|
کد‌خبر: 316913

معرفی کتاب | معرفی کتاب تکنیک های تسلط بر ذهن

چرا هرکاری انجام می‌دهیم از خودمان راضی نیستیم؟ | معرفی کتاب تکنیک های تسلط بر ذهن

علاقه‌مندان به کتاب‌های انگیزشی، موفقیت و مدیریت ذهن را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

معرفی کتاب تکنیک‌های تسلط بر ذهن

علاقه‌مندان به کتاب‌های انگیزشی، موفقیت و مدیریت ذهن را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

تکنیک‌های تسلط بر ذهن کتابی نوشته آنتونی رابینز نویسنده مشهوره حوزه موفقیت است. 

همیشه بزرگ‌ترین دغدغه ذهنی ما تغییر است. هیچ‌کدام از ما ازآنچه هستیم راضی نیستیم. می‌خواهیم جایگاهی بالاتر داشته باشیم، روشش را هم می‌دانیم اما اراده کافی نداریم. می‌خواهیم کاری را شروع کنیم اما انگیزه کافی نداریم. می‌دانیم کدام‌یک از خصوصیات اخلاقی ما ناپسند است اما از سختی ترک آن می‌ترسیم. احساس افسردگی ما را رها نمی‌کند و نمی‌توانیم از آن جدا شویم.

هر از چند گاهی برای تغییرمان زمان و تلاش زیادی را صرف می‌کنیم، اما همچنان نتایجمان ناامیدکننده است.

اما اگر بشود با روشی خیلی سریع اعمال، رفتار و حالات روحی‌مان را تغییر دهیم چه؟

 درباره کتاب تکنیک‌های تسلط بر ذهن

در این کتاب آنتونی رابینز حاصل سال‌ها مطالعات و تجربیات مراجعان مختلفش را در قالب روشی به شما می‌آموزد که اگر بر آن مسلط شوید، می‌توانید بر ذهن خود مسلط شوید و بهترین نتایج را در کمترین زمان ممکن کسب کنید.

 خواندن کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به کتاب‌های انگیزشی، موفقیت و مدیریت ذهن را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره آنتونی رابینز

آنتونی رابینز نویسنده، سخنران، مربی و بازیگر آمریکایی است. وی ۲۹ فوریه ۱۹۶۰ در شمال هالیوود در کالیفرنیا به دنیا آمد. رابینز یکی از مشهورترین نویسندگان و سخنرانان انگیزشی در جهان است. هرچند که خود اصرار دارد به‌جای سخنران انگیزشی، مربی منتهای کارایی نامیده شود. او در مدت کوتاهی به بیشتر آرزوها و رؤیاهای جوانی خود جامه عمل پوشانید و توانست درآمد سالیانه خود را از ۳۸ هزار دلار به بیش از یک‌میلیون دلار افزایش دهد.

بخشی از کتاب تکنیک‌های تسلط بر ذهن

روشی که می‌خواهم به شما یاد دهم ترکیبی از سیستم برنامه‌ریزی عصبی کلامی و یافته‌های خودم است. برنامه‌ریزی عصبی کلامی یا به‌اختصار اِن اِل پی، علمی است که نشان می‌دهد چگونه زبانی، خواه شفاهی و خواه غیرشفاهی، بر روی سیستم عصبی می‌توانیم تأثیر بگذاریم؛ اما این روش با آن شکلی که در بسیاری از مراکز روان‌درمانی مورداستفاده قرار می‌گیرد کاملاً متفاوت است.

بسیاری از روان‌شناسانی که در مراکز روان‌درمانی کار می‌کنند بر این باورند که برای یک تغییر باید به عمق خاطرات منفی بازگشت و آن‌ها را مجدداً زنده کرد. آن‌ها بر این باورند که تجربیات منفی افراد همچون سیالی در ذهنیت آن‌ها جریان دارد و این جریان آن‌قدر ادامه می‌یابد تا کل ذهنشان را مسموم می‌کند و از آن لبریز می‌شود. این روان‌شناسان بر این باورند که بهترین راه‌حل این است که دوباره با تمام جزئیات آن خاطرات تلخ و دردها را تجربه کنیم و بعدازآن برای همیشه روی آن‌ها خط بکشیم و آن‌ها را به فراموشی بسپاریم.

اما تجربیاتی که من در این سال‌ها به دست آوردم نشان می‌دهد که این کار نه‌تنها تأثیری ندارد بلکه یکی از کم تأثیرترین روش‌های کمک به حل مشکلات انسان‌هاست. در ابتدا وقتی از کسی می‌خواهیم که بدترین خاطراتش را مجدداً به یاد آورد، درواقع او را در بدترین و هولناک‌ترین حالات روحی‌اش قرار می‌دهیم. وقتی فردی در این وضعیت اسفناک روحی قرار می‌گیرد، شانس ایجاد رفتارها و نتایج مثبت و مدنظر ما به‌شدت کاهش می‌یابد. درواقع با این کار ما موجبات تقویت الگوهای دردناک و تضعیف‌کننده را در او به وجود می‌آوریم. با دسترسی مستمر به حالات ناخوشایند، تضعیف‌کننده و دردناک، ایجاد این حالات در آینده ساده‌تر می‌شود. هرچه راحت‌تر بتوانید حالاتی را در خود زنده کنید، راحت‌تر می‌توانید دوباره آن را به وجود آورید. شاید به همین خاطر است که درمان‌های سنتی وقت زیادی را می‌گیرد و اکثر مشاوران برای کوچک‌ترین مشکلات هم تعداد جلسات مشاوره‌ای زیادی برای بیمار برگزار می‌کنند. البته منظور من این نیست که روان‌شناسی سنتی نتیجه ندارد، برعکس به نتیجه نیز ختم می‌شود؛ اما سؤال اصلی این است که آیا می‌توان به این نتایج درزمانی کوتاه‌تر و با درد و رنج کمتری دست‌یافت؟

مسلماً اگر بتوانیم درک ساده‌ای از نحوه عملکرد ذهن داشته باشیم، پاسخ مثبت است و می‌توانیم معالج و مشاور شخصی خودمان باشیم.

اگر بتوانید درزمانی کوتاه احساسات، عواطف یا رفتارتان را تغییر دهید، از حد درمان هم فراتر می‌روید. به باور من، برای به دست آوردن نتایجی مثبت باید الگوی جدیدی از فرایند تغییر را به وجود آورد. اگر به این یقین رسیده باشید که مشکلات آن‌قدر در شما بر روی‌هم انباشته می‌شوند و سرانجام روزی لبریز شوند، بدون شک همین اتفاق برایتان خواهد افتاد.

من به‌جای آنکه فعالیت‌های عصبی را به سیالات مهلک تشبیه کنم، آن‌ها را به یک گرامافون سکه‌ای تشبیه می‌کنم. گرامافون سکه‌ای جعبه‌ای است که با ریختن پول در آن، آهنگ موردعلاقه شمارا پخش می‌کند. حقیقت این است که انسان خاطرات و تجربیات را در ذهنش ثبت و ضبط می‌کند. ما این وقایع را همچون یک گرامافون سکه‌ای در مغز خود دسته‌بندی می‌کنیم و درست همان‌گونه که با فشار دکمه گرامافون آهنگ موردعلاقه ما پخش می‌شود، ما هم هر هنگام که بخواهیم، به‌وسیله محرک‌های درست محیط پیرامون خود، دوباره خاطرات و وقایع را به یادآوریم.

بنابراین هم می‌توانید خاطرات دلخواه را به یادآورید و هم می‌توانید اتفاقات زجرآور را به یادآورید. اگر مرتب دکمه‌ای را فشار دهید که درد و غم را به یادتان می‌آورد، ممکن است که باعث تقویت حالت منفی‌ای شوید که می‌خواهید آن را تغییر دهید.

شما باید کاری کاملاً متفاوت را انجام دهید. آن کار این است که صفحه‌های گرامافون مغزتان را جوری تغییر دهید تا آهنگ‌های دلخواه شمارا پخش کند؛ یعنی باید با فشار همان دکمه، به‌جای گوش دادن به آهنگ‌های زجرآور، آهنگ‌های نشاط‌آور را گوش دهید و این خاطرات قدیمی را آن‌گونه که می‌خواهید تغییر دهید؛ یعنی برای تغییر رویه، اصلاً نیازی به‌مرور دردها نیست. تنها کاری که لازم است این است که تصورات منفی خود را به تصورات مثبت تغییر دهید. با این کار بلافاصله به نتایج مؤثری دست خواهید یافت . از طرف دیگر برنامه‌ریزی عصبی کلامی به ساختار تجربیات انسانی توجه دارد نه به محتوای آن. ممکن است نسبت به موضوعی احساس همدردی کنید اما به نحوه وقوع آن بی‌توجه باشید. چیزی که برای ما مهم است، نحوه تلفیق وقایع در ذهن است.

فرق بین حالت شادی و افسردگی چیست؟ تفاوت اصلی در چگونگی تجسم ذهنی است. هر تصویری که ما در ذهن خود می‌سازیم از طریق پنج حس بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی است. به‌عبارت‌دیگر تجربه ما از جهان پیرامونمان از طریق این پنج حس است؛ بنابراین هر تجربه‌ای که در ذهنمان می‌اندوزیم از راه این حواس پنج‌گانه و در درجه اول ۳ مهم بینایی، شنوایی و لامسه است.

source: طاقچه