|
کد‌خبر: 315190

ایالات‌متحده

آیا در ایالات‌متحده جنگ می‌شود؟ | داستان ملت‌ها

یک ماه پس از حمله روسیه به اوکراین در سال 2022، یووال نوح هراری ادعایی جسورانه مطرح کرد که توهم‌گونه به نظر می‌رسید.

یک ماه پس از حمله روسیه به اوکراین در سال 2022، یووال نوح هراری ادعایی جسورانه مطرح کرد که توهم‌گونه به نظر می‌رسید. هراری ادعای خود را در مقاله‌ای درباره قهرمانی مردم اوکراین بیان کرد. هراری، نویسنده کتاب «تاریخ مختصر بشریت» می‌گوید، «ملت‌ها در نهایت بر اساس داستان‌ها ساخته می‌شوند». هر روز که می‌گذرد هراری داستان‌های بیشتری روایت می‌کند که اوکراینی‌ها نه‌تنها در روزهای تاریک پیش‌رو، بلکه در دهه‌ها و نسل‌های آینده این داستان‌ها را  در سینه‌های خود حمل می‌کنند و این چیزی است که ملت‌ها از آن ساخته شده‌اند. در درازمدت، این داستان‌ها بیشتر از تانک‌ها تاثیرگذار خواهند بود. به گزارش خبرگزاری سی‌ان‌ان نوع دیگری از داستان وجود دارد که در ایالات‌متحده مورد توجه قرار گرفته است- داستانی که می‌تواند باعث شود یک ملت از هم بپاشد؛ مثل فیلم جدید و موفق «جنگ داخلی» که بیش از 100 میلیون دلار در سراسر جهان در گیشه فروخته است. در «جنگ داخلی» تانک‌ها دموکراسی را زیر پا می‌گذارند. این فیلم آمریکایی آینده‌ای نزدیک را از این کشور به تصویر می‌کشد که با جدایی مناطق و خشونت شبه‌نظامیان از هم پاشیده شده است.

درباره کارگردان

اغلب شاهد این اتفاق در فیلم‌های الکس گارلند، کارگردان فیلم «جنگ داخلی» هستیم، یعنی از فیلم‌های او انتظار دیگری داریم اما، او همیشه چیز دیگری به ما نشان می‌دهد. «جنگ داخلی» هم جزو آن دسته از فیلم‌هاست که الکس گارلند آن را کارگردانی کرده است و نظرات موافق و مخالف زیادی را به خود جذب کرده است، این فیلم همان‌طور که از نامش پیداست درباره جنگی داخلی است که در آینده در ایالات‌متحده رخ می‌دهد و عملکرد یک گروه از خبرنگاران سیاسی را به نمایش می‌گذارد که باید ببینیم در این شرایط چه می‌کنند و چه نقشه‌ای در سر دارند. «جنگ داخلی» همچنین یادآور فیلم‌های کلاسیک درباره روزنامه‌نگاران غربی است که سقوط کشورهای خارجی را پوشش می‌دهند، مانند «سال زندگی»، «سالوادور»، «زیر آتش» و «به سارایوو خوش آمدید». جنگ داخلی  فیلمی بی‌نظیر است که حیات خاصی را به تصویر می‌کشد و شبیه به یک فیلم نیست در واقع روندی تاریخی است که در حال اتفاق افتادن است و انگار که شما دقیقاً در این برهه روزهای زندگی خود را سپری می‌کنید. به طور خاص، «جنگ داخلی» تصویری از ذهنیت گزارشگران ناب است، آن دسته از افرادی که علاقه کمتری به توضیح «معنای» چیزها (به شیوه نویسنده یک سرمقاله یا «کارشناس») دارند. شخصیت‌های اصلی «جنگ داخلی» چهار روزنامه‌نگار هستند. فیلم آنها در حال پوشش یک درگیری در نیویورک بین نیروهای پلیس رسمی دولت و اعضای خشن اپوزیسیون پخش می‌شود. کرستن دانست در نقش لی، یک عکاس زن سفیدپوست افسانه‌ای ظاهر می‌شود. او با یک خبرنگار متولد آمریکای جنوبی به نام جوئل (واگنر مورا) همکاری می‌کند. هر دو برای خبرگزاری رویترز کار می‌کنند و به سامی (با بازی هنرپیشه کهنه‌کار استیون مک کینلی هندرسون)، روزنامه‌نگار آفریقایی-آمریکایی مسن‌تر که به قول جوئل برای «آنچه از نیویورک‌تایمز باقی مانده است» می‌نویسد، علاقه دارند. او به آرامی و با عصا راه می‌رود. این گروه یک عضو چهارم به نام جسی (با بازی کیلی اسپینی) دارد که گویی نسخه جوان لی است و از او الگو می‌گیرد. جسی، جوئل سرگردان را مجذوب خود می‌کند و در نهایت به این سه نفر می‌پیوندد که در حال سفر به واشنگتن دی‌سی هستند، به این امید که با رئیس‌جمهور (نیک آفرمن) قبل از تسلیم شدن به نیروهای نظامی (WA) مصاحبه کنند (اتحاد نیروهای نظامی غرب یا WA متشکل از شبه‌نظامیان کالیفرنیا و تگزاس است که فلوریدا، به عنوان نیرویی ثانویه که ظاهراً دارای یک گروه جدایی‌طلب متفاوت است از ارزش‌های WA پاسداری می‌کند).

طوفان انتخابات

داستان فیلم از آنجا شروع می‌شود که تگزاس در انتخابات ملی به جمهوری‌خواهان رای می‌دهد و رای کالیفرنیا به دموکرات‌هاست. کالیفرنیای شمالی نیز به طرز فزاینده‌ای از سوی میلیاردرهای فناوری تحت تاثیر آزادی‌خواهان کنترل می‌شود، و بسیاری از مناطق مرکزی و شرقی کالیفرنیا به جمهوری‌خواهان متمایل هستند و از دموکرات‌های کالیفرنیا تنفر دارند. آنها از «تقسیم بخش‌های ساحلی کالیفرنیا، از جمله منطقه خلیج، برای تبدیل شدن به یک کشور مستقل» حمایت کرده‌اند. از رئیس‌جمهور به عنوان یک فاشیست یاد می‌شود. اما آیا نیک آفرمن واقعاً یک فاشیست است؟ زیرا افرادی که ترامپ و بایدن را هم دوست ندارند آنها را این‌گونه خطاب کرده‌اند. به رغم ادعای رئیس‌جمهور که می‌گوید، پیروزی نزدیک است، انتظار می‌رود که «نیروهای غربی» (WA) به رهبری تگزاس و کالیفرنیا به واشنگتن دی‌سی برسند. پس از جان سالم به در بردن از یک بمب‌گذاری انتحاری در نیویورک، لی اسمیت، عکاس کهنه‌کار جنگ و همکار روزنامه‌نگارش جوئل با مربی خود سامی ملاقات می‌کنند تا برای مصاحبه با رئیس‌جمهور منزوی برنامه‌ریزی کنند. سامی که ابتدا  سعی دارد آنها را از رفتن به پایتخت منصرف کند، خود به آنها می‌پیوندد تا به خط مقدم در شارلوتزویل، ویرجینیا، برسند. صبح روز بعد، لی متوجه می‌شود که جوئل به یک عکاس جوان مشتاق (جسی کالن) که لی در بمباران به او برخورده اجازه داده است با آنها همراه شود. اکنون باید ببینیم که آنها می‌توانند زیر باران بمب و موشک موفق به مصاحبه با رئیس‌جمهور شوند یا خیر؟

منتقدان چه می‌گویند؟

یکی از منتقدان «جنگ داخلی» را «تلاش روشنگرانه الکس گارلند، نویسنده و کارگردان، برای به تصویر کشیدن اتفاقی غیرقابل تصور در آمریکا» توصیف کرد. با توجه به محبوبیت فیلم‌هایی مانند «جنگ داخلی»، تصور آینده دیگری برای ایالات‌متحده دشوار است. بیشتر داستان‌های مربوط به ایالات متحده‌ آمریکا که در فرهنگ عامه مورد توجه قرار می‌گیرند، داستان‌هایی هستند که به شکست می‌انجامند. گویا سینماگران مخالف داستان‌های امیدوارکننده و متحد‌کننده‌ای هستند که هر کشوری برای غلبه کردن بر دوران سخت به آنها نیاز دارد. «جنگ داخلی» بخشی از یک ژانر سینمایی در حال رشد است که با وام گرفتن عبارتی از دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق، می‌توان آن را «قتل عام آمریکایی» نامید. فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی دیستوپیایی مانند «مردگان متحرک»، «پاکسازی»، «بازی‌های گرسنگی»، «داستان ندیمه» و «آخرین ما» همگی آینده‌ای جهنمی را در آمریکا متصور می‌شوند که ناشی از اعتراضات محیطی، سیاسی و مدنی است. تریلرهای دیستوپیایی هیچ مشکلی ندارند. آنها داستان‌هایی هشداردهنده‌اند و به اندازه کتاب «مکاشفه یوحنا» قدمت دارند. اما پیام‌هایی که ارسال می‌کنند ممکن است خطرناک‌تر از خشونتی باشد که روی صفحه نمایش داده می‌شود: فروپاشی دموکراسی اجتناب‌ناپذیر است. آمریکایی‌ها هرگز نمی‌توانند از قبیله‌گرایی خود فراتر روند. مقاومت بی‌فایده است. 

کازابلانکا مقابل جنگ داخلی

«کازابلانکا» درسی برای آمریکایی‌های امروزی است. درگذشته فیلم ها به این شکل نبودند. در گذشته اگر دموکراسی آمریکا در معرض تهدید قرار می گرفت، فیلم‌سازان با ساختن فیلم‌های هیجان‌انگیز با هدف ارتقای روحیه آمریکایی‌ها و تجهیز آنها برای نبردهای پیش‌رو پاسخ دادند. «کازابلانکا»، فیلم کلاسیک سال 1942 را در نظر بگیرید. این ثابت می‌کند که شما می‌توانید یک داستان گیرا در مورد میهن‌پرستی بدون اینکه مخاطب را خسته کنید بسازید. در این فیلم، همفری بوگارت نقش ریک، مالک بدبین یک کلوپ شبانه مراکشی در آغاز جنگ جهانی دوم را بازی می‌کند. این فیلم به خاطر دیالوگ‌های کلاسیکش در تاریخ سینما ماندگار شد. داستان فیلم قبل از پرل هاربر است؛ زمانی که بسیاری از آمریکایی‌ها نمی‌خواستند درگیر نزاع‌های اروپایی شوند. ماشین جنگ نازی آدولف هیتلر غیرقابل توقف به نظر می‌رسید. آینده دموکراسی تلخ به نظر می‌رسید. کریستوبال اس. بری کابان در مقاله‌ای نوشت: «فیلم کازابلانکا یک فریاد میهن‌پرستانه بود که حس ملی‌گرایی را تایید می‌کرد. این فیلم جنگ جهانی دوم را به عنوان یک جنگ مردمی به تصویر می‌کشد که معمولاً شامل گروه‌های متنوعی از مردم و پیشینه‌های قومی است که در کنار هم قرار می‌گیرند، آزمایش می‌شوند، و در قالب یک (نیروی) متعهد برای مبارزه با فاشیسم شکل می‌گیرند.» دیگر فیلم‌های آن دوران نیز انتخاب‌های داستانی مشابهی داشتند. فرانک کاپرا، کارگردان افسانه‌ای هالیوود، مجموعه‌ای متشکل از هفت فیلم میهن‌پرستانه را در طول جنگ جهانی دوم به نام «چرا می‌جنگیم» ساخت که آمریکایی‌ها را در مبارزه با فاشیسم متحد کرد. فرانک سیناترا، خواننده و هنرپیشه و الگوی مردانگی اواسط قرن بیستم آمریکا، در فیلم کوتاهی به نام «خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم» بازی کرد. در این فیلم، سیناترا با دیدن گروهی از جوانان در تعقیب یک پسر یهودی مداخله می‌کند. او به آنها می‌گوید که «مذهب فرقی نمی‌کند، مگر برای یک نازی یا کسی که احمق است». این فیلم در نهایت از سوی کتابخانه کنگره به عنوان یک فیلم مهم «فرهنگی و تاریخی» برگزیده شد. سیناترا بعداً آهنگی با عنوان فیلم («خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم») ضبط کرد که در طول دوران حرفه‌ای خود بارها آن را اجرا کرد. این ترانه شامل عباراتی مانند، «چهره‌هایی که من می‌بینم. همه اقوام و مذاهب. این برای من آمریکاست» بود. دیگر فیلم‌های دوران جنگ جهانی دوم مانند «سرباز سیاه‌پوست»، که بر تحمل نژادی و مذهبی در آمریکا تاکید می‌کرد، بر همین پیام صحه می‌گذاشتند. آن فیلم‌های سیاه و سفید ممکن است در آمریکا که جنگ ویتنام، واترگیت، 11 سپتامبر و 6 ژانویه را پشت سر گذاشته، قدیمی و آرمان‌گرا به نظر برسند، اما این کشور به داستانی وحدت‌بخش نیاز دارد، درست همان‌گونه که انسان به اکسیژن نیاز دارد.

جریان داستانی مخالف

کرمیت روزولت سوم، مورخ و نویسنده کتاب «ملتی که هرگز نبود: بازسازی داستان آمریکا» می‌گوید، «داستان‌ها برای کنار هم نگه داشتن یک ملت ضروری هستند. شما باید چیزی داشته باشید که مردم را تشویق کند برای کشورشان فداکاری کنند. اگر قصد دارید در جنگ پیروز شوید، باید افرادی داشته باشید که حاضر باشند از جان خود بگذرند، اما ما اغلب از مردم می‌خواهیم که برای دیگران فداکاری کنند، بارها را به دوش بکشند، عدالت را ترویج کنند و به افراد بدبخت کمک کنند». رونالد ریگان و باراک اوباما، داستان‌نویسانی چیره‌دست بودند. آنها داستان‌هایی روایت کردند که موجب شد آمریکایی‌ها به دموکراسی، به یکدیگر و آینده کشورشان ایمان بیاورند. مهارت‌های ریگان زمانی نمایان شد که او در سخنرانی خداحافظی خود داستانی در مورد سرزندگی آمریکایی‌ها تعریف کرد که بازتابی از «خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم» سیناترا بود. او گفت، منبع عظمت آمریکا مهاجران هستند. ریگان گفت: «در حالی که سایر کشورها به گذشته‌ای کهنه چسبیده‌اند، اینجا در آمریکا ما به رویاها جان می‌دهیم.  به لطف هر موجی از ورودهای جدید به این سرزمین فرصت‌ها، ما ملتی برای همیشه جوان هستیم، برای همیشه سرشار از انرژی و ایده‌های جدید، و همیشه در لبه‌های برتر. همیشه جهان را  به سوی مرزهای بعدی هدایت می‌کنیم. این کیفیت برای آینده ما، به عنوان یک ملت، حیاتی است.» رئیس‌جمهور اوباما، داستان شخصی خود را به عنوان دلیلی برای باور به آمریکا، با وجود پیشینه این کشور در عدم تحقق آرمان‌هایش، بیان کرد. اوباما که پسر مادری سفیدپوست اهل کانزاس و پدری سیاه‌پوست از کنیاست، در طول سخنرانی خود گفت: «من اینجا ایستاده‌ام و می‌دانم که داستان من بخشی از داستان بزرگ‌تر آمریکایی است، که به همه کسانی که قبل از من آمده‌اند بدهکار هستم و در هیچ کشور دیگری روی زمین داستان من حتی ممکن نیست.» چگونه می‌توانیم امروز داستانی را روایت کنیم که خشونت تاریخ آمریکا را نادیده نگیرد، اما همچنان امید به آینده را القا ‌کند؟ شخصیت دیگری از گذشته وجود دارد که ممکن است به ما کمک کند؛ والت ویتمن، نویسنده و شاعر قرن نوزدهم، که «شاعر دموکراسی» لقب گرفته است. ویتمن در «آوازهای خودم» به وضوح آمریکا را «ملت بسیاری از نژادها و مذاهب و طبقه‌های مختلف زندگی» توصیف کرد. ایان بیکاک، مورخ، می‌گوید، ویتمن پاسخی به کسانی ارائه می‌دهد که تعجب می‌کنند چگونه می‌توانند از دموکراسی در برابر داستان‌هایی که نابودی آن را پیش‌بینی می‌کنند، دفاع کنند. او پیشنهاد می‌کند که رویکرد ویتمن را اتخاذ کنند: «یک سخنرانی یا شعر عاطفی برای دموکراسی بیان کنید که به همان اندازه برای کسانی که از قبل صاحب قدرت هستند جذابیت دارد و برای کسانی که هنوز آن را ندارند.» زهرا تهرانی / نویسنده نشریه 

 

 

source: تجارت فردا