند. دولت نه توان دارد، نه ظرفیت دارد، نه فهمش را دارد و نه حتی کاری که می‌خواهد انجام بدهد، نیروی انسانی‌اش را دارد. این کتاب به شکل عجیبی مفهوم دولت و عنصر و ظرفیت جامعه مدنی را مطرح می‌کند. این کتاب ظرفیت خیلی خوبی برای گذار از ایدئولوژی دارد. دو ایدئولوژی: یک ایدئولوژی اینکه تو دولتی هستی یا بازاری و دو گذار از نئولیبرالیسم. چون در ایران مد شده که سوای اینکه معنی دارد یا ندارد، یک انگ نئولیبرالیسم به افراد می‌چسبانند و بعد تخطئه‌اش می‌کنند.

 این کتاب به‌خوبی مسیری را نشان می‌دهد که از نئولیبرالیسم می‌گذرد و همچنین نشان می‌دهد که چرا برخی از پدیده‌های سطح فردی دچار نقصان‌اند. از جمله وقتی آدم‌های یک جامعه احساس می‌کنند که مهارت کار فردی ندارند، فکر می‌کنند این مسئله فردی است؛ مثلاً به اندازه کافی کلاس نرفته‌اند یا به اندازه کافی در زندگی‌شان تلاش نکرده‌اند تا فرد ماهری بشوند و بعد شروع می‌کنند به ملامت کردن خودشان. هرتوگ در این کتاب خیلی خوب نشان می‌دهد که نوع اقتصاد سیاسی و نوع روابط جامعه و حکومت و نوع روابط بنگاه‌ها با حکومت در این کشورها به وضعیتی می‌انجامد که عاقلانه‌ترین کار برای فرد این است که اصلاً ماهر نشود. چون برای مهارت اصلاً تقاضا وجود ندارد. شما باید در دولتی استخدام شوید که بیشترین منابع را به خودی‌ها می‌دهد. و این خودی‌ها بر اساس مهارتشان انتخاب نمی‌شوند، بلکه بر اساس وفاداری سیاسی‌شان انتخاب می‌شوند. در این حالت شما بهتر است روی یک وفادار سیاسی سرمایه‌گذاری کنید، نه روی مهارت اینکه شما تراشکار   یا جوشکار خوبی باشید یا تحلیلگر قابلی باشید. این وضع از یک شرایط اقتصاد سیاسی می‌آید که در نهایت آدم‌های ناماهر تولید می‌کند. نکته بعدی که کتاب خیلی خوب به آن می‌پردازد، واژه جالبی است. می‌گوید کارآمدسازی باید با «آزادسازی عدالت‌طلبانه» صورت بگیرد. در کتاب «توسعه در سایه خشونت» که دو سال پس از بهار عربی در سال 2013 نوشته شده، آمده است که به‌طور جزئی نمی‌توان گفت در تک‌تک این کشورها چه اتفاقی می‌افتد، اما یک چیز را به‌طور دقیق می‌توان گفت و آن اینکه نظام بعدی این کشورهای بهار عربی دقیقاً وضعیت خشن‌تری از نظام قبلی‌شان خواهند داشت. در واقع در کوتاه‌مدت نمی‌توان گفت به‌عنوان مثال در لیبی چه اتفاقی می‌افتد، اما در بلندمدت دولتی عین همان قبلی جایگزین می‌شود. امروز ما در سال 2024 می‌بینیم که تمام دولت‌هایی که با بهار عربی سقوط کردند با نظامی مثل دولت قبلی خود جایگزین شدند یا حتی با دولتی خشن‌تر مواجه شدند.

 این کتاب توضیح می‌دهد که این نظام‌های سیاسی که بسیار شبیه ایران هم هستند حتی در صورت انقلاب‌های سیاسی خودشان را بازتولید می‌کنند. یعنی در برابر پدیده انقلاب این کشورها رویین‌تن‌اند. کمااینکه انقلابی که در سال 57 در ایران اتفاق می‌افتد هم مشابه همین موضوع است. اتفاقاً جواد صالحی‌اصفهانی هم می‌نویسد، در سال 1356 مقاله‌ای نوشتم و توضیح دادم چگونه نظام پهلوی از سال‌های 1352 تا 1356 از طریق رانت وام بزرگ‌ترین خلق ثروت را در طبقات بالا انجام داد و جالب است بعد از انقلاب هم همین اتفاق می‌افتد. یعنی پیش‌بینی نویسندگان این کتاب‌ها این است که نظام سیاسی این کشورها در برابر انقلاب رویین‌تن هستند. بخش سیاسی فرو می‌ریزد، اما بخش اقتصادی دوباره بازتولید می‌شود. به‌طورکلی این کتاب واقعاً خواندنی است که بسیار ساده نوشته شده و در قله ادبیات اقتصاد سیاسی که از دهه 80 تا به امروز که ده، دوازده تا کتاب به فارسی ترجمه شدند، قرار می‌گیرد. مالیات تابع توالی است. یعنی بسیار مهم است که کشوری بر مبنای گرفتن مالیات بوده که دولتی با ظرفیت مثل نروژ را ساخته است. اما کشوری که بدون مالیات با قدرت نظامی و با رانت دولت ساخته شده وقتی این دولت اقتدارگرا شروع می‌کند به افزایش گرفتن مالیات، در این صورت دیگر افزایش مالیات می‌تواند به معنی افزایش پاسخگویی نباشد! بنابراین بالا رفتن سهم مالیات در کشوری که از اساس بر مبنای مالیات ساخته شده میزان دموکراتیک بودن را بالا می‌برد، اما اینکه در همه حالت‌ها تاکید بر اینکه اگر سهم مالیات را بالا ببریم میزان پاسخگویی افزایش می‌یابد، می‌تواند تاکیدی نادرست باشد. نتیجه تغییر توالی یعنی مالیات گرفتی و دولت ساختی یا دولت ساختی و مالیات می‌گیری؛ این دو تفاوت بنیادین ایجاد می‌کند. در پایان فاضلی به خواننده فارسی توصیه کرد که حتماً کتاب را بخوانند و ترجمه و انتشار آن را اتفاقی مهم خواند. 

 

source: تجارت فردا