مائو | چین
ایدههای مائو چگونه میلیونها چینی را گرفتار فقر کرد؟ | قهرمان توتالیتر
مائو تسه تونگ -پسر یک دهقان اهل شائوشان-، سیاستمدار، نظریهپرداز مارکسیست، استراتژیست نظامی، شاعر و انقلابی چینی بود که جمهوری خلق چین (PRC) را بنیان گذاشت. او از زمان تاسیس جمهوری خلق چین در سال 1949 تا زمان مرگش در سال 1976 رهبری این کشور را بر عهده داشت و در آن زمان به عنوان رئیس حزب کمونیست چین نیز خدمت میکرد. نظریهها، استراتژیها و سیاستهای نظامی او به عنوان مائوئیسم شناخته میشود.
مائوئیسم، دکترینی متشکل از ایدئولوژی و روششناسی انقلاب بود که مائو تسه تونگ و همراهانش در حزب کمونیست چین از دهه 1920 تا زمان مرگ مائو در سال 1976 آن را توسعه دادند. مائوئیسم به وضوح یک روش انقلابی مبتنی بر یک دیدگاه انقلابی متمایز را نشان میدهد که لزوماً وابسته به بافت چینی یا مارکسیستی-لنینیستی نیست.
مائو یکی از آن مردانی بود که اثر خود را در یک دوره، به طور مثبت یا منفی، بر جای گذاشت و مسیر تاریخ را به روشهای مختلف تغییر داد. در گفتمان کنونی، او را نه به عنوان یک آزادیبخش (حداقل در خارج از جمهوری خلق)، بلکه در جایگاه یک ظالم و عامل قحطی و بدبختی طبقه دهقان میدانند. تفکر مائو تسه تونگ و میراث کلی او برای برخی مایه افتخار و تکریم است، در حالی که برای برخی دیگر چیزی جز لکهای تاریک بر تاریخ بشریت نیست.
مائو همیشه ادعا میکرد که یک مارکسیست سرسخت است، اما پژوهشگران معتقدند که او بیشتر یک مارکسیست-لنینیست بود. آثار او نشان میدهد که افکار او بیشتر با دیدگاههای لنین همسو بود تا مارکس، اگرچه نظریه مارکسی مبنای اساسی هر دو بود. مائو در نهایت هم از مارکس و هم از لنین استفاده کرد، اما خوب یا بد، بیشتر مدیون لنین و شاگردش استالین بود تا مارکس. به اعتبار او، تغییر ایدههای مارکسیستی مطابق با شرایط چین، شاید مهمترین عامل در موفقیت انقلاب چین بود.
مائوئیسم چگونه شکل گرفت؟
اولین نگرشهای سیاسی مائو تسه تونگ در پسزمینه بحران عمیق در چین در اوایل قرن بیستم شکل گرفت. کشور ضعیف و پراکنده بود و مشکلات عمده ملی، اتحاد مجدد چین و اخراج اشغالگران خارجی بود. مائوی جوان یک ناسیونالیست بود و احساسات او حتی قبل از گرویدن به مارکسیسم-لنینیسم در حدود سالهای 1920-1919 به شدت ضد غربی و ضد امپریالیستی بود. ناسیونالیسم مائو با ویژگی شخصی جنگجوییاش ترکیب شد تا او را به تحسین روحیه رزمی وادار کند که سنگبنای مائوئیسم شد. در واقع، ارتش هم در روند ایجاد دولت انقلابی چین و هم در روند ملتسازی، جایگاه مهمی داشت؛ برای مثال، مائو در درگیریها با حزب خود در دهههای 1950 و 1960 به حمایت ارتش متکی بود.
ایدههای سیاسی مائو به آرامی متبلور شد. او ذهنیتی فرصتطلبانه داشت و مراقب ظرافتهای ایدئولوژیک بود. مائو سنت مارکسیستی-لنینیستی دهقانان را ناتوان از ابتکار عمل انقلابی میدانست که بر این باور بود که فقط در حمایت از تلاشهای پرولتاریای شهری مفید است. با این حال، مائو به تدریج تصمیم گرفت انقلاب خود را بر روی قدرت خفته صدها میلیون دهقان چینی بنا کند، زیرا انرژی بالقوه را در آنها به دلیل «فقیر و خالی بودن» میدید. او فکر میکرد که قدرت و خشونت در شرایط آنها ذاتی است. بر این اساس، او پیشنهاد کرد که در دهقانان آگاهی پرولتاریایی ایجاد شود و نیروی آنها به تنهایی برای انقلاب کافی باشد. در آن زمان هیچ پرولتاریای1 مهمی در چین وجود نداشت، اما در دهه 1940 مائو تغییراتی اساسی در دهقانان ایجاد کرده و آنها را «پرولتاریزه» کرده بود.
در 1 اکتبر 1949، مائو تشکیل جمهوری خلق چین، یک دولت تکحزبی مارکسیست-لنینیست تحت کنترل حزب کمونیست چین (CCG، بنیانگذار و تنها حزب حاکم سیاسی جمهوری خلق چین) را اعلام کرد. در سالهای بعد، او نظارت خود را از طریق کمپین اصلاحات ارضی علیه زمینداران، کمپین سرکوب ضدانقلابیون، «کمپینهای سه ضد و پنج ضد» و از طریق آتشبس در جنگ کره مستحکم کرد که در مجموع، به مرگ چند میلیون چینی منتهی شد. از سال 1953 تا 1958، مائو نقشی مهم در اجرای اقتصاد فرماندهی در چین، ساختن اولین قانون اساسی جمهوری خلق چین، راهاندازی برنامه صنعتیسازی و آغاز پروژههای نظامی مانند پروژه «دو بمب، یک ماهواره» و پروژه 523 ایفا کرد.
سیاست خارجی او در این دوران زیر سلطه انشعاب چین و شوروی بود که بین چین و اتحاد جماهیر شوروی شکاف ایجاد کرد. در سال 1955، مائو جنبش «سوفان» و در سال 1957 کمپین ضد راستگرایی را راهاندازی کرد که در آن حداقل 550 هزار نفر، عمدتاً روشنفکران و مخالفان، تحت تعقیب قرار گرفتند. در سال 1958، او جهش بزرگ به جلو را راهاندازی کرد که هدف آن تبدیل سریع اقتصاد چین از کشاورزی به صنعتی بود که به قحطی بزرگ چین و مرگ 15 تا 55 میلیون نفر بین سالهای 1958 تا 1962 منجر شد.
در سال 1963، مائو جنبش آموزش سوسیالیستی را راهاندازی و در سال 1966 انقلاب فرهنگی را آغاز کرد: برنامهای برای حذف عناصر «ضد انقلابی» در جامعه چین که 10 سال به طول انجامید و با مبارزه طبقاتی خشونتآمیز، تخریب گسترده آثار فرهنگی و ارتقای بیسابقه کیش شخصیت مائو مشخص شد. دهها میلیون نفر در جریان انقلاب آزار و اذیت شدند، در حالی که تخمین زده میشود تعداد کشتهها از صدها هزار تا میلیونها نفر است.
قهرمان ملی یا تمامیتخواه؟
پس از سالها بیماری، مائو در سال 1976 دچار یکسری حملات قلبی شد و در 82سالگی درگذشت. در دوران مائو، جمعیت چین از حدود 550 میلیون نفر به بیش از 900 میلیون نفر افزایش یافت، در حالی که دولت سیاست تنظیم خانواده خود را به شدت اعمال نکرد. در دوران رهبری وی، چین به شدت درگیر سایر درگیریهای کمونیستی آسیایی مانند جنگ کره، جنگ ویتنام و جنگ داخلی کامبوج بود.
مائو را یکی از تاثیرگذارترین چهرههای قرن بیستم میدانند. سیاستهای مائو مسئول تعداد زیادی از مرگها بود و تخمین زده میشود که 40 تا 80 میلیون نفر به دلیل گرسنگی، آزار و اذیت، کار در زندان و اعدامهای دستهجمعی قربانی شدند. دولت مائو به عنوان توتالیتر2 توصیف شده است. در عین حال، او همچنین با ارتقای سواد، حقوق زنان، مراقبتهای بهداشتی اولیه، آموزش ابتدایی و بهبود امید به زندگی، چین را از یک نیمهمستعمره به یک قدرت جهانی پیشرو تبدیل کرد. مائو به عنوان یک قهرمان ملی که کشور را از اشغال و استثمار خارجی آزاد کرد، مورد احترام است.
شکست ایده مائو
مدتی پس از ایجاد دولت کمونیستی چین در سال 1949، مائو تسه تونگ تلاش کرد با الگوی استالینیستی «ساخت سوسیالیسم» مطابقت داشته باشد. اما در اواسط دهه 1950، او و مشاورانش در برابر نتایج این سیاست، که شامل رشد یک حزب کمونیست سفت و سخت و بوروکراتیک و ظهور نخبگان مدیریتی و تکنوکراتیک -پذیرفتهشده در سایر کشورها، به ویژه اتحاد جماهیر شوروی- بود، واکنش نشان دادند. به عنوان عاملی برای رشد صنعتی، در سال 1955 مائوئیستها روند برچیدن کشاورزی را سرعت بخشیدند. پس از این، جهش بزرگ به جلو، اصلاح برنامههای پنجساله سنتی و سایر تلاشها برای بسیج تودهها برای تولید صنایع کوچکمقیاس، مانند «کورههای فولادی حیاط خلوت»، در سراسر چین رخ داد. ضایعات، سردرگمی و مدیریت ناکارآمد این آزمایش در همراهی با بلایای طبیعی، عامل ایجاد قحطی طولانیمدت (1961-1959) شد که به مرگ 15 تا 30 میلیون نفر انجامید. در سال 1966، رهبران حزب، به تحریک مائو، انقلاب فرهنگی را به راه انداختند که دوباره برای سرکوب عناصر نوظهور «بورژوازی» -نخبگان و بوروکراتها- و مهار ضدروشنفکری برای تقویت اراده مردم طراحی شده بود. رهبران حزب بر برابریطلبی و ارزش نداشتن پیچیدگی دهقانان تاکید کردند. در واقع، هزاران کارگر شهر مجبور به دریافت «آموزش طبقاتی عمیق» از طریق کار کشاورزی با دهقانان شدند.
بنابراین، جایگزین مائوئیسم برای رشد به رهبری نخبگان و بوروکراسیها، رشدی بود که با شور و شوق انقلابی و مبارزه تودهای به وجود میآمد. مائوئیسم متعهد شد اراده جمعی انسانها را در برابر دستورات عرفی و عقلانی اقتصاد و مدیریت صنعتی قرار دهد.
خشونت شدیدی که با مبارزات سیاسی فراوان مائو همراه بود و ناتوانی مائوئیسم در دستیابی به رشد اقتصادی پایدار در چین، پس از مرگ او، به تاکید جدیدی بر آموزش و حرفه مدیریتی در آنجا منجر شد و در دهه 1980 به نظر میرسید که مائوئیسم عمدتاً به عنوان یک یادگار از رهبر فقید تجلیل شود.
با این حال، در خارج از چین، تعدادی از گروهها خود را مائوئیست معرفی کردهاند. شورشیان در نپال که در سال 2006 پس از 10 سال شورش، کنترل دولت را در نپال به دست گرفتند و گروههای ناکسالیت در هند، که دههها در مناطق وسیعی از آن کشور درگیر جنگهای چریکی بودند، از جمله این گروهها هستند.
جهش بزرگ به فقر
«جهش بزرگ به جلو» یک کمپین اقتصادی و اجتماعی در جمهوری خلق چین (PRC) از سال 1958 تا 1962 به رهبری حزب کمونیست چین بود. مائو تسه تونگ، رئیس حزب، کارزار بازسازی کشور را از یک اقتصاد کشاورزی به یک جامعه صنعتی از طریق تشکیل کمونهای مردمی آغاز کرد. مائو حکم داد که تلاشها برای چند برابر کردن محصول غلات و آوردن صنعت به روستاها باید افزایش یابد. مقامات محلی از کمپینهای ضد راستگرا هراس داشتند و برای برآوردن یا بیش از حد برآوردن سهمیههایی رقابت میکردند که بر اساس ادعاهای مائو، جمعآوری «مازاد» موجود و رها کردن کشاورزان گرسنه به سوی مرگ بود. مقامات بالاتر جرات نداشتند فاجعه اقتصادی ناشی از این سیاستها را گزارش کنند و مقامات کشوری که بدی آبوهوا را عامل کاهش تولید مواد غذایی میدانستند، هیچ اقدامی نکردند. مائو گزارشهایی را که درباره کمبود مواد غذایی در روستاها دریافت میکرد، رد و از تغییر مسیر خودداری میکرد، زیرا معتقد بود که دهقانان دروغ میگویند و راستها غلات احتکار میکنند. میلیونها نفر در چین در طول جهش بزرگ جان باختند (حدود 15 تا 55 میلیون نفر)، که قحطی بزرگ چین را به بزرگترین یا دومین قحطی بزرگ در تاریخ بشر تبدیل کرد.
تغییرات عمدهای که در زندگی مردم روستایی چین رخ داد، شامل معرفی تدریجی جمعآوری کشاورزی اجباری بود. کشاورزی خصوصی ممنوع بود و افرادی که به آن اشتغال داشتند تحت تعقیب قرار میگرفتند و برچسب ضدانقلاب به آنها میخورد. با برگزاری جلسات مبارزه عمومی و فشار اجتماعی، محدودیتها بر روی مردم روستا اعمال شد و از مردم نیز کار اجباری خواسته شد. صنعتیسازی روستایی، در حالی که رسماً اولویت کمپین بود، «توسعه آن... با اشتباهات جهش بزرگ به جلو متوقف شد». جهش بزرگ یکی از دو دوره بین سالهای 1953 و 1976 بود که در آن اقتصاد چین کوچک شد. دوایت پرکینز، اقتصاددان، استدلال میکند که «مقادیر عظیم سرمایهگذاری فقط باعث افزایش اندکی در تولید شد یا حتی اصلاً افزایش نیافت... به طور خلاصه، جهش بزرگ [به جلو] فاجعه بسیار گرانی بود».
در سال 1959، مائو تسه تونگ رهبری روزبهروز را به میانهروهای عملگرایی مانند لیو شائوچی، رئیسجمهور چین و دنگ شیائو پینگ، معاون نخستوزیر چین واگذار کرد. مائو از سیاستهای خود عقبنشینی نکرد، در عوض، او مشکلات را ناشی از اجرای بد و «راستگرایان» مخالف او دانست. او جنبش آموزش سوسیالیستی را در سال 1963 و انقلاب فرهنگی را در سال 1966 به منظور حذف مخالفان و تحکیم مجدد قدرت خود آغاز کرد. علاوه بر این، دهها سد ساختهشده در ژومادیان، هنان، در طول جهش بزرگ به جلو در سال 1975 (تحت تاثیر طوفان نینا) فروریخت و باعث شکستن سد بانکیو در سال 1975 شد، که بر اساس تخمینها، تعداد تلفات آن از دهها هزار تا 240 هزار نفر بود. شکست سیاستهای کشاورزی، حرکت کشاورزان از کشاورزی به صنعتی و شرایط آبوهوایی باعث سرکوب عرضه مواد غذایی شد. در همان زمان، بهبود در پزشکی و میانگین امید به زندگی باعث افزایش شدید نیاز به غذا شد. کمبود عرضه با انفجار تقاضا مواجه شد که به مرگ میلیونها نفر در اثر قحطی شدید انجامید. اقتصاد که پس از پایان جنگ داخلی بهبود یافته بود، ویران شد و در واکنش به شرایط سخت، مقاومتی در میان مردم ایجاد شد.
سیاستهای کشاورزی جهش بزرگ به جلو و قحطی مرتبط با آن، تا ژانویه 1961 ادامه یافت، تا زمانی که احیای تولیدات کشاورزی از طریق وارونه کردن سیاستهای جهش بزرگ آغاز شد، صادرات غلات متوقف شد و واردات از کانادا و استرالیا تاثیر کمبود مواد غذایی را حداقل در شهرهای ساحلی کاهش داد.
پینوشتها:
1- پرولتاریا طبقهای از جامعه است که هزینه زندگانی خود را منحصراً از فروش نیروی کار خود به دست میآورد، نه از منافع یک سرمایه؛ پرولتاریا «مولد ارزش» بهشمار میرود اما سهمی از «ارزش» و «سود» نمیبرد.
2- توتالیتاریسم یا تمامیتخواهی، شکلی از حکومت و نظام سیاسی است که با استفاده از قدرت و با اصل ایجاد وحشت در جامعه، در تمامی امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی به شکلی انحصاری و با ایجاد فضای خفقان، دخالت میکند. این رژیمها توتالیتر نامیده میشوند.آزاده چیذری