آموزش | طبقه متوسط
تورم آموزش، با آینده طبقه متوسط چه خواهد کرد؟ | جراحت ماندگار
«آموزش نردبان فرصتهاست. انسانها را به مهارت، دانش و اعتمادبهنفس مجهز میکند تا از پلههای موفقیت اجتماعی و اقتصادی بالا بروند.» این نقلقولی از باراک اوباماست؛ گزارهای که به سادگی نشان میدهد بدون آموزش، افراد و جامعه فرصت پیشرفت را از دست خواهند داد. و حالا، در روزگار دشوار رکود و تورم به نظر میرسد طبقه متوسط ایران به زودی توان بالا رفتن از این نردبان را از دست خواهد داد. در شرایط اقتصادی این روزها، طبقه متوسط با چشمانداز چالشبرانگیزی برای تامین هزینههای زندگی روبهرو است. روزگاری که طبقه متوسط میتوانست از برخی کالاهای لوکس بهرهمند شود سپری شده و بار مالی تورم، بسیاری از رویاهای این طبقه را که زمانی به راحتی قابل دستیابی بود، به باد داده است. آموزش هم اندکاندک به این رویاهای دوردست میپیوندد.
«آموزش نردبان فرصتهاست. انسانها را به مهارت، دانش و اعتمادبهنفس مجهز میکند تا از پلههای موفقیت اجتماعی و اقتصادی بالا بروند.» این نقلقولی از باراک اوباماست؛ گزارهای که به سادگی نشان میدهد بدون آموزش، افراد و جامعه فرصت پیشرفت را از دست خواهند داد. و حالا، در روزگار دشوار رکود و تورم به نظر میرسد طبقه متوسط ایران به زودی توان بالا رفتن از این نردبان را از دست خواهد داد.
استارتآپها چگونه به رشد صنعت قهوه کمک کردهاند؟ | نوآوری با بوی قهوه
در شرایط اقتصادی این روزها، طبقه متوسط با چشمانداز چالشبرانگیزی برای تامین هزینههای زندگی روبهرو است. روزگاری که طبقه متوسط میتوانست از برخی کالاهای لوکس بهرهمند شود سپری شده و بار مالی تورم، بسیاری از رویاهای این طبقه را که زمانی به راحتی قابل دستیابی بود، به باد داده است. آموزش هم اندکاندک به این رویاهای دوردست میپیوندد.
تا همین چندی پیش، بهرغم تورم، پویایی اقتصاد سبب میشد خانوار طبقه متوسط جامعه بتواند بخش قابل توجهی از درآمد خود را به آموزش فرزندانش اختصاص دهد. حالا اما، در حالی که هزینههای اساسی زندگی مانند مسکن و غذا سر به فلک کشیده، رکوردزنی تورم ماهانه آموزش (۲۱ درصد در مهرماه گذشته) هم زنگ خطر دیگری را برای این طبقه به صدا درآورده است. حتی اگر از آمار بازماندگان از تحصیل صرف نظر کنیم -رقمی که بر مبنای دادههای مرکز آمار ایران در سال گذشته به مرز یک میلیون نفر رسیده و آن را بیشتر به دهکهای پایین جامعه نسبت میدهند- تاثیر تورم آموزش، بر حق انتخاب طبقه متوسط قابل انکار نیست. کافی است نگاهی به شهریه مدارس غیرانتفاعی، کلاسهای ورزش و زبان و موسیقی بیندازید و برچسب قیمت لوازمالتحریر و کتابهای درسی و لباسهای ورزشی را بخوانید؛ به سادگی درخواهید یافت که آموزش هم از تندباد تورم در امان نمانده است.
هزینه آموزش نهتنها به بار مالی خانوار تبدیل شده که در حال شکل دادن به هنجارهای جدیدی در حوزه آموزش است. بسیاری از خانوادههای طبقه متوسط حالا با انتخابهای سختی روبهرو هستند: آیا میتوانیم از پس شهریه مدارس غیرانتفاعی بربیاییم؟ و آیا با افت قابلتوجه کیفیت دانشگاهها و فرصتهای شغلی اندک در بازار، تحصیل در دانشگاه ارزش هزینه کردن دارد؟ و البته آموزش منحصر به مدرسه و دانشگاه نیست. بسیاری از کودکان و نوجوانان، از ساعات پس از مدرسه برای آموزش دروس و مهارتهای مختلف از جمله زبان، ورزش، موسیقی و... بهره میبردند. حالا، اما زمان انتخاب است. والدین ناچارند تصمیمات سختتری بگیرند: آیا هزینه مسکن و غذا و سلامت در اولویت است یا کلاسهای موسیقی و ورزش که هر ترم چندین میلیون تومان برای هر فرزند خرج میتراشد؟ این دوراهیهای دشوار را بگذارید در برابر واقعیت دیگری که نشان میدهد فرزندان خانوادههای مرفه همچنان از فرصت حضور در برنامههایی که به پرورش استعدادها و علایقشان کمک میکند بهره میبرند. در این رقابت سخت بیتردید، خانوادههایی میدان را واگذار میکنند که از منابع لازم برای ادامه محروماند. تورم، والدین را وامیدارد تا هزینههای غیرضروری را محدود کنند. پس خانواده ناگزیر به ثبتنام فرزندان در مدارس دولتی با کیفیت پایین رضایت میدهد یا از شرکت آنها در کلاسهای مهارتآموزی صرف نظر میکند. برندگان آینده، از پیش مشخصاند!
تاثیر موذیانه
برای آنکه دریابیم حذف آموزش با آینده طبقه متوسط چه میکند ابتدا لازم است ببینیم فشار اقتصادی چه بر سر آموزش میآورد؛ سادهترین تاثیر آن است که پرداخت هزینههای آموزشی را برای خانوادهها دشوار میکند. این هزینهها نهتنها شامل شهریه مدارس و دانشگاههاست، که هزینه کتابهای درسی، لوازم مدرسه، لباس فرم، حملونقل و فعالیتهای فوقبرنامه را نیز دربر میگیرد.
خانوارهای کمدرآمد اغلب نیازهای اقتصادی ضروری را به آموزش ترجیح میدهند و به همین دلیل ممکن است فرزندان آنها برای کار یا کمک به درآمد خانواده، ناچار به ترک تحصیل شوند. این وضعیت در خانوارهای طبقه متوسط اندکی متفاوت است. افزایش هزینه آموزش -در حالی که تامین سایر نیازها در اولویت است- در این طبقه ممکن است سبب شود خانواده دسترسی فرزندان خود به آموزش باکیفیت را محدود کند. خانوادههایی با منابع مالی محدود ممکن است مجبور شوند به مدارسی دولتی با امکانات قدیمی یا معلمانی که کمتر واجد شرایط هستند، اکتفا کنند. علاوه بر این والدین ممکن است قادر به پرداخت هزینههای تدریس خصوصی یا کلاسهای تقویتی -که میتواند فرصتهای یادگیری فرزندانشان را افزایش دهد- نباشند. این همه بیتردید بر فرصتها و دستاوردهای آموزشی فرزندان تاثیری منفی خواهد داشت. اشتیاق به آموختن هم از ترکشهای تورم آموزش در امان نمیماند. هنگامی که خانواده در تنگنای مالی قرار میگیرد ممکن است فعالیتهای درآمدزای فوری را بر سرمایهگذاری در آموزش فرزندان خود اولویت دهد. این میتواند موجب تمایلات آموزشی کمتر و مواجهه محدود با فرصتهای آموزشی فراتر از مدرسه شود. کودکان در این شرایط ممکن است شانس کمتری برای ادامه تحصیل یا کشف گزینههای شغلی متنوع داشته باشند.
و در نهایت نمیتوانید بار روانی را که این شرایط به خانوادهها و فرزندانشان تحمیل میکند نادیده بگیرید. استرس و اضطرابی که خانواده در شرایط دشوار اقتصادی متحمل میشود بهطور غیرمستقیم بر عملکرد تحصیلی فرزندان اثر میگذارد. بار مالی، استرس والدین را افزایش میدهد، از ساعات حضور آنها در خانه میکاهد، میتواند موجب تغییر مدرسه یا محل زندگی خانوار شود و این همه در تبانی با یکدیگر، موذیانه، به کاهش انگیزه، دشواری تمرکز و افت تحصیلی فرزندان خانواده منجر میشود.
بیآیندگان
تجربههای جهان در دورههای رکود و تورم نشان داده افت کیفیت آموزش به دلیل فشار اقتصادی میتواند چشمانداز آینده طبقه متوسط را به شیوههای مختلف غبارآلود کند. نخست، کاهش کیفیت آموزش میتواند به عدم تطابق بین مهارتها و دانش کسبشده از سوی افراد و الزامات بازار کار منجر شود. خانوادههای طبقه متوسط، که اغلب آموزش را به عنوان وسیلهای برای تحرک رو به بالا در اولویت قرار میدهند، به زودی درمییابند که فرزندانشان برای رقابت در مشاغل پردرآمد و با مهارتهای بالا آمادگی لازم را ندارند. این میتواند چشمانداز شغلی و پتانسیل درآمد آنها را محدود کند و بهطور بالقوه آنها را در مشاغل کمدرآمد یا ناپایدار گرفتار کند. سرخوردگی و ناامیدی رهاورد دیگر این روند است. زمانی که کیفیت آموزش کاهش پیدا کند، والدین ممکن است سرخورده شوند و ایمان خود را به سیستم آموزشی از دست بدهند. ممکن است به این نتیجه برسند که منطقی نیست منابع خود را، خواه مالی یا غیر آن، در یک سیستم آموزشی که آن را ناکافی میدانند، سرمایهگذاری کنند. این عدم سرمایهگذاری میتواند افت کیفیت آموزش را تداوم ببخشد و یک حلقه بازخورد منفی ایجاد کند.
از سوی دیگر همانطور که پیشتر گفتیم، تورم آموزش با افزایش هزینههای شهریه، کتابها و لوازم درسی و سایر هزینههای آموزشی همراه است. خانوادههایی که برای تامین این هزینهها با مشکل روبهرو میشوند اما نمیخواهند از کیفیت آموزش فرزندانشان بکاهند ممکن است ناچار به انتخابهای دشوار دیگری شوند. برای مثال وام یا قرض بگیرند یا از دیگر هزینههای ضروری بکاهند تا مطمئن شوند که فرزندشان از تحصیل باکیفیت بهرهمند است. این میتواند به افزایش بار مالی و استرس ناشی از آن منجر شود.
در حالی که اقشار متمول جامعه از مزیتهای بیشتری در تامین فرصتهای آموزشی برای فرزندان خود بهره میبرند، ادامه این روند میتواند چرخه نابرابری را تداوم ببخشد. بیآیندگانِ چنین شرایطی کسانی هستند که نهتنها از افت کیفیت آموزش که از تشدید نابرابری درآمد و فرصتهای شغلی در آینده رنج خواهند برد.
طبقه بیتحرک
آموزش اغلب به عنوان مسیری برای تحرک اجتماعی تلقی میشود که به افراد امکان میدهد وضعیت اجتماعی-اقتصادی خود را بهبود ببخشند. حذف آموزش یا افت کیفیت آن میتواند مانع از توانایی خانوادهها برای بالا رفتن از نردبان اجتماعی شود. اما چگونه؟ نخست آنکه آموزش باکیفیت، اغلب به عنوان مسیری به سوی آموزش عالی در نظر گرفته میشود که میتواند به چشمانداز شغلی بهتر و تحرک رو به بالا منجر شود. هنگامی که کیفیت آموزش کاهش مییابد، دانشآموزان طبقات متوسط و محروم، در دسترسی به موسسات آموزش عالی که میتوانند دانش، مهارتها و شایستگیهای لازم را ارائه دهند، با موانع جدی مواجه میشوند. این دسترسی محدود به آموزش عالی میتواند مانع از توانایی آنان برای تضمین مشاغل با درآمد خوب و دستیابی به تحرک اجتماعی رو به بالا شود.
دیگر آنکه، کیفیت آموزش نقش مهمی در تجهیز افراد به مهارتها و دانش مورد نیاز برای بازار کار ایفا میکند. حذف آموزش باکیفیت سبب میشود دانشآموزان با مهارتهای ناکافی فارغالتحصیل شوند که با خواستههای بازار کار همخوانی ندارد. این شکاف مهارتی میتواند فرصتهای شغلی آنها را محدود کند و به مشاغل کمدرآمد یا بیکاری منجر شود. مهمتر از همه، آموزش اغلب به عنوان وسیلهای برای غلبه بر محرومیتهای اقتصادی-اجتماعی و یکسان کردن زمین بازی در نظر گرفته میشود. کاهش کیفیت آموزش، نابرابریهای موجود را تداوم میبخشد و سبب بازتولید نابرابری و تشدید قشربندی اجتماعی میشود. دانشآموزان خانوادههای مرفه، احتمالاً به منابع آموزشی بهتری مانند مدارس یا تدریس خصوصی دسترسی دارند در نتیجه، مزیت خود را در دسترسی به آموزش عالی و کسب مشاغل پردرآمد حفظ میکنند، در حالی که دانشآموزان طبقه متوسط همچنان با موانعی برای تحرک رو به بالا مواجه هستند.
در طالعبینی فرزندان طبقه متوسط پدیده دیگری هم قابل پیشبینی است. زمانی که کیفیت آموزش کاهش مییابد، ممکن است ارزش مدارک تحصیلی نیز کاهش یابد. این میتواند به «تورم اعتباری» منجر شود، یعنی سطوح بالاتری از تحصیلات برای همان موقعیتهای شغلی مورد نیاز است که قبلاً به مدارک پایینتری نیاز داشت. در نتیجه، فرزندان طبقه متوسط که از دسترسی به آموزش عالی محروم ماندهاند ممکن است در برآورده کردن این الزامات اعتباری با مشکلاتی مواجه شوند. کاهش کیفیت آموزش میتواند به انتقال بیننسلی محرومیتها هم دامن بزند. وقتی کودکان طبقات محروم یا متوسط، آموزش را با کیفیت پایینتری دریافت میکنند، احتمال بیشتری وجود دارد که در بزرگسالی هم با چالشهای اجتماعی-اقتصادی مواجه شوند. این روند، چرخهای از فقر و فرصتهای محدود را در بین نسلها تداوم میبخشد و رهایی خانوادهها از مشکلات اجتماعی-اقتصادی را دشوار میکند.
تداوم چرخه نابرابری
به فهرست بلندبالای مصائبی که در آینده، پیشروی فرزندان طبقه متوسط است میتوانید دستوپنجه نرم کردن با نابرابری دستمزد را هم اضافه کنید. مهمترین دلیل آن است که آموزش با کیفیت بالا برای توسعه دانش و مهارتهای مورد نیاز برای مشاغل پردرآمد ضروری است. وقتی کیفیت آموزش به دلیل افزایش هزینهها پایین بیاید، دانشآموزان ممکن است مهارتهای لازم برای رقابت در بازار کار را کسب نکنند. این میتواند باعث عدم تطابق بین مهارتهای آنها و مهارتهای مورد نیاز کارفرمایان شود. در نتیجه، افراد ممکن است محدود به مشاغل کمدرآمدی شوند که به مهارتها یا صلاحیتهای پیشرفتهای نیاز ندارند، و در نهایت در تله نابرابری درآمد گرفتار شوند.
از سوی دیگر کاهش کیفیت آموزش میتواند به کاهش چشمانداز اشتغال برای افراد منجر شود. کارفرمایان اغلب کاندیداهایی را با پیشینه تحصیلی قوی و مهارتهای مرتبط ترجیح میدهند. دورنمای محدود اشتغال میتواند به کاهش درآمد منجر شود و شکاف درآمدی را بین کسانی که به آموزش باکیفیت دسترسی دارند و کسانی که دسترسی ندارند افزایش دهد.
جالب است بدانید حذف آموزش، حتی بر کارآفرینی هم تاثیر منفی دارد. آموزش باکیفیت میتواند کارآفرینی و نوآوری را تقویت کند، که برای رشد اقتصادی و تولید درآمد حیاتی است. فشار اقتصادی سبب میشود افراد از آموزش و دانش لازم کارآفرینی محروم بمانند. این میتواند توانایی آنها را برای راهاندازی کسبوکار، ایجاد شغل و کسب درآمد بالاتر محدود کند. در نتیجه، نابرابری درآمد میتواند ادامه یابد یا بدتر شود، زیرا فرصتهای کارآفرینی به کسانی که به آموزش باکیفیت دسترسی دارند محدود میشود. و در نهایت کاهش کیفیت آموزش میتواند نابرابری درآمد را در بین نسلها تداوم بخشد. این یعنی فرزندان فرزندان طبقه متوسط هم ممکن است با مصائب مشابهی روبهرو شوند و چرخه نابرابری درآمد بیننسلی را تداوم ببخشد!
اینکه تورم میتواند افراد را در کف هرم مازلو گیر بیندازد و فرصت رشد و شکوفایی و بالندگی را از آنها بگیرد به قدر کافی هولناک است، چه برسد به آنکه تصور کنیم، نسل بعدی طبقه متوسط نیز از جراحت ماندگار تورم در حوزه آموزش در امان نخواهد ماند و با «فقر آموزشی» در تله «فقر اقتصادی» خواهد افتاد. اگر با نگاهی انسانی به این موضوع نگاه کنیم امنیت آموزشی تمامی طبقات جامعه به اندازه امنیت غذایی و تامین مایحتاج اولیه زندگی اهمیت دارد. دولت نمیتواند عقب بایستد و ببیند خانوار ایرانی ناچار است بین درس خواندن و غذا خوردن یکی را انتخاب کند! وقت آن رسیده در این وانفسای تورمی، از آموزش و تحصیل فرزندانی حمایت کنیم که به زودی اداره کشور را در دست خواهند گرفت. سرمایهگذاری در آموزش آنان سرمایهگذاری روی آینده همه ماست. مولود پاکروان