|
کد‌خبر: 312636

معرفی کتاب | معرفی کتاب سمفونی مردگان

اگه دنبال یک رمان هستی که ارزش خواندن داشته باشه ببین | معرفی کتاب سمفونی مردگان

کتاب سمفونی مردگان یکی از کتاب‌های مهم در تاریخ ادبیات معاصر است که اولین بار در سال 1368 چاپ شد.

معرفی کتاب سمفونی مردگان 

کتاب سمفونی مردگان یکی از کتاب‌های مهم در تاریخ ادبیات معاصر است که اولین بار در سال 1368 چاپ شد.

کتاب سمفونی مردگان یکی از آثار تحسین‌شده‌ی نویسنده‌ی ایرانی معاصر، عباس معروفی است. این کتاب که برنده‌ی جایزه‌ی بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ در سال 2001 شده، داستانی به سبک سیال ذهن است که از زوال خانواده‌ای شش‌نفره حرف می‌زند. شخصیت‌ اصلی این کتاب جوان شاعری به نام آیدین است که در مقابل سنت‌های اشتباه پدر خود می‌ایستد. روایت منحصر‌به‌فرد نویسنده از جامعه‌ی ایران، از جمله دلایل محبوبیت این کتاب به‌شمار می‌رود.

درباره‌ی کتاب سمفونی مردگان

داستان کتاب سمفونی مردگان (Symphony of the Dead) در چند خط خلاصه می‌شود: تاجری موفق و محترم که همراه با همسر و چهار فرزندش در اردبیل زندگی‌ می‌کند. بزرگ‌ترین پسر او یوسف بر اثر حادثه‌ای در کودکی، زندگی نباتی دارد و پدرش آرزو می‌کند که هر چه زودتر بمیرد. آیدا و آیدین دوقلو هستند و پیوندی عجیب با هم دارند. آیدا دختری است که همه‌ی عمرش را در گوشه‌ی آشپزخانه زندگی کرده و یک‌راست از خانه‌ی پدر به خانه‌ی شوهری ثروتمند و تحصیل‌کرده می‌رود. اما پایان زندگی او آن چیزی نیست که دیگران توقع دارند. و در نهایت اورهان، فرزند کوچک خانواده و نماینده‌ی تفکرات سنتی پدر در میان نسل جدید.

آیدین پسری روشنفکر و شاعر است که آرزو دارد برای ادامه‌ی تحصیل به تهران برود. پدر آیدین هرگز افکار او را درک نکرده و چندین بار تمام کتاب‌ها و نوشته‌هایش را در حیاط به آتش می‌کشد. وقتی پدر تصمیم می‌گیرد که آیدین را به ارتش بفرستد، آیدین از خانه می‌رود و به خانواده‌ای ارمنی پناه می‌برد. او سال‌ها در زیرزمین کلیسا کار می‌کند، رؤیای تحصیل در شهر تهران را در سر می‌پرورد و عاشق دختری به نام سورمه (سورملینا) می‌شود. در تمام این مدت، اورهان که شبیه‌ترین فرزند به پدر خانواده‌ی اورخانی است، تجارت خانوادگی را در دست می‌گیرد و جاه‌طلبی‌هایش را دنبال می‌کند.

عباس معروفی (Abbas Maroufi) استان سردسیر اردبیل را برای فضای داستان سمفونی مردگان انتخاب کرده. تأثیر جنگ جهانی دوم، که بخشی از رمان در آن می‌گذرد، بر شهر اردبیل کاملاً مشهود است. همچنین توصیف سرمای جان‌سوز و زندگی سخت در این شهر، به فضاسازی روایت کتاب سمفونی مردگان بیشتر کمک می‌کند. فصل زمستان و بارش برف، از تصاویری است که در طول کتاب بسیار تکرار می‌شود. کلاغ‌ها همیشه می‌گویند برف، برف (که در زبان ترکی همان «قار» است.) و فضای کتاب تیره‌وتار است. به‌طوری‌که خواننده فکر می‌کند هیچ‌وقت بهار از راه نمی‌رسد.

علاوه بر مکان، زمان نیز نقش بسیار مؤثری در اثربخشی داستان کتاب سمفونی مردگان دارد. یک خط زمانی در این اثر، داستان زندگی اورهان در زمان حال است که در یک شبانه‌روز توصیف می‌شود. زمان دوم یک دوره‌‌ی 42 یا 43 ساله‌ است که پیش و پس از شهریور 1320 را روایت می‌کند. زمان سوم، همان زمان درونی و ذهنی است که عباس معروفی با آن جریان سیال ذهن را می‌سازد.

اعضای خانواده‌ی اورخانی در نهایت هر کدام شبیه مردگان می‌شوند؛ بعضی زودتر و بعضی دیرتر. هر کدام آن‌ها به‌تدریج از نظر جسمی، عاطفی و فکری نابود می‌شوند و امیدهای خود را بربادرفته می‌بینند. عباس معروفی زاویه‌ی دید اول شخص و سوم شخص را در این کتاب با هم آمیخته شده و خواننده را گاهی در ذهن آیدین می‌برد و گاهی در ذهن اورهان.

نام کتاب سمفونی مردگان از همان ابتدا خوانندگان را به اعجاب وامی‌دارد؛ اما زیبایی کار عباس معروفی در آن است که به‌جای نام فصل‌ها، از واژه‌ی «موومان» استفاده می‌کند. همین موضوع ذهن خواننده را به‌سمت اصطلاحات موسیقی می‌برد. در موومان اول رمان سمفونی مردگان، زاویه سوم شخص یا اول شخص از زبان اورهان است و داستان با ضرب‌آهنگی تند بیان می‌شود. خواننده در هنگام خواندن این بخش با خود فکر می‌کند که شخصیت‌ها را به‌خوبی شناخته است؛ اما نمی‌داند که سرانجام آن‌ها چه خواهد شد. عباس معروفی در موومان اول در یک لحظه اوج می‌گیرد و خواننده را در لحظه‌ای دیگر در میان خلسه‌ی درک داستان، رها می‌کند.

موومان دوم بخشی از کتاب است که در آن هر واقعه‌ای در جای خودش روایت می‌شود و توالی زمانی در آن رعایت شده است. اغلب گره‌های ذهنی ایجادشده در ذهن خواننده، هنگام مطالعه‌ی موومان دوم باز می‌شود. در موومان سوم روایت سورملینا و آیدین با یکدیگر ترکیب می‌شود. در موومان چهارم باز هم به روایت هذیان‌وار آیدین برمی‌گردیم. و قسمت دوم موومان یکم، بخش پایانی کتاب است که باز هم از زاویه‌ی سوم شخص و اول شخص روایت می‌شود! عباس معروفی مانند یک رهبر ارکستر عظیم، این موومان‌ها را در کنار یکدیگر قرار داده و با روایت سیال و گاه وهم‌آلود خود، جامعه‌ی ایران را به تصویر می‌کشد.

کتاب سمفونی مردگان یکی از کتاب‌های مهم در تاریخ ادبیات معاصر است که اولین بار در سال 1368 چاپ شد. انتشارات ققنوس این کتاب را بعد از چندین بار تجدید چاپ، باری دیگر روانه‌ی بازار کرده است.

کتاب سمفونی مردگان برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن رمان‌های مدرن ایرانی با جریان سیال‌ ذهن علاقه دارید، کتاب سمفونی مردگان را بخوانید. عباس معروفی روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، موسیقی، ادبیات، عشق، نفرت، برادرکشی و... را در رمان سمفونی مردگان در کنار هم قرار داده است

در بخشی از کتاب سمفونی مردگان می‌خوانیم

لحظه‌اى بعد هیاهوى خیابان خوابید و شهر در تاریکى و سکوتى فرو رفت که انگار سال‌هاست آدم‌هاش مرده‌اند. تاریکى یک ساعت و نیم به طول انجامید. صداى گریه‌اى از دور شنیده مى‌شد، صدایى شبیه ناله زنى زیر آوار. حتى یوسف هم زوزه مى‌کشید و مى‌خواست از جاش حرکت کند. به نظر مى‌آمد زلزله‌اى در شرف وقوع است. پدر نماز وحشت خواند، و بعد که هوا گرگ و میش شد، بى‌آن که با کسى حرف بزند به حیاط رفت. در زیرزمین را با لگد گشود، و درست در لحظه‌اى که خورشید از تیرگى درآمد، آن اتاق را با تمام اثاثیه و کتاب‌هاش به آتش کشید. روى لکه سیاهى که کنار حوض از ماه‌ها پیش مثل عنکبوت سیاه لش خود را پهن کرده بود، قدم مى‌زد و مى‌گفت: «این روح شیطان است که دارد مى‌سوزد.»

غروب پیش از تاریک شدن هوا آیدین آمد. خانه در سکوت غم‌انگیزى فرو رفته بود. گویى یکى از افراد خانواده مرده است، و دیوارها راز مرگى را پنهان نگه مى‌دارند. و سال‌ها بعد هنگامى که آیدین این روزها را به یاد مى‌آورد به مادر گفت: «خیلى غم‌انگیز بود.»

بوى سوختگى مى‌آمد. بوى دود مى‌آمد. و آیدین انگار که مى‌داند چه اتفاقى افتاده، با خونسردى تمام به حیاط رفت، به دخمه نزدیک شد، و در برابر آن سیاهى احساس مى‌کرد بى‌وزن شده است. نمى‌توانست باور کند و از خشم به خود مى‌لرزید. از پله‌هاى زیرزمین پایین رفت. آن‌جا فقط سیاهى و نیستى بود. آب سیاهرنگى کف زمین را پوشانده بود. بوى ویرانى و مرگ مى‌آمد، بوى بشر اولیه، و بوى حیوانیت. انگار کسى را سوزانده‌اند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده‌اند. اتاق پر از خاکستر و چوب نیم‌سوخته بود. و کتاب‌ها و شعرها همراه شعله آتش به آسمان رفته بودند. حتى چیزى هم پیدا نمى‌شد که آیدین بتواند لحظه‌اى روى آن بنشیند. یک لحظه تصمیم گرفت با سنگ تمام شیشه‌هاى خانه را بریزد پایین. بعد هوار بکشد: «اگر زندگى‌ات را آتش نزنم بچه تو نیستم.»

سال‌ها بعد مادر گفت: «از آن روز لعنتى تا به‌حال روز خوشى ندیده‌ایم. آن روز، یوسف هم زوزه مى‌کشید.»

source: کتابراه