دولت و مردم
دولتها چگونه میتوانند گسست میان خود و مردم را کم کنند؟ | مسیر عقلانیت
کاهش مشارکت عمومی در انتخاباتهای اخیر نشانه شکاف میان مردم با گروههای سیاسی و تفاوت جنس مطالبات مردم با سیاستهای اجرایی نهاد دولت و نظام حکمرانی است. در واقع از یکسو خواص نتوانستهاند در حد مطلوب با بدنه جامعه ارتباط و تعامل برقرار کنند و از سوی دیگر به نظر میرسد رابطه نهادهای سیاسی و اجتماعی اعم از دولتی یا غیردولتی از جمله دستگاههای متولی بخش فرهنگی و اجتماعی، متولیان بخشهای اقتصادی، متولیان بخشهای سیاسی و امنیتی و همچنین احزاب، موسسات و کانونهای فرهنگی، حوزههای علمیه و مساجد و سایر مراکز مشابه، با بدنه جامعه بهتدریج و تحت تاثیر عوامل مختلف موجه و غیرموجه کمرنگ شده و به کاهش مشارکت مردم منتهی شده است.
پاسخ به پرسشها روی زمین
مریم زارعیان، جامعهشناس در گفتوگو با «تجارت فردا» میگوید: لازم است نه در فضای تئوریک، بلکه بر روی زمین و با مشاهده تجربه زیسته خودمان مسئلهیابی صحیح انجام دهیم و ببینیم دولت جدید، جامعه را در چه وضعیتی تحویل گرفته است. بدون این امر، بالطبع راهحلهایی هم که میدهیم فضایی است و نمیتواند مسائلی را که موجب گسلها و شکافهای سیاسی و اجتماعی شده، ساماندهی کند. اولین موضوع این است که چرا در انتخابات گذشته با کاهش جدی مشارکت مردم مواجه بودهایم. در واقع میتوانیم بگوییم مردم در انتخابات مشارکت نکردند چرا که معتقد بودند مشارکت آنها در انتخابات طی بیش از یک دهه باعث نشده مشکلات و بحرانهایی که در کشور ایجاد شده حل شود و حتی چشماندازی هم برای حل آنها وجود ندارد. از جمله این بحرانها میتوانیم به تنزل وضعیت اقتصادی و افزایش فقر در جامعه و زندگی شهروندان ایرانی اشاره کنیم، به طوری که طبقه متوسط که طی دهه اخیر با گذر از نیازهای زیستی خود به دنبال مطالباتی در سطوح بالاتر بود، در چند سال گذشته در وضعیتی قرار گرفته که حتی برای تامین بعضی از نیازهای زیستی خود از جمله سلامت، خوراک، آموزش و مسکن با مخاطره جدی مواجه شدهاند و این تنزل وضعیت اقتصادی، با حرکت از مرکز شهرهای بزرگ به شهرهای کوچکتر و حاشیه شهرها پررنگتر میشود. به طوری که ما عملاً گروههایی را میبینیم که برای ادامه بقا میجنگند؛ از جمله افراد بیکار دارای مشاغل غیررسمی یا کارگران روزمزد، کسانی که واقعاً ماندهاند که برای حداقلهای زندگی خود چه کاری انجام دهند و فقط در پی آناند که بتوانند هر روزشان را بگذرانند و مسئله دیگری برایشان موضوعیت ندارد.
سایه نکبت تحریم بر زندگی مردم
مشروعیت سیاست خارجی نزد عامه مردم امروزه به بحران تبدیل شده است. سالهای اخیر شاهد تنش و التهاب در روابط میان کشور با کشورهای منطقهای و در سطح بینالمللی بودهایم. حالا هم که احتمال به قدرت رسیدن ترامپ زیاد است. کسی که رویکرد اصلیاش زمینگیر کردن کشورهای متخاصم است، بیش از پیش شرایط را برای ما بحرانی میکند. به باور زارعیان؛ عامه مردم خواستار تعامل با دنیا و کاهش تنشهای منطقهای و بینالمللی هستند اما آنچه در داخل شاهد هستند، محدودیتهای داخلی برای این تعامل همچون عدم تصویب FATF یا قوانین مسدودکننده ارتباط با دنیا و درگیر شدن در یک جنگ تمامعیار اقتصادی است. به طوری که نکبت تحریم مردم را بر مدیریت همه شئون زندگی خود ناتوان کرده است. مسئله دیگر بحران مشروعیت سیاستمداران است که به نوعی با میزان اعتماد مردم سنجیده میشود. عوامل تشدیدکننده این بحران همچون تقابل تمامعیار نهادهای امنیتی و انتظامی با سبک زندگی مرسوم مردم از جمله در مسئله فیلترینگ و گشت ارشاد، اخبار فسادهای بزرگ در سیستم، بحرانهای سرزمینی و محیط زیستی که ماحصل مدیریت ناشایستگان است و پدیده چنددولتی مانند پتک روح و روان اعتماد جامعه به سیستم را تخریب کرده و مردم را در یک وضعیت بیپناهی قرار داده است. همه این موضوعات موجب بحران بزرگتری در سطح جامعه شده که بحران ناامیدی اجتماعی نسبت به آیندهای بهتر و فقدان چشمانداز امیدبخش است. در نتیجه اگر بخواهیم بگوییم دولت آینده باید چه کاری انجام دهد باید ببینیم دولت جامعه را در چه وضعیتی تحویل گرفته، جامعه در حال حاضر با چه بحرانهایی دستبهگریبان است و دولت در مقابل این بحرانهای انباشته باید چه رویکردی اتخاذ کند.
زارعیان میگوید: به همین منظور در درجه نخست به نظر میرسد مهمترین ماموریت دولت جدید و البته دشوارترین کار آن است که به مسئله بیتفاوتی، بدبینی و بیاعتمادی جامعه بپردازد. دولت باید بداند برای آنکه بتواند رویکردهای اصلاحی خود را دنبال کند به پشتوانه امید و اعتماد مردم نیاز دارد و باید به دنبال این باشد که علل افت امید، اعتماد و اطمینان جامعه و راهکار بهبود آن چیست. در این مسیر، حاکمیت باید بداند که بین دولتها و مردم یک رابطه دیالکتیک برقرار است و در یک فرآیند پیچیده، کنشگران عرصه مدنی و بازیگران حوزه سیاست، بر هم تاثیر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند. پس اگر قرار است اعتماد جامعه بهبود پیدا کند باید بدانیم که این مسیر، یکطرفه نیست که صرفاً دولت تلاش کند تا آنطور که میخواهد جامعه را تربیت و بازسازی کند و با قدرت بلامنازع خود انتظارات آن را نادیده بگیرد و بعد هم انتظار داشته باشد که جامعه همچنان با آن در یک رابطه سازشکارانه و تعاملی قرار داشته باشد و به آن اعتماد کند. به این معنا اگر حاکمیت به دنبال ایجاد توافق با مردم است، باید از موضع بالای خود که موجودیت جامعه مدنی را نادیده میگیرد کوتاه بیاید و به دنبال یک رابطه تعاملی با جامعه باشد و جامعه را به رسمیت بشناسد و تفاوتهای موجود در آن را بپذیرد. بهویژه به دنبال تعامل با نسلی باشد که تا دیروز با تقابلهای امنیتی و انتظامی سبک زندگیشان را انکار میکردیم. با عدم به رسمیت شناختن جامعه و پذیرش تفاوتهای آن امکان اینکه جامعه در مقابل رویکردهای اصلاحی و انجام اصلاحات اقتصادی حاکمیت همدلی کند، بسیار پایین است و ارتباط تنشزا و بحرانی میشود. دولت نیازمند ایجاد اجماع ملی در سطح حکمرانی است؛ اینکه دولت تلاش کند بین همه ارکان موثر حاکمیت چه آن که در آفتاب است و چه سایهنشینهایی که دولتهای قبلی را با خود همسو نمیدانستند و با فضاسازی رسانهای و تبلیغاتی به حد ممکن آنها را تخریب کرده و معیوب نشان دادند، تعامل کند. با تعامل و گفتوگو این گزاره اصلی را به اشکال مختلف منتقل کنند که در این بزنگاه حساس موفقیت دولت چهاردهم به معنای موفقیت کل نظام حکمرانی است و با شرایط بحرانی موجود این دولت یک شانس دوباره برای بلند شدن است که اگر به هر علتی این اجماع صورت نگیرد دولت به تنهایی نمیتواند مسائلی را که با آن مواجه است حل کند و به مراتب، ناکارآمدیها و بحرانها شدیدتر و پررنگتر میشود.
نیازمند تعامل با ارکان دیگر نظام
مریم زارعیان، جامعهشناس، معتقد است؛ اگر دولت بخواهد شکافهای عمیق اجتماعی و فرهنگی را بهبود بدهد و درمان کند، نیازمند تعامل با ارکان دیگر نظام برای اتخاذ تصمیمات فراقوهای و نهادهای دیگر است. با این استراتژی، دولت میتواند به وعدههای خود به مردم، مثل کنترل گشت ارشاد، ماجرای فیلترینگ و مافیای فروش فیلترشکن و بهبود وضعیت تولیدات فرهنگی-هنری و... جامه عمل بپوشاند. موضوع دیگر که مسیر آینده جامعه و ایران را رقم میزند؛ وضعیت اقتصادی مردم است که با سیاست خارجی در هم تنیده شده و مشکلات اقتصادی این حوزه، در گرو اقتصاد تحریمی است که ما را برای بیش از یک دهه دربر گرفته و به همین دلیل قدمهای دولت برای اعتمادسازی و رفع موانعی که پیشروی اقتصاد ایران است میتواند بیانگر این باشد که درست برداشتن این قدمها شرایط را برای جامعه بهتر خواهد کرد. آنچه همواره آقای پزشکیان در مناظرهها و سخنرانیهایشان به اشکال مختلف بیان کرده؛ این است که ما برای رفع معضلات، نیازمند یک وحدت در سطح ملی هستیم. موضوعی که همه طرفهای حاکمیت ذینفع آن هستند و این وظیفه دولت است که به آن فکر کند و بداند که به تنهایی نمیتواند به حل این مشکلات بپردازد. جامعه هم باید بداند که دولت به تنهایی نمیتواند چالشهایی را که با آن مواجه است حل کند و وظیفه تمام افراد جامعه است که در این مسیر به دولت کمک کنند تا بتواند راهکارهای بهبود شرایط را در پیش بگیرد. کمکی که من به عنوان یک انجمن، به عنوان یک روشنفکر، اتحادیه، به عنوان یک NGO میتوانم به دولت حاضر کنم این است که جلساتی بگذاریم، جمع شویم، با هم فکر کنیم و توصیه استخراج کنیم، نه اینکه تنها نقد کنیم. نقد خوب است اما نه اینکه من همه نقشم را فقط در نقد کردن تعریف کنم. حتی نقد، توصیه و مطالبه هم باید در قالب یک کار سازمانیافته درNGOها و انجمنها به دولت ارائه شود تا مثمرثمر واقع شود.
قدرت اقناع مردم از سوی دولت
برای فهم بهتر وضعیت فعلی جامعه باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا ترمیم رابطه جامعه با دولت آینده مهم است؟ مریم زارعیان به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد؛ بین جامعه و دولتها یک رابطه دیالکتیک برقرار است، این رابطه یکسویه نیست. اگر دولت و حاکمیت به موضوعی اعتقاد دارد، باید بتواند مردم را قانع کند. اگر نتوانست اکثریت مردم را قانع کند که طبق نظر و رای او عمل کنند باید خودش شیوهای را بپذیرد که مردم میخواهند. اگر این اتفاق نیفتد و در یک رابطه از بالا به پایین صرفاً در پی بازسازی جامعه و تربیت یکطرفه آن باشیم، عملاً به جامعه تقابل را آموزش میدهیم و به افراد جامعه القا میکنیم که حرف شما شنیده نمیشود. در حالی که اگر جامعه این احساس و برداشت را داشته باشد که حرفی را که با رای ندادن یا رای دادن به کاندیدای خاصی زده و خواستهای که مطرح کرده شنیده شد، این رابطه به سمت ترمیم میرود و از بین رفتن این سرمایه اجتماعی که آسیب دیده و به زمان زیادی برای ترمیم نیاز دارد متوقف میشود. اگر سرمایه اجتماعی یک جامعه مناسب باشد، وقتی دولتها برای انجام کاری وعدهای میدهند، مردم اطمینان دارند که دولت به آن عمل میکند و برای انجام اصلاحات با آن همکاری میکنند اما وقتی مردم احساس کنند که دولتها یا نامزدهای ریاستجمهوری، قبل از انتخاب شدن وعدههایی میدهند اما بعد از آن عملاً مسیر دیگری را پی میگیرند و به رای کسانی که آنها را انتخاب کردهاند، بیتوجهی میکنند، اعتماد جامعه نسبت به آنها کم میشود. یعنی اگر جامعه پشت یک دولت باشد و از آن حمایت کند، در این بستر امکان جراحیها و اصلاحات اقتصادی هم میسر است، نه در جامعهای که دولت و نظام سیاسی مقبولیتی ندارد و بالطبع از آن پشتیبانی هم نمیکند. در واقع دولتها در هر صورت برای اینکه کارآمد باشند، به مردم و اعتماد جامعه نیاز دارند؛ چون این یک رابطه متقابل است که اگر ترمیم نشود نمیتوانیم انتظار داشته باشیم یک جامعه به توسعه پایدار دست پیدا کند و دولت بتواند در پیشبرد برنامههای خود موفق باشد. دولتها برای اجرای صحیح سیاستهای خود نیازمند همکاری مردم و نخبگان جامعه هستند. اگر این رابطه اصلاح و این تضادها برطرف نشود، این همکاری و همراهی به سختی به دست میآید و امکان اجرای موفق سیاستها کاهش پیدا میکند. همچنین دولتها برای اینکه بتوانند به منظور حفظ ثبات و امنیت خود برخی ناهماهنگیها و تنشها را کم کنند، نیازمند رابطه مثبت و متقابل با مردم هستند و اگر به هر شکلی در این رابطه دوسویه اخلالی ایجاد شود، همبستگی اجتماعی و همبستگی میان دولت و ملت هم دچار اختلال میشود و دولتها در استقرار ثبات و امنیت هم با مسئله مواجه میشوند. مسیر پیشروی جامعه ایران به مدیریت چالشهایی بستگی دارد که در حال حاضر با آن دستوپنجه نرم میکند و دولت برای گذار از این وضعیت بحرانی که جامعه را درگیر خود کرده نیازمند چارهاندیشی و مدیریت آن است. اتفاق مثبتی که برای جامعه و کشور ما رخ داد این بود که فردی در ایران به ریاستجمهوری انتخاب شد که با حمایت جامعه مدنی رویکرد میانهرویی دارد و قائل به این است که ایران باید در سیاستهای داخلی و خارجی خود تجدید نظر کند و ملت و سرزمین ایران را در اولویت قرار دهد. این اتفاق به ما نوید میدهد که امکان خروج کشور از مسیر تندروی و قرار گرفتن آن در مسیر عقلانیت افزایش پیدا کرده و این تفاوت گفتمانی میتواند روزهای روشنی را برای حل چالشهایی که کشور با آن مواجه است پیشروی ما قرار دهد و ریلگذاری غیرعقلانی را به یک مسیر متوازن برگرداند. فائزه مومنی