کمالگرایی
معرفی کتاب چگونه کمالگرا نباشیم | رهایی از سم کمالگرایی
کتاب چگونه کمالگرا نباشیم کتابی خودآموز در زمینه خودیاری، رشد فردی و تغییر عادتهای رفتاری است. کمالگرا بودن از آن دسته ویژگیهای رفتاری است که بسیاری از افراد آن را مقصر شروع نکردن کارهای خود میدانند و در برخی موارد نیز از اینکه کمالگرا هستند و حتماً باید همهچیز را به دقیقترین و بهترین شکل ممکن انجام دهند احساس غرور میکنند. بنابراین آنها عادت دارند تنها زمانی کاری را شروع کنند که همهچیز کاملاً آماده باشد.
کتاب چگونه کمالگرا نباشیم کتابی خودآموز در زمینه خودیاری، رشد فردی و تغییر عادتهای رفتاری است. کمالگرا بودن از آن دسته ویژگیهای رفتاری است که بسیاری از افراد آن را مقصر شروع نکردن کارهای خود میدانند و در برخی موارد نیز از اینکه کمالگرا هستند و حتماً باید همهچیز را به دقیقترین و بهترین شکل ممکن انجام دهند احساس غرور میکنند. بنابراین آنها عادت دارند تنها زمانی کاری را شروع کنند که همهچیز کاملاً آماده باشد.
معرفی کتاب بندها | پر از رمز و راز مثل زندگی همه ما!
استفان گایز، نویسنده کتاب، توضیح میدهد که چطور این طرز فکر میتواند موجب شکست افراد در زندگی شده و در بلندمدت آثار مخرّبی بر جسم و ذهن آنها بگذارد. او سالهای بسیاری در زمینه ارتقای راهکارهای رشد شخصی تحقیق کرده و با آمیختن این اصول با تجربیات زندگی خود توانسته کتابهای مختلفی بنویسید.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
استفان گایز برخلاف روشهای انگیزشی و کوتاهمدتی که سالهاست شنیدهایم، عمل را مبنای رشد و حرکت به جلو میداند و نه صرفاً احساس و انگیزه را. خردهعادتها راهکاریست که برای مقابله با کمالگرایی به کار میگیریم و معمولگرایی چارهایست برای ترس از ارتکاب اشتباه، نیاز به تاکید دیگران و اعتماد به نفس پایین. چرا که توهم کمالگرا بودن، و در نظر گرفتن اهدافی بزرگ، شما را از برداشتن حتی یک قدم کوچک به سمت هدفتان خواهد ترساند.
در دنیای امروز با وجود شبکههای احتماعی و رو بودن همهچیز از زندگی مردم، ما دائم در حال قیاس خود با دیگران و دچار احساس ناکافی بودن شدهایم. هدفهای ذهنی بلندپروازنه و بسیار سختی برای خود تعریف میکنیم که عملا امکان رسیدن به آنها را نداریم، از روند زندگی روزمره و کارمان راضی نیستیم و احساس میکنیم در هیچکاری به اندازه کافی خوب نیستیم اما همچنان استانداردهای بلندپروازانه برای خود در نظر میگیریم. کتاب چگونه کمالگرا نباشیم تلاش میکند این موضوع را کنترل کند. در واقع نویسنده در تلاش است تا زندگی آرامتر و بدون ترس از عقب افتادن از دیگران را تجربه کنیم.
کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
کمالگرایی در زندگی مانند تلهای عمل میکند که فرد را دچار توهم برتری مینماید و مانع پیشرفت وی میشود. شاید تصور کنید بهترین بودن ایدهای جاهطلبانه است و شما را به اوج میرساند، شاید واقعا همینطور هم باشد. اگر شما فردی شروعکننده باشید و همواره کارهای خود را به بهترین وجه ممکن انجام دهید، در زندگی به موفقیتهای بزرگ خواهید رسید اما کمالگرایی در حقیقت شرایط سقوط شما را مهیا میکند. اگر ذهن خود را اسیر برتری و کمال نمایید از ترس ناتوانی در اجرای ایده، حتی قدمی هم در آن مسیر بر نمیدارید. از طرف دیگر، کمالگرایی دست شما را برای پیدا کردن بهانه باز میگذارد، بهانههایی را مییابید تا کاری را آغاز نکنید و شکست نخورید.
استفان گایز در این کتاب روشی جدید برای مقابله با کمالگرایی به ما یاد میدهد. این روش به ما کمک میکند تا به کمک عادتهای کوچکتر به نتایج بزرگتر برسیم. در حقیقت آنچه که باعث میشود تا در زندگی به چیزی که میخواهیم دست یابیم این است که با نهادینه کردن عادتهای کوچک و استمرار ورزیدن در این مسیر، به نتیجه دلخواهمان برسیم. بنابراین نویسنده تلاش میکند تا عادتهای خوب بسازید.
رویکرد مثبتی که در کتاب چگونه کمالگرا نباشیم وجود دارد این است که برخلاف کتابای موجود در بازار، بیشتر بر راهحلهای «کمالگرا نبودن» تاکید دارد. در ابتدا با تعریف وضعیت کمالگرایی و مشکلاتی که گریبان فرد کمالگرا ر میگیرد، مشکل را موشکافانه و دقیق اما مختصر بررسی میکند و به خواننده میگوید که چرا کمالگرایی بد است و باید از شر آن خلاص شویم. در ادامه برای هر مشکل ناشی از کمالگرایی راهحلی ارائه داده میشود. این راهحلها در انتهای کتاب هم دستهبندی شده که راحت بتوانید آن را استفاده و مرور کنید.
سرفصل مطالب کتاب چگونه کمالگرا نباشیم عبارت است از:
بخش یک: مقدمه
بخش دو: ذهن کمالگرا
بخش سه: سم کمالگرایی
بخش چهار: آزادی معمولگرایی
بخش پنج: انتظارات غیرواقعی
بخش شش: نشخوار ذهنی
بخش هفت: نیاز به تایید شدن
بخش هشت: نگرانی از ارتکاب اشتباه
بخش نه: تردید در مورد انجام کارها
بخش ده: راهنمای کاربردی
نویسنده در کتاب راهکارهای خوبی ارائه میکند و با جایگزین کردن «معمولی بودن» و «در شرایط معمولی کاری را انجام دادن» با «در حد کمال بودن» و «در شرایط حد کمال کاری را انجام دادن»، به جای کمالگرایی و شروع نکردن به شما یاد میدهد چطور شاهد پیشرفتهای بسیاری در زندگی باشید.
تفاوت راهکارهای او با دیگر راهکارهایی که این روزها توسط نویسندگان و سخنرانان دیگر ارائه میشود این است که او عمل کردن را راه رسیدن به هدف میداند و نه با انگیزه شدن را! سالهاست که در مورد راهکارهای انگیزشی بسیار شنیده ایم اما مشکل اینجاست که چطور خود را با انگیزه کنیم؟ استفان گایز از شما میخواهد که برای قدمی برداشتن منتظر انگیزه نباشید. فقط از جای خود برخیزید و کاری را شروع کنید! البته این نیز به نوعی انگیزشی است و طبیعتاً اگر هرکسی میتوانست از جای خود برخیزد و کارش را انجام دهد، دنیا بسیاری از مشکلات حال حاضر را نداشت.
اگر بخواهیم چند نکته مهم از کتاب را به شکل خلاصه در اینجا ذکر کنیم، میتوانیم به این موارد اشاره کنیم: کمالگرایی به عملکرد آسیب میزند و میتواند انگیزه را از بین ببرد – کمالگرا نبودن به کاهش استرس، نتایج بهتر، ترس کمتر و اعتماد به نفس بیشتر منجر میشود – بهتر است به جای تمرکز روی نتیجه نهایی، روی فرایند تمرکز کنید و توقعات و انتظارات را به کنار بگذارید – نشخوار فکری نوعی از کمالگرایی است که با آن هیچ کاری انجام نمیشود – دنبال تایید دیگران بودن نوعی دیگر از کمالگرایی است – کمالگرایی به تجزیه و تحلیل، تفکر بیش از حد و دو دلی منجر میشود.
همچنین کتاب چگونه کمالگرا نباشیم مانند سایر کتابهای موفقیت و خودیاری، مقدار زیادی شاخ و برگ اضافه دارد و نسخههای آماده برای خوانندگان خود میپیچند. با این حال، نویسنده تمرینها و کمکهای خوبی به خواننده ارائه میدهد و از او میخواهد حتی مسئولیت کارهایی که انجام نمیدهد را قبول کند.
درنهایت نظر ما درباره کتاب حاضر و تقریباً ۹۹ درصد کتابهای موفقیت و خودیاری یک چیز است: از این کتاب (ها) انتظار معجزه نداشته باشید. همچنین فکر نکنید با خواندن کتابهای زیاد در زمینه موفقیت این روند تغییر خواهد کرد و معجزه رخ خواهد داد. این کتاب و سایر کتابهای خودیاری هر کدام در نقش محرک کوچکی هستند که باید شما را به حرکت وا دارند.
جملاتی از متن کتاب
آغازگر معکوس شمار: هنگامی که زمان در نظر گرفته شده، به پایان رسید، باید فوراً کارتان را آغاز کنید. – شمارش معکوس تصمیمگیری: قبل از آن که زمان در نظر گرفته شده به پایان برسد، یک تصمیم جدی بگیرید! – تایمر تمرکزی: برای مدت x دقیقه، باید بر یک کار انتخابیتان تمرکز کنید (با وضع قوانینی جدی برای جلوگیری از حواس پرتی) – تکنیک پومودورو: ۲۵ دقیقه کار کنید، ۵ دقیقه استراحت کنید، تکرار شود. – چرخ و فلک کار و بازی: ۱ ساعت کار کنید، ۱ ساعت به خود استراحت دهید، تکرار شود.
حرکت استفاده از تایمر: حداقل روزی یک بار از این ابزارهای تایمردار استفاده کنید تا در شما اشتیاق انجام کاری را برانگیزانند و از این طریق مستقیماً حواستان را از موضوعی که در ذهن نشخوار میکنید، پرت کرده و یا به بهبود این مشکل کمک کنند. فعال باشید. موضوعی که در ذهن نشخوار میکنید، هر چه که باشد، چارهاش فعال بودن است. هر چه در لحظه حال فعالتر باشید، فرصت کمتری برای نشخوار کردن فکری در ذهن داشته و فرصت بیشتری برای ساخت زندگیای خواهید داشت که ارزش فکر کردن را داشته باشد.
اگر کمالگرایی یک توده یخ شناور بر آب بود، قسمت بالایی آن که دیده میشود، را میل به برتری نامیده و قسمت غرق شده پایینی را که گفته میشود ۹۰ درصد توده یخ شناور را تشکیل میدهد، ترس از شکست مینامیدیم. ترس از شکست چیزی نیست که بخواهیم به مردم جهان نشان دهیم اما میتواند به کارهایمان جهت ببخشد.
مردم دوست دارند بگویند که عشق یک کار است و نه یک احساس، اما در واقع هر دوی اینهاست و این دو، در راستای هم به پیش میروند. وقتی شما کاری را عاشقانه انجام میدهید، احساستان بیشتر میشود. اما وقتی که عشقی نیست، میلی هم ندارید که کاری را عاشقانه انجام دهید.
لیست زیر نشان میدهد که به چه چیزهایی باید (یا نباید) اهمیت بدهید تا یک معمولگرا شوید. اگر این پیشنهاد را دنبال کنید، تضمین میکنم که زندگی شادتری خواهید داشت. – کمتر به نتایج اهمیت دهید، بیشتر به شروع کار، اهمیت دهید. – کمتر به مشکلات اهمیت دهید، بیشتر به این اهمیت بدهید که با وجود آنها، بتوانید پیشرفت کنید و یا اگر باید چیزی را حل کنید، بر راهحل تمرکز کنید. – کمتر به اینکه مردم چه فکری میکنند، اهمیت بدهید، بیشتر به این اهمیت دهید که میخواهید چه کسی شوید و یا چه کاری انجام دهید. – کمتر به درست انجام دادن، اهمیت دهید، بیشتر به خود انجام دادن کار اهمیت بدهید. – کمتر به شکست اهمیت دهید. بیشتر به پیروزی اهمیت دهید. – کمتر به زمان بندی اهمیت دهید. بیشتر به خود کار اهمیت بدهید.
وقتی با دقت به زندگی انسان نگاه میکنید، میبینید که همهاش همین است هیچ برنامه، و طرح ماجرای در حد کمالی وجود ندارد، زیرا زندگی همین گونه در جریان است. همان قدر که نقشه کشیدن مهم است، به همان اندازه هم مطابقت دادن خود با شرایط و مشکلاتِ در حال تغییر اهمیت دارد.
در علم روان شناسی، فرد مبتلا به سندروم خود ویرانگری، کسی است که از سوی جامعه و دنیای اطرافش فردی موفق محسوب میشود اما از درون، «احساس میکند که دیگران را فریب داده و شرایط ایجاد موفقیتش، شانسی بوده است.» و این باعث میشود که شرایطی به وجود آید که اگرچه موفق ظاهر شده و هست، اما به لحاظ درونی، احساس وانمود کردن به موفقیت میکند (وانمودگرایی).
اگر با تواضع رفتار کنید و تظاهر به «در حد کمال بودن» نکنید، دوست داشتنیتر خواهید بود.
آیا متوجه شدهاید مردم با وجود آنکه کمالگرایی را یک عیب می دانند، باز هم مخفیانه به آن افتخار میکنند؟ معمولاً لبخندی زده و در حین ادای کلمات، میخندند. بسیار دیده شده که به عنوان «یک عیب مثبت» تلقی شده و به عنوان پاسخی مورد علاقه به پرسش نفرتانگیز، «بزرگترین نقطه ضعفتان چیست؟» مورد استفاده قرار میگیرد.
اگر گمان میکنید این ایده انگیزشی که اگر دلیلی برای انجام کار داشته باشم، بالاخره انگیزه هم به وجود میآید، هر بار جواب میدهد، باید بگویم بسیار ساده لوحانه میاندیشید و بیثباتی احساسات انسانی را نادیده گرفتهاید. نباید قدرت مخرب یک حال بد، آشفته و کسل را دست کم بگیریم. بگذارید اینطور بگویم: وقتی به احساستان چنان بهایی میدهید که عامل تصمیم گیرنده در مورد انجام کاری باشد، باید گفت برده آن میشوید. تکنیکهای انگیزشی بسیاری را امتحان میکنید اما در نهایت، نتایجی که میگیرید به بی اعتباری احساسات ناپایدارتان است.
مشخصات کتاب
- عنوان: چگونه کمالگرا نباشیم
- نویسنده: استفان گایز
- ترجمه: نرگس محمدی
- انتشارات: نشر شمشاد
- تعداد صفحات: ۲۴۴