بررسی افزایش آمار خودکشی ها درغرب کشور
سرگردانی جوانان و نوجوانان در عطاری برای یافتن قرص برنج | روایت یک دختر ایلامی: اینجا بچه ۹ ساله هم خودکشی میکند | نام پدران این خطه از ایران تفنگ است
خودکشی همان خودکشی است. خودکشی همان است که تا دوره پهلوی دوم هم آنقدر منفور بود که مردم میپنداشتند اگر کسی در شهرستان یا روستایشان خودکشی کند، قحطی و خشکسالی گریبانشان را میگیرد. حالا اما نامش را تغییر دادهاند، شاید کمی از تلخی آن بکاهند، در حالی که انگیزه خودکشی تاکنون همچنان پابرجاست و این مرگ است که جولان میدهد در ذهن کودک و نوجوان، زن و مرد و حتی تحصیلکردگان و مرفهین را به تسخیر خود در میآورد.
خودکشی همان خودکشی است. خودکشی همان است که تا دوره پهلوی دوم هم آنقدر منفور بود که مردم میپنداشتند اگر کسی در شهرستان یا روستایشان خودکشی کند، قحطی و خشکسالی گریبانشان را میگیرد. حالا اما نامش را تغییر دادهاند، شاید کمی از تلخی آن بکاهند، در حالی که انگیزه خودکشی تاکنون همچنان پابرجاست و این مرگ است که جولان میدهد در ذهن کودک و نوجوان، زن و مرد و حتی تحصیلکردگان و مرفهین را به تسخیر خود در میآورد. ریحانه به دیده بان ایران می گوید که ایلام بیشترین آمار خودکشی را دارد: «ما در شهرستان دهلران و آبدانان زندگی میکنیم. ایلام شرایط بهتری دارد چون مرکز استان است. ما برای هر چیزی باید آویزان ایلامیها شویم و باز هم ما را ارجاع میدهند به تهران. چه کسی وقت دارد که 13 ساعت وقت بگذارد تا به تهران بیاید و این موضوعات را پیگیری کند؟ یک اینترنت ساده به ما نمیدهند. خواهش میکنم به مسئله استان ما رسیدگی کنید. خیلی از خانوادهها اجازه نمیدهند که خودکشیها رسانهای شود. اینجا بچه 9 ساله هم خودکشی میکند. خواهش میکنم صدای ما رو به این ملت ایران برسانید. هیچ مسئولی برای ما کاری نمیکند. از دوره کرونا اینترنت نداشتیم و بچههای زیادی ترک تحصیل کردند و زیاد شنیدیم که یک نوجوان با قرص برنج خودکشی کرده است»
«جوانهای ما دارند یکی یکی خودکشی میکنند.» این را یکی از زنان غرب ایران با بغض و گریه میگوید. عکسها یکی بعد از دیگری برایم ردیف میشود و عکس جوانانی که خودخواسته در آغوش خاک آرمیدهاند. این زن جوان به خبرنگار دیده بان ایران میگوید: «ما هیچ گناهی نکردیم جز این که بچه غرب ایران، مرزنشین و محروم هستیم. یک اینترنت ساده به ما نمیدهند. خواهش میکنم به مسئله استان ما رسیدگی کنید. خیلی از خانوادهها اجازه نمیدهند که خودکشیها رسانهای شود.
اینجا بچه ۹ ساله هم خودکشی میکند
اینجا بچه 9 ساله هم خودکشی میکند. خواهش میکنم صدای ما رو به این ملت ایران برسانید. هیچ مسئولی برای ما کاری نمیکند. از دوره کرونا اینترنت نداشتیم و بچههای زیادی ترک تحصیل کردند و زیاد شنیدیم که یک نوجوان با قرص برنج خودکشی کرده است. مگر این نوجوانان پدر و مادر ندارند؟ مگر آنها آرزو ندارند؟ چرا باید بچههای 17 تا 20 ساله فکر خودکشی باشند؟ چرا کسی صدای ما را نمیشنود؟»
او تا وزیر ارتباطات هم مشکل اینترنت نقاط غربی ایران را پیگیری کرده است: «اما هیچ کسی رسیدگی نمیکند. درست است ما که روستانشین هستیم اما تنها روستای ما 8 وکیل پایه یک تحویل جامعه داده است که در تهران کار میکنند. بازیگر و هزاران فرد موفق مثل شاعر، شاعره، رئیس بانک، کارمند سازمانها و... در روستای ما پرورش پیدا کردند. آن زمان که اینترنت نیاز نبود و پدر و مادرانمان میگفتند باید درس بخوانید. اما در عصر ارتباطات نوجوانانمان از یک سرچ کوچک برای درسهایشان محرومند. نتیجه این محرومیت میشود این عکسها که من برایتان فرستادم.» اشک امانش را میبرد. صدایش قطع میشود. راست میگوید اما او یک زن قوی است، دوباره توانش را جمع میکند و از سختیهای غرب و مرزنشینی میگوید: «خیلی از این بچهها که خودکشی کردند در کشتی مقام آوردند یا ورزشکارند. یعنی آنها ارزش یک گوشی نداشتند؟ مگر در جنگ ما زنان و مردان غرب نبودیم که ایستادیم و جنگیدیم تا کشور به خود بیاید و بتواند جنگ را مدیریت کند؟ ما باید تا آخر دنیا سپری باشیم برای شهرهای دیگر کشور؟ تا صدایمان در بیاید هم میگویند: «حرفهایت سیاسی است!» ما حرف سیاسی نمیزنیم مشکل اینجاست که شما دنبالکننده بدبختی ما نیستید. نوجوانان 17-18 ساله ما در عطاریها دنبال قرص برنج نگردند و نوجوانان 17-18 سالهمان در عطاریها دنبال قرص برنج نگردند. در 4 ماه اول بالای 30 نفر از نوجوانانمان خودکشی کردند. چرا عطاریها به راحتی قرص برنج را به دست نوجوانان و جوانان میسپارند؟»
خودکشیهای تلخ
راست میگوید. این روزها نامش را بزک و آلاگارسون میکنند تا به آن «مرگ خود خواسته» بگویند. اما خودکشی همان خودکشی است. خودکشی همان است که تا دوره پهلوی دوم هم آنقدر منفور بود که مردم میپنداشتند اگر کسی در شهرستان یا روستایشان خودکشی کند، قحطی و خشکسالی گریبانشان را میگیرد. حالا اما نامش را تغییر دادهاند، شاید کمی از تلخی آن بکاهند، در حالی که انگیزه خودکشی تاکنون همچنان پابرجاست و این مرگ است که جولان میدهد در ذهن کودک و نوجوان، زن و مرد و حتی تحصیلکردگان و مرفهین را به تسخیر خود در میآورد.
ریحانه به دیده بان ایران می گوید که ایلام بیشترین آمار خودکشی را دارد: «ما در شهرستان دهلران و آبدانان زندگی میکنیم. ایلام شرایط بهتری دارد چون مرکز استان است. ما برای هر چیزی باید آویزان ایلامیها شویم و باز هم ما را ارجاع میدهند به تهران. چه کسی وقت دارد که 13 ساعت وقت بگذارد تا به تهران بیاید و این موضوعات را پیگیری کند؟ چه کسی میتواند هزینه رفت و آمد به تهران را بپردازد؟»
کشتیگیری که با اسلحه خود را کشت
بنابر گزارش دیده بان ایران؛ امسال رامتین نظرزاده، نوجوان کشتیگیر که چند مدال داشت مرگ را در آغوش کشید. عموی رامتین در یک دعوا کشته شد و پدرش در این نزاع قبیلهای چند نفر را با اسلحه زد. درست است کسی جلوی لوله تفنگ پدر رامتین کشته نشد، اما این اتفاق خانواده رامتین را مجبور کرد که به ورامین مهاجرت کنند. این نوجوان در ورامین به علاقهاش – کشتی – میپردازد. مادر و پدرش آرزوها داشتند برای رامتین. میخواستند او را روی سکوهای قهرمانی ببینند اما خاک او را در آغوش کشید. رامتین در خدمت سربازی با مافوق خود جر و بحث میکند و آخر قصه خشم او شلیک با اسلحه و خودکشی میشود. یکی از فعالان اجتماعی قصه زندگی کوتاه رامتین را تعریف میکند و میگوید: «عامل این خودکشی و دیگر کشی بیاحترامی است؟ نمیدانم. اما آنچیزی که ما دیدیم با متن نوشتاری که مینویسید خیلی تفاوت دارد و هیچ کسی نمیتواند این را درک کند.»
خودکشی با 4 قرص برنج
عقیل در استوری خود میگوید: «چند وقت است که این 4 قرص برنج را نگه داشتم. بارها خواستم این قرصها را بخورم اما دست خودم را گرفتم و گفتم: «نه.» ولی امشب آخرین شب است. چند سال است به ورامین آمدم و جان کندم، اما نتوانستم یک پراید بخرم. خندهدار نیست؟ پرایدی که تابوت مرگ است را نمیتوانم بخرم. نمیتوانم ازدواج کنم چون با این شرایط اقتصادی هیچ کسی زن من نمیشود. در آبدانان هیچ کارخانه یا پالایشگاهی نبود که بتوانم در آنجا کار پیدا کنم. در آبدانان یا باید زمین زراعی داشته باشیم یا باید آنقدر پولدار باشی که مغازهای برای خودت دست و پا کنی.»
راوی زندگی عقیل میگوید: «هیچ کسی گذرش به شهر ما نمیافتد. شرایط همه ما مثل هم است. فقر فرهنگی، اقتصادی و مشکلات جوانانمان مثل هم است.»
سنگ نوشته دردناک
مبینا نیز قربانی تفنگ مردان شده است. مبینا دختر 17 سالهای که عاشق شد اما نتوانست به عشقش برسد و در آخر به این نتیجه رسید که زندگی بدون عشق معنایی ندارد. او در عنفوان جوانی خود را به دست خاک سپرد تا تن به اجبار پدر و سنت مردانه ندهد. او در استوری اینستاگرام خود نوشت: «روی سنگ قبرم بنویسید پسری از طایفهای دیگر را دوست داشتم. در قبیله ما عشق در هفده سالگی میمیرد و نام تمام پدران تفنگ است.» مبینا عاشق شده بود اما مراودات قومی و قبیلهای مانع از رسیدنش به عشق شد و تنها راه چاره را در مرگ دید و خودکشی.
خودسوزی مقابل چشم پدر
سعید در روستای سرابباغ عاشق شد و به پدرش گفت. اما پدرش تنها یک جمله به او میگوید: «مگر من میگذارم؟ اگر گیاه سر قبرم سبز بشود هم نمیگذارم این دختر را بگیری.» زمانی که سعید تشرها را جای محبت پدرانه میبیند، موتور پدر را بر میدارد و خود را بالای یکی از تپههای محصورکننده روستا میرساند. به پدرش زنگ میزند و میگوید: «من را میبینی؟ اگر نگذاری این دختر را بگیرم، خودم را آتش میزنم.» پدرش پاسخ میدهد: «اگر این کار را نکنی پست هستی. حتما این کار را بکن.» پدر آن لحظه اصلا فکر نمیکرد که پسرش واقعا دست به خودکشی بزند، اما سعید فندک را روشن میکند و شعلههای آتش جلوی چشمان پدر او سوزاند. پدر همچون باد میدوید تا به پسرش برسد اما دیررسید و قبل از آن که پسرش را در آغوش کشد، جان باخت. تا حرف آخر این باشد: «سعید و سعیدها قربانی تعصبهای قومی و قبیلهای شده و خواهند شد.»
خودکشی پنهان یک دختر
دو سال پیش بود که باز هم لباس پوشیدن نازان جنجالی به پا کرد. او دنبال خرید یک مانتو بود تنها یک مانتو آنهم برای اینکه با خجالت و شرمساری در کنار هم سالان خود نایستد. اما فقر دست او را گرفت و به سرمقصد شوم «خوردن قرص برنج» برد. پدر نازان که یک معلم بود تن نیمهجان دخترش را به تهران آورد به امید آن که نجات یابد، اما مرگ نازان را رها نکرد. زمانی که دکترها از او قطع امید کردند، پدر با اشک و دل خون با اهدای عضو دخترش موافقت کرد. مرگ نازان هم پنهان ماند مانند صدای فقرش که به جایی نرسد.
بیش از ۴۰۰۰ خودکشی در سال
سردار سعید منتظرالمهدی، معاون فرهنگی اجتماعی و سخنگوی فراجا در یادداشتی به مناسبت روز جهانی پیشگیری از خودکشی نوشت: «حاصل این اقدام تباهکننده در کشور ما جان باختن سالانه بیش از ۴۰۰۰ نفر و آسیب دیدن شدید رقمی ۱۰ تا ۲۰ برابر آن است. پیامدهای ناگوار چنین مرگ و آسیبی نهتنها متوجه قربانیان و خانواده آنان، بلکه معطوف جامعه نیز میگردد. آنگاه که خبر مرگ کسی بر اثر عمل خودکشی نشر مییابد، روح انبوهی از شهروندان جامعه آزرده میشود و شمار زیادی از آنان در برابر چنین مرگ فاجعهآمیزی در غم و اندوهی جانکاه فرو میشوند.»
او در ادامه مینویسد: «مطالعات نشان دادهاند که عوامل انگیزشی خودکشی پرشمارند لیکن از آن میان دو عامل برجستهترند: یکی از آن عوامل «پایان دادن» است و دیگری «انتقام». انگیزش اول در کسانی دیده میشود که مدت زمان زیادی دستخوش رنج و اندوه فراوان گشتهاند و نتوانستهاند چارهای برای آن رنج و غم و شرایط استیصالآمیز خود بیابند و اینک خودکشی را چاره ناچار آن یافتهاند. اما، انگیزش دوم مخصوص کسانی است که میخواهند با مرگ خود از دیگران به خاطر ستمی که به آنان روا داشتهاند «انتقام» بگیرند؛ انتقام از راه تحمیل احساس گناه و شرمساری و رنج پایان ناپذیر بر دیگران. {...} مطالعات نشان دادهاند ۸۰ درصد افرادی که مبادرت به خودکشی میکنند پیشتر اینجا و آنجا از آن سخن گفتهاند.»