|
کد‌خبر: 313194

آقا محمدخان قاجار | مرگ آقا محمدخان قاجار

چطوری آقا محمدخان قاجار به پایان کار رسید؟ | همه چیز درباره آقا محمدخان قاجار از تولد گرفته تا به دست گرفتن قدرت و مرگ

در همان ایامی که دانشمندان در کشور‌های مترقی به سوی پیشرفت و تعالی می‌رفتند، در ایران جمجمه‌ها روی هم انباشته می‌شد و بر حسب دستور آقا محمدخان از چشمان از حدقه درآمده مردم تپه می‌ساختند.به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار فاجعه‌ای برای مردم ایران بود.

چطوری آقا محمدخان قاجار به پایان کار رسید؟

در همان ایامی که دانشمندان در کشور‌های مترقی به سوی پیشرفت و تعالی می‌رفتند، در ایران جمجمه‌ها روی هم انباشته می‌شد و بر حسب دستور آقا محمدخان از چشمان از حدقه درآمده مردم تپه می‌ساختند.به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار فاجعه‌ای برای مردم ایران بود.

آقا محمدخان قاجار یکی از مهمترین چهره‌های تاریخ مدرن ایران است: سلسله‌ای تاسیس کرد که به رغم دشواری‌های فراوان، بیشتر از یک قرن دوام آورد. توگویی تنها فردی که می‌توانست ایران را از آشفتگی سیاسی نجات دهد، فردی بود که زندگی شخصی نداشته باشد و بیشتر وقت خود را به جای تخت پادشاهی و حرمسرا، روی زین اسب و زیر چادر بگذراند.

عباس امانت، تاریخ ایران مدرن

هنگامی که آغامحمدخان در مشرق زمین نام خود را با حروف خونین در صفحه تاریخ می‌نگاشت، منظومه‌ای از اسامی پرشکوه و جلال کسانی که به کار‌های مسالمت‌آمیز هنری مشغول بودند در مغرب زمین می‌درخشید؛ بتهوون، شوبرت، گوته، جرج واشینگتن، کارلایل و… در همان ایامی که دانشمندان در کشور‌های مترقی به سوی پیشرفت و تعالی می‌رفتند، در ایران جمجمه‌ها روی هم انباشته می‌شد و بر حسب دستور آغا محمدخان از چشمان از حدقه درآمده مردم تپه می‌ساختند.

فرد ریچاردز، یک سفرنامه ایرانی

به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار فاجعه‌ای برای مردم ایران بود. چراکه وی فردی کینه‌توز و بی‌رحم بود و در قتل و کشتار و شکنجه‌ی انسان‌ها هیچ حدودی نمی‌شناخت. اما از طرف دیگر، آقا محمدخان موفق شد ایران را که بر اثر جنگ‌های ایلیاتی تکه پاره شده بود، دوباره متحد کند. پس از مرگ کریم‌خان زند تعادل شکننده‌ توافق ایل‌های مختلف از بین رفت ایران درگیر سومین جنگ داخلی بزرگی شد که پس از سقوط صفویان پیش آمدند. با مرگ کریم‌خان تمام مدعیان حکومت برای کسب قدرت سیاسی برآمدند و نهایتاً پس از دو دهه جنگ آقامحمدخان قاجار پیروز شد و اتوریته‌ سیاسی را به دست گرفت.

قاجار‌ها چه کسانی بودند؟

آقا محمدخان قاجار پایه‌گذار سلسه پادشاهی قاجاریه بود. قاجار‌ها مجموعه‌ای از قبایل ترک زبان قفقاز بودند و نسلشان به تیره‌ ترکمن‌های غز می‌رسید. قاجار‌ها در دوران صفویه وارد دستگاه دیوانی شدند و شاه عباس صفوی، برای ممانعت از قدرت گرفتن بیش از حد آنها، یک شاخه از قاجاریه را به مرو و دیگری را به گرگان فرستاد. آن‌هایی که به مرو رفتند به تدریج در فرهنگ محلی مضمحل شدند؛ ولی گروهی که در گرگان ساکن شدند هویت قاجاری خود را حفظ کرده و استرآباد را پایتخت خود قرار دادند.

قاجار‌ها در استرآباد قدرت بسیاری گرفتند و به دو گروه عمده تقسیم شدند: «آشاقی باش» و «یوخاری باش». به خاندان آشاق باش، قویونلو یا رمه‌دار می‌گفتند و خاندان اصلی یوخاری‌باش را دَوَلی یا شتردار می‌نامیدند. پدربزرگ آقا محمدخان، فتحعلی خان نام داشت که بزرگ طایفه‌ی قویونلو‌ها بود. پس از مرگ وی، محمدحسن خان قاجار یعنی پدر آقا محمدخان، بزرگ قویونلو‌ها شد و ابتدا با نادرشاه افشار و بعد‌ها با خاندان زندیه جنگید.

در واقع از آخرین روز‌های سلسله‌ی صفوی، تلاش سه نسل از خان‌های قاجار برای رسیدن به قدرت سرکوب شده بود. نایب‌السلطنه اصلی شاه تهماسب دوم، فتحعلی خان قاجار، قربانی نادر شاه شد و یک دهه بعد پسر فتحعلی خان، یعنی محمدحسن خان قاجار، داعیه‌ی خانوادگی خود برای کسب قدرت را احیا کرده و دست به قیامی علیه کریم‌خان زند برد. او پس از یک سری پیشروی بی‌نتیجه، در نهایت در استرآباد باقی ماند و در همان جا درگذشت. (چند سال بعد نیز فرزندش حسین‌قلی خان قاجار (برادر کوچکتر آقامحمدخان) که مردی سنگدل و جسور بود و لقب «جهانسوز» به خود داده بود، به دست سپاهیان خود کشته شد.) آقا محمدخان قاجار در این خاندان متولد شد و درواقع داعیه‌ی پدران خود برای حکومت را به ارث برد.

تولد و کودکی

آقا محمدخان در ۱۱۲۰ هجری شمسی به دنیا آمد. پدرش، محمدحسن خان قاجار، علاقه‌ی زیادی به این فرزند خود داشت و محمد میرزا (که بعد‌ها آقامحمدخان قاجار نامیده شد) از کودکی در کنار پدر فنون جنگی آموخت و به همراه وی به جنگ‌های مختلف رفت. آخرین جنگی که این پدر و پسر با یکدیگر در آن شرکت کردند جنگ با عادلشاه افشار، برادر نادرشاه افشار، بود. پس از مرگ نادرشاه، قاجار‌ها یکی از مدعیان سلطنت بودند. نادرشاه هیچ‌گاه نتوانست محمدحسن خان را شکست دهد، اما عادلشاه وی را در نزدیکی استرآباد شکست داد و زمانی که می‌خواست آقا محمدخان را اعدام کند، به اصرار پدرش از خون وی گذشت و درعوض وی را اخته کرد.

اخته شدن آقا محمدخان قاجار

اخته کردن یک شاهزاده در جامعه مردسالار آن روز یعنی از بین بردن شانس وی برای حکومت. در فرهنگ ایلیاتی آن دوران، تخلیه‌ی بیضه، مانند کور کردن نوع رایجی از قطع عضو بود. فرض این بود که فقط مردی با بدن سالم، شایستگی حکومت دارد.

با این حال، موفقیت آقامحمدخان در بنیانگذاری سلسله قاجار عکس این موضوع را ثابت کرد. شاید بتوان قرن هجدهم را «عصر طلایی قطع عضو» نامید، زیرا هیچ حاکم یا مدعی قدرتی که پس زمینه ایلیاتی داشت، از این عمل بی‌رحمانه در امان نبود.

قطع عضو همچنین شامل بریدن زبان و حتی رایج‌تر از آن، بریدن بینی و گوش به شکل نیمه یا کامل هم می‌شد. آقامحمدخان قاجار نیز که خود قربانی این خشونت بی‌رحمانه بود، بعد‌ها به یکی از اصلی‌ترین حاکمانی شد که چنین شیوه‌ای را به شکل گستره به کار می‌برند.

در واقع اخته‌کردن آقامحمد قاجار تاثیر روانی بسیار مخربی بر او داشت و باعث شد که رسماً دیوانه‌ای کینه‌جو شود. سر جان ملکم درباره ظاهر و ویژگی‌های آقامحمدخان می‌نویسد:

اندامی ضعیف داشت؛ چنانکه از دور مانند پسری ۱۴ ساله به‌نظر می‌آمد. چهره بی موی پرچینش، چون زنان سالخورده می‌نمود. صورتش اگرچه در هیچوقت از دیدن نیکو نبود، ولی در هنگام غضب حالتی مهیب می‌یافت و هم بدین سبب خود نمی‌خواست کسی بر صورت وی نگاه کند، چنانکه آورده‌اند که احیانا او را غشی عارض گشتی و تا یک دو ساعت از هوش و حواس عاری ماندی. اتفاقاً وقتی در حوالی کرمان به شکار اشتغال داشت، از جماعت جدا افتاده اسبش در باتلاقی فرورفت و هم در آن وقت حالت معهود وی را طاری گشت. در این اثنا یکی از غلامان رسیده او را بدان حالت یافت و به صعوبت تمام او را از گل بیرون آورده به کناری کشید و بر سرش ایستاد تا به هوش آمد.

پس از مرگ عادلشاه، آقامحمدخان نزد خاندان خود بازگشت و در کنار پدر برای رسیدن به قدرت علیه کریم‌خان زند جنگید. محمدحسن خان از سپاهیان زند شکست خورد و کریم‌خان زند دستور داد پیکر وی را با گلاب بشویند و محترمانه دفن کنند. با آقامحمد خان نیز که در کاخ او به گروگان گرفته شده بود به مهربانی و نیکی رفتار کرد؛ به حدی که گا‌هی در امور مملکی از او مشورت می‌گرفت.

آقامحمد خان در این دوران زندگی نسبتاً خوبی داشت؛ به شکار می‌رفت و خدم و حشم فراوان داشت. وی ۱۶ سال در دربار زندیه بود، اما در دوران اسارتش در حریم زندیه بیکار ننشسته بود. او این مدت را با کمک خاله‌اش که از زنان کریم‌خان بود، قبایل زندیه را شناسایی کرد و قوت و ضعف آن‌ها را سنجید. همچنین در طول سال‌ها نقشه‌های مختلفی برای برچیدن کل خاندان زندیه کشید.

برادر آقا محمدخان نیز که حسین‌قلی نام داشت نیز در اسارت زندیه به سر می‌برد. کریم‌خان زند حسین قلی را پس از ده سال که از اسارتش می‌گذشت، به حکومت دامغان گماشت و حسین قلی که سعی در گرفتن انتقام از دشمنان دَوَلی پدرش داشت آنچنان در این کار افراط کرد که به جهانسوز ملقب شد. اما سرانجام در یکی از همین جنگ‌های قبیله‌ای کشته شد و فرزندی به نام فتحعلی از وی باقی ماند که بعد‌ها به «فتحعلی شاه» مشهور شد.

پس از مرگ کریم‌خان زند

زمانی که آقامحمد خان از بیماری و مرگ قریب الوقوع کریم خان اطلاع یافت فضا را برای اجرای اقداماتش مناسب دید. اخته شدن نه تنها مانع ادامه فعالیت‌های سیاسی وی نشد، بلکه ترغیبش کرد که حیله‌گری و تدبیر بیشتری در سیاست به خرج دهد و دشمنانش را از دم تیغ بگذراند. وی ابتدا به بهانه شکار از شهر خارج شد و زمانی که خبر مرگ وکیل را به او دادند با برادرانش جعفرقلی و مهدی‌قلی به اصفهان رفت و از آنجا خود را به تهران و مازندران رساند. وی در اصفهان تعدادی از قبایل ترک زبان را با خود همراه کرد و در راه مازندران به دو محموله که مالیات‌های شمال کشور را به مرکز می‌بردند دستبرد زد و نقدینگی لازم برای ادامه اقداماتش را تهیه کرد.

رسیدن به قدرت

آقامحمد خان در این دوران ۳۶ سال سن داشت و تعدادی از بزرگان قاجاریه را با خود همراه کرده بود. اما بسیاری از خوانین قاجار وی را قبول نداشتند؛ بویژه برادرش مرتضی‌قلی خان که حکومت گرگان را دردست خود داشت. آقامحمد خان چهار سال با برادرش جنگید و نهایتا وی را شکست داد و برادر به دربار کاترین کبیر در روسیه گریخت. آقا محمدخان در ۱۷۸۵ میلادی گیلان، مازندران و زنجان را زیر سلطه خود گرفت و کردستان و یزد هم به زودی تحت فرمان وی درآمدند. وی با خوانین داخلی قاجار نیز درگیر بود و نهایتا پس از دو سال جنگ و نزاع، آن‌ها را شکست داد و «بیگلربیگی» نیرومند طایفه دولو نیز به نفع وی کنار رفت. (از این رو به نوادگان بیگلربیگی تاج‌بخش می‌گویند.)

آقامحمد خان دو سال بعد تاجگذاری کرد و برادرزاده‌اش فتحعلی میرزا را به ولیعهدی برگزید. اکنون وی پادشاه شمال ایران کنونی بود و در جنوب رقیب اصلی‌اش کسی نبود جز لطفعلی خان زند. وی با علیمردان خان و جعفرخان از طایفه زندیه درگیری‌هایی داشت، اما آن‌ها به زودی کنار رفتند و نوبت به لطفعلی خان رسید.

نبرد با لطفعلی خان زند

خواجه‌ی قاجار، نخستین بار در هزار بیضا با لطفعلی خان نبرد کرد و در آن کم مانده بود مغلوب شود، ولی حیله‌گری‌هایش باعث شد از میدان نبرد بگریزد. آغا محمدخان تجدید قوا کرد و دوباره با ارتشی منظم به جنگ با لطفعلی خان رفت و وی را در سمیرم علیا شکست داد. لطفعلی خان که به شیراز گریخت دریافت حاج ابراهیم کلانتر به وی خیانت کرده است. از این رو به کرمان گریخت و آغا محمد خان با محاصره ۱۳ ماهه کرمان نهایتا وی را شکست داد و زجرکش کرد. آقامحمد خان علاقه بسیاری به درآوردن چشم از کاسه داشت. وی بیست هزار تن از مردم کرمان را به جرم همکاری با لطفعلی خان کور کرد که این بیست هزار نفر تا پایان عمر فاقد توان کار بودند و در گوشه کنار ایران گدایی می‌کردند.

وقتی بالاخره لطفعلی خان نیز دستگیر شد خان قاجار دستور داد قبل از اینکه او را برای اعدام به تهران بفرستند، ابتدا چشمانش را از حدقه درآورند و بعد به او تجاوز جنسی کنند. پایان کار غم انگیز او، در خاطره‌ی ایرانیان و به خصوص در ترانه‌های مردمی روستا‌های استان فارس ثبت شده است. در خاطره‌ی عموم مردم، تصویر شجاعت، نجابت و رشادت او و تضاد آن با رفتار کینه جویانه‌ی آقامحمدخان و ظاهر ناسالم‌اش با پوستی چروک و صدایی زیر و قدی کوتاه نواقصی که قرار بود شایستگی پادشاه شدن را از او سلب کنند، تا مدت‌ها موضوع تحقیر و مضحکه مردم بود.

خواجه‌ی قاجار همچنین خود با دستان خودش چشمان لطفعلی خان را از کاسه بیرون آورد و دستور داد در بم که پناهگاه شاهزاده زند بود کشتار کنند و تپه‌ای از سر‌های بریده برپا کرد. آغا محمد خان در سال ۱۷۹۵ میلادی با شکست تمام رقبای خود پادشاه سراسر ایران شد. وی در دوران قدرتش برای تفریح و سرگرمی آدم می‌کشت و چشم‌ها را کاسه می‌کرد. تنها سپاهیان وفادار و اهل شریعت از شر اقدامات جنون‌آمیز وی در امان بودند. سر جان ملکم می‌نویسد: «با اهل شریعت به احترام و رافت زیستی. مفسدان بر کسی ابقا نکردی. ضباط و عمال و اعیان مملکت و سپاهی و قطاع الطریق هرکس از حد خود تجاوز نمودی، سزای خود دیدی. با امرای درخانه مکرر سخت گرفتی و گاه گاه ظلم کردی، مگر با حاجی ابراهیم که از سایرین به اعتماد و احترام امتیاز داشت.»

حمله به گرجستان

اقدام بعدی آقامحمد خان حمله به گرجستان بود که آثار منفی بسیاری برای ایرانیان داشت چرا که نقطه شروع درگیری با امپراطوری قدرتمند روسیه بود. وی برای ساختن و حکومت در صلح زاده نشده بود. وجودش پر از عقده بود و زمانی که بر رقبای داخلی غلبه کرد، نمی‌توانست در پایتخت بنشیند و حکومت کند. به همین دلیل راهی قفقاز شد. لشکریان آقا محمدخان از سه جبهه به قفقاز حمله کردند. یکی به سوی ایروان، دیگری تفلیس و آخری به سمت قره باغ. آقامحمد خان این سه منطقه را تصرف کرد و دست به اقداماتی زد که زمینه‌ساز حمله روسیه تزاری به ایران و تحقیر ایرانیان در زمان حکومت جانشین آقامحمدخان شد.

سپاه قاجار شهر تفلیس را کاملا غارت کرد و هزاران شهروند را به قتل رساند و مورد چپاول و تجاوز قرار داد. کشیشان گرجستانی که هسته‌ی مقاومت را تشکیل می‌دادند به رودخانه انداخته شدند؛ کلیسا‌ها غارت و با خاک یکسان شدند. حدود پانزده هزار مرد زن و کودک اسیر و به ایران فرستاده شدند تا در میان خاندان قاجار به عنوان ندیمه، کنیز خواجه حرمسرا و پیشکار تقسیم شوند. تعجبی ندارد که درست مثل امپراتوری عثمانی که بسیاری از شاهزاده‌ها مادرانی قفقازی، داشتند تعداد زیادی از شاهزاده‌های قاجار نسل بعد نیز مادران گرجی یا ارمنی داشتند. چپاول تفلیس فصل شرم آور دیگری در وقایع نگاری قاجار رقم زد. این چپاول همچنین آغاز از دست رفتن دائمی قفقاز از دست ایران بود. به نوشته‌ی امانت، «با اینکه فتح گرجستان توسط ایرانیان، از نظر سیاسی برای روسیه شکستی موقت محسوب می‌شد، اما در بلند مدت کشورگشایی‌های روسیه در سرزمین‌های جنوبی را توجیه کرد و به این کشور اجازه داد روی کینه‌ی ساکنان مسیحی این منطقه نسبت به ایران حساب کند.»

طبیعی بود که چنین تعرض آشکاری به مسیحیان و گرجستان که از توابع روسیه تزاری بود با پاسخ امپراطوری روسیه مواجه خواهد شد. کاترین کبیر در آن زمان درگیر جنگ در جبهه غرب بود و حمله به ایران را به چند سال بعد موکول کرد. نهایتا هم روس‌ها چند سال بعد تمام این مناطق را به علاوه بسیاری از مناطقی که در خاک ایران بودند پس گرفتند و با قرارداد‌های استعماری و لشکرکشی‌های گاه و بیگاه ایران را منزوی و فقیر کردند. تمام این اتفاقات از لشکرکشی بیجای آقامحمد خان به قفقاز ناشی می‌شد.

آقامحمدخان پس از بازگشت از تفلیس، به دشت مغان رفت و شمشیر شاهان صفوی را بر کمر بست و خود را جانشین آن‌ها اعلام کرد. سپس راهی خراسان شد، ایالتی که توسط نواده نابینای نادرشاه اداره می‌شد. آقامحمد خان پس از رسیدن به مشهد، ابتدا به زیارت حرم رفت و بلافاصله پس از زیارت در شهر حمام خون به راه انداخت. به او گفته بودند که نادرشاه جواهرات بسیاری را در مشهد پنهان کرده است. خواجه قاجار نیز تمام کسانی را که گمان می‌رفت از ثروت مخفی نادر خبری دارند دستگیر و تا حد مرگ شکنجه کرد. سر شاهرخ را خمیر گرفتند و سرب داغ بر آن ریختند. سپس خواجه خود آمد و عمل مورد علاقه‌اش را انجام داد و چشم‌های شاهرج را از حدقه درآورد و نهایتا شاهرخ زیر شکنجه جان داد.

پایان کار آقا محمدخان قاجار

در اواخر عمر آقا محمدخان، روسیه نخستین لشکر خود را برای گرفتن قفقاز عازم کرده بود. آقا محمدخان نیز برای مقابله با روس‌ها عازم منطقه قلعه شوشی شد و آنجا را تصرف کرد. او سه روز پس از ورود به قلعه شوشی، به دست دو تن از خدمتکاران شخصی خود به قتل رسید. یکی از آن‌ها گرجستانی و احتمالا بازمانده‌ی جنگ تفلیس بود. به نظر می‌رسید قتل آقامحمدخان اقدامی پیش دستانه توسط دو خدمتکاری بود که به اتهام ساده‌ی مشاجره پشت چادر شاه به مرگ محکوم شده بودند و قرار بود روز بعد اعدام شوند. با این حال به سختی می‌توان دخالت یکی از ژنرال‌های جاه‌طلب او، یعنی صادق خان شقاقی رئیس ایل شقاقی، را نادیده گرفت. صادق خان شقاقی کمی بعد از قتل آقامحمدخان، به چادر وی دستبرد زد و گنجینه‌ی مورد علاقه‌ی آقامحمدخان را، که شامل تاج کیانی نیز می‌شد، به سرقت برد. سپس پایگاه ایلش در آذربایجان غربی رفت و آن دو خدمتکار خاطی را هم نیز خود برد.

پس از مرگ آقامحمد خان، فتحعلی شاه بدون دردسر و درگیری به سلطنت رسید و این امر حاصل تدبیر خود آقامحند خان برای مسئله جانشینی بود. فتحعلی‌شاه دستور داد نعش آقامحمد خان را از به نجف ببرند و در مرقد مطهر دفن کنند. با جانشینی فتحعلی شاه خیال بسیاری از بابت ناامنی و آشوب در کشور راحت شده بود، اما اقدامات نابخردانه بنیان‌گذار سلسله‌ی قاجاریه در حمله به سرزمین‌های مسیحی نشین و قتل عام «کفار»، تبعاتی داشت که خیلی زود دامنگیر ایران شد. اکنون دیگر یک دشمن بسیار قدرتمند به دشمنان ایران اضافه شده بود: امپراطوری روسیه.

source: رویداد ۲۴