|
کد‌خبر: 315567

معرفی کتاب | معرفی کتاب ماه به روایت آه

آشنایی با زندگی حضرت عباس(ع) از کودکی تا شهادت | معرفی کتاب ماه به روایت آه

اگر می‌خواهید با جنبه‌های جدیدی از زندگی حضرت عباس (ع) آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب ماه به روایت آه را بخوانید.

معرفی کتاب ماه به روایت آه

اگر می‌خواهید با جنبه‌های جدیدی از زندگی حضرت عباس (ع) آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب ماه به روایت آه را بخوانید.

ابوالفضل زرویی نصرآباد که بیشتر با آثار طنز خود در میان خوانندگان شناخته می‌شود، با انتشار کتاب ماه به روایت آه، علاقه‌ی خود را به علمدار دشت کربلا و اهل بیت (ع) نشان می‌دهد. او در این اثر زندگانی حضرت ابوالفضل عباس (ع) را با تکیه بر منابع تاریخی و مذهبی معتبر، از زبان 12 راوی بیان می‌کند. روایتی غیرخطی، جذاب و گیرا از زندگی قمرِ منیرِ بنی هاشم.

درباره‌ی کتاب ماه به روایت آه

روز تاسوعا به‌نام یکی از شهیدان بزرگ دشت کربلاست که پرچمدار لشکر امام حسین (ع) بوده و در روز عاشورا، تشنه‌لب به شهادت می‌رسد. بسیاری از ما همین روایت و شاید چند روایت دیگر را از زندگی میر و علمدار حسین (ع)، حضرت ابوالفضل عباس (ع) شنیده‌ایم. ابوالفضل زرویی نصرآباد (Abolfazl Zarooee Nasrabad) در کتاب ماه به روایت آه، دوازده روایت جذاب و شنیدنی را از قبل و بعد از شهادت حضرت عباس (ع) بیان کرده که هر کدام از زاویه‌ی دیدی متفاوت به شرح شخصیت ایشان پرداخته‌اند.

ماجرای نوشتن کتاب ماه به روایت آه، عجیب و به‌یادماندنی است. صادق کرمیار روایت می‌کند که سید مهدی شجاعی پس از مدت کوتاهی بعد از آشنایی با ابوالفضل زرویی نصرآباد، به او پیشنهاد می‌کند که رمانی در مورد حضرت ابوالفضل (ع)، که هم‌نام خود اوست، بنویسد. زرویی بعد از این پیشنهاد فکر می‌کند و پس از شش ماه مطالعه‌ی آثار تاریخی و مذهبی در حوزه‌ی واقعه‌ی عاشورا، کتاب ماه به روایت آه را می‌نویسد. زرویی بعد از اینکه به‌عنوان نویسنده‌ی برگزیده‌ی جایزه‌ی ادبی کتاب سال عاشورا انتخاب می‌شود، کتاب خود را به سید مهدی شجاعی تقدیم می‌کند.

سید مهدی شجاعی معتقد است که ابوالفضل زرویی نصرآباد تسطی کم‌نظیر بر ادبیات کهن دارد، ادبیات معاصر ایران و جهان را به خوبی می‌شناسد، دقت او در انتخاب متون تاریخی و مذهبی وسواس‌آمیز است، ذوق و قریحه و ابداع و خلاقیتش در عرصه‌ی ادب و طنز ستودنی است، با اهل بیت عصمت و طهارت پیوندی جاودانی دارد، با شعر خود در وصف حضرت ابوالفضل غوغا کرده و به همه‌ی این دلایل او را برای نگارش کتابی درباره‌ی حضرت عباس (ع) مناسب دیده است.

دوازده راوی کتاب ماه به روایت آه «مسلم بن عقیل»، «فاطمه کلابیه»، «حضرت زینب (س)»، «امام حسین (ع)»، «ام کلثوم»، «لبابه»، «عبدالله بن ابی‌محلّ»، «کزمان»، «شبث بن ربعی»، «زید بازرگان»، «سرجون» و «عبیدالله‌بن عباس‌بن علی» هستند که به‌جز زید بازرگان، باقی شخصیت‌های تاریخی و واقعی محسوب می‌شوند

در این کتاب زندگی حضرت ابوالفضل (ع) که ماه بنی‌هاشم بوده، از منظرهای گوناگون کودکی، ازدواج، فرزندان، شجاعت و... مورد بررسی قرار گرفته است.

کتاب ماه به روایت آه روایتی خطی و مستقیم ندارد و هر کدام از راوی‌ها بنا بر سن و جنس و زمان، داستانی جدید را برای خوانندگان کتاب بازگو می‌کند. نثر زرویی در کتاب ساده، بدون حاشیه و به دور از اغراق است؛ اما به عقیده‌ی صادق کرمیار به دلیل وجود خرده‌روایت‌ها، می‌توان این کتاب را در دسته‌ی رمان‌های پست‌مدرن قرار داد. انتشارات نیستان نیز این کتاب را ذیل مجموعه‌ی متون فاخر خود به انتشار رسانده است.

کتاب ماه به روایت آه برای چه کسانی مناسب است؟

اگر می‌خواهید با جنبه‌های جدیدی از زندگی حضرت عباس (ع) آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب ماه به روایت آه را بخوانید. خواندن این کتاب ابوالفضل زرویی نصرآباد در ایام محرم و صفر، به شناخت بیشتر واقعه‌ی کربلا کمک می‌کند.

در بخشی از کتاب ماه به روایت آه می‌خوانیم

عصر همان روز، شمربن ذی‌الجوشن که با نامه‌ی عتاب‌آمیز عبیدالله بن زیاد از راه رسیده بود، عمربن سعد را به کاهلی و سستی متهم کرد و او را واداشت تا همان وقت بر طبل جنگ بکوبند. سپاه مشغول صف‌آرایی برای جنگ بود که برادر و قائم مقام حسین، عباس‌بن علی، قمر بنی‌هاشم از راه رسید. آنان به قصد جنگ بیرون نیامده بودند و علت آن همهمه و آشوب را نمی‌دانستند. عمربن سعد که تحقیر و تحریک شمر و نامه‌ی طعن‌آمیز ابن زیاد دیوانه‌اش کرده بود، نعره می‌کشید و با فحاشی از سپاهیان می‌خواست تا هر چه سریعتر برای حمله آماده شوند.

عباس به همراه بیست سوار از جمله حبیب‌بن مظاهر و زهیربن قین به ما نزدیک می‌شد. خدایا، چقدر این جوان زیباست. سال‌هاست او را ندیده‌ام. یک لحظه فراموش می‌کنم که این جا کربلا و میدان جنگ است. می‌خواهم از اسب فرود بیایم و با آغوش گشاده به سویش پر بکشم و بگویم: «سلام عباس جان، مرا به خاطر داری؟ منم شبث، جنگ صفین؟ ابوالشعثاء؟ آن نقاب؟ آن روز که پدرت با لباس تو به میدان رفت، به یاد داری؟...»

از شرم، سر به زیر انداخته بودم تا نگاهم با نگاه عباس گره نخورد. سنگینی نگاه مهربانش را بر خود حس کردم و روگرداندم. به خدا اگر با او چشم در چشم شده بودم، من نیز همچون ابوالشعثای کندی از سپاه کوفه جدا می‌شدم و به حسین می‌پیوستم.