معرفی کتاب | معرفی کتاب بیگانه
مشهورترین رمان دنیا رو بشناس | معرفی کتاب بیگانه
بیشتر داستانهای کامو فلسفی هستند و سعی دارند تا شما را به تفکر در مورد مسائل مختلف مجبور کنند.شاید عمده شهرت این نویسندهی مشهور به خاطر همین کتاب باشد.
معرفی کتاب بیگانه
بیشتر داستانهای کامو فلسفی هستند و سعی دارند تا شما را به تفکر در مورد مسائل مختلف مجبور کنند.شاید عمده شهرت این نویسندهی مشهور به خاطر همین کتاب باشد.
آلبر کامو در کتاب بیگانه که یکی از رمانهای مشهور او محسوب میشود، به روایت سرگذشت مردی بیاحساس میپردازد که نگاهی متفاوت به دنیای اطرافش دارد. شخصیت اصلی داستان مرسو نام دارد و به خاطر قتلی که انجام داده در انتظار مراسم اعدامش است.
رمان بیگانه (The Stranger) از دو قسمت تشکیل شده است. در قسمت اول، قهرمان داستان در مراسم کفن و دفن مادرش بدون هیچ غم و اندوهی از این اتفاق نشان داده میشود و سپس شما در طول داستان با زندگی این فرد آشنا شده و متوجه میشوید که او به هیچ عنوان با اطرافیانش رابطهی عاطفی برقرار نکرده و در بیتفاوتی کامل سیر میکند.
این شخصیت که نامش مرسو است از این روند زندگی خشنود بوده و رضایت دارد. اما این شیوه از زندگی و تأثیرش بر دیگران بعدها به ضررش تمام میشود و او را در موقعیت سختی گرفتار میسازد. چرا که وقایع بسیار ناخوشآیندی سبب میشود تا مرسو مرتکب جنایتی هولناک شود.
در ادامه داستان شما وارد قسمت دوم رمان شده که مربوط به محاکمهی مرسو است. قسمتی که مرسو برای اولین بار ماحصل رفتارش با دیگران را میبیند. داستان از آن طرف مرزها برای شما آمده، از آن طرف دریاها. و برای شما از آفتاب و از بهار خشن و بیسبزهی آنجا صحبت میکند.
آلبر کامو را بیشتر بشناسیم:
آلبر کامو در سال 1913 به دنیا آمده و از نویسندگان برجسته و شاخص فرانسه محسوب میشود. آثار او غالبا عادی نبوده و جهت سرگرمی نیستند. بیشتر داستانهای کامو فلسفی هستند و سعی دارند تا شما را به تفکر در مورد مسائل مختلف مجبور کنند.
کامو در سال 1957 موفق به دریافت جایزهی نوبل شد. اما دو سال بعد از کسب این موفقیت بر اثر یک حادثه درگذشت. شاید عمده شهرت این نویسندهی مشهور به خاطر همین کتاب باشد، اما از میان دیگر آثار برجستهی او میتوان به طاعون و سوءتفاهم هم اشاره کرد.
نکوداشتهای کتاب بیگانه:
- یکی از پرمخاطبترین رمان های قرن بیستم. (Amazon)
- شاهکار کامو. (Guardian)
- یک رویداد فرهنگی تأثیرگذار. (Library Journal)
در بخشی از کتاب بیگانه میخوانیم:
یکشنبه به زحمت از خواب برخاستم، به طوری که «ماری» میبایست مرا صدا کند و تکانم بدهد. چیزی نخوردیم، زیرا میخواستیم صبح زود به شنا برسیم. حس میکردم از همه چیز خالی هستم و کمی سردرد داشتم.
سیگار به دهانم مزهی تلخی داشت. «ماری» مرا مسخره کرد، زیرا که میگفت «قیافهی عزا گرفتهای» دارم. لباس نخی سفیدی پوشیده بود و موهایش را باز گذاشته بود. به او گفتم که قشنگ شده است. او از شادی خندید.
وقتی پایین میآمدم، در اتاق ریمون را زدیم. به ما جواب داد که الان خواهد آمد. توی خیابان، به علت خستگیام و نیز چون پنجرهها را باز نکرده بودیم، روز که از آفتاب انباشته شده بود، همچون کشیده به صورتم خورد. ماری از شادی میجهید و پشت سر هم میگفت چه هوای خوبیست. حالم بهتر شده بود و حس میکردم
که گرسنهام. به ماری این مطلب را گفتم و او کیف مشمعی خود را نشان داد که در آن شلوارهای شنا و سفره را گذاشته بود. جز صبر چارهای نداشتم و شنیدم که ریمون در اتاقش را بست. شلوار آبی و پیرهن سفید آستینکوتاه پوشیده بود. کلاه حصیری به سر داشت، که ماری را به خنده انداخت. ساعدهایش را که سفید بود، از پشمهای سیاه پوشیده بود. که دل مرا کمی به هم زد. او همانطور که پایین میآمد، سوت میزد و خوشحال به نظر میرسید. به من گفت: «سلام رفیق» و ماری را «مادموازل» خطاب کرد.