|
کد‌خبر: 312010

معرفی کتاب | معرفی کتاب و آنگاه هیچ‌کس نماند

پرفروش ترین رمان پلیسی دنیا از آگاتا کریستی | معرفی کتاب و آنگاه هیچ‌کس نماند

«و آنگاه هیچکس نماند» در فضایی دور از شهر و در یک جزیره اتفاق می‌افتد و ذهن شما را به خوبی درگیر می‌کند که قاتل کیست. نویسنده شخصیت‌های داستان را از میان اقشار موجه و آبرومند جامعه انتخاب کرده است، به نوعی که هرگز احتمال نمی‌رود قاتل باشند.

معرفی کتاب و آنگاه هیچ‌کس نماند

«و آنگاه هیچکس نماند» در فضایی دور از شهر و در یک جزیره اتفاق می‌افتد و ذهن شما را به خوبی درگیر می‌کند که قاتل کیست. نویسنده شخصیت‌های داستان را از میان اقشار موجه و آبرومند جامعه انتخاب کرده است، به نوعی که هرگز احتمال نمی‌رود قاتل باشند. 

کتاب  و آنگاه هیچ‌کس نماند  که یکی از متفاوت‌ترین و جذاب‌ترین آثار  آگاتا کریستی  محسوب می‌شود، درباره‌ی مرگ اسرارآمیز افرادی است که در یک جزیره دور هم جمع شده‌اند. این کتاب که پرفروش‌ترین رمان پلیسی تاریخ است، کارآگاهی برای حل معما ندارد.

بی‌تردید آگاتا کریستی (Agatha Christie) شناخته‌شده‌ترین نویسنده‌ی رمان‌های پلیسی است، اما نوشتن کتاب و آنگاه هیچکس نماند (And Then There Were None) به گفته‌ی خالقش مشکل‌ترین رمان او بوده است. این تلاش او به خوبی نتیجه داده و آن را به پرفروش‌ترین رمان پلیسی تاریخ تبدیل کرده است.

معرفی رمان و آنگاه هیچ‌کس نماند:

هفت مرد و سه زن به وسیله‌ی به بهانه‌های مختلف به جزیره‌ی سلجر دعوت می‌شوند تا تعطیلات خود را در آن جزیره‌ی دورافتاده بگذرانند. وجه اشتراک مسافران در این است که به دلیل اعمال خود در گذشته منجر به قتل یک نفر شده‌اند. این افراد پس از مدتی متوجه می‌شوند که توسط یک نفر به این جزیره دعوت شده‌اند، کسی که از اسرار هر ده میهمان باخبر است. این فرد ناشناس به شیوه‌ای عجیب شروع به کشتن حاضران جزیره می‌کند و نحوه‌ی قتل آن‌ها را با الهام از شعری کودکانه به نام ده پسربچه سرباز انتخاب می‌کند.

«و آنگاه هیچکس نماند» در فضایی دور از شهر و در یک جزیره اتفاق می‌افتد و ذهن شما را به خوبی درگیر می‌کند که قاتل کیست. نویسنده شخصیت‌های داستان را از میان اقشار موجه و آبرومند جامعه انتخاب کرده است، به نوعی که هرگز احتمال نمی‌رود قاتل باشند. شاید داستان در نگاه اول غیرممکن به نظر برسد ولی به خوبی نشان می‌دهد که انسان دو پا تا چه حد می‌تواند عجیب و بی‌رحم باشد.

در نسخه‌‌ی اولیه‌ی این رمان از کلمه «کاکاسیا» استفاده شده بود که بعدها به دلیل توهین‌آمیز بودنش به «سرخپوست» و در نهایت به «سرباز» تغییر کرده که ترجمه حاضر بر اساس آخرین نسخه انجام شده است. خواندن این رمان می‌تواند جذاب باشد و ذهن شما را به شکل هیجان‌انگیزی درگیر کند.

در بخشی از کتاب و آنگاه هیچ‌کس نماند می‌خوانیم:

صدا قطع شد. یک لحظه سکوت گیج‌کننده‌ای فضا را پر کرد و آنگاه صدای بلند برشکستن آمد! سینی قهوه از دست راجرز افتاده بود. در همان لحظه از نقطه‌ای بیرون از اتاق، همزمان صدای جیغ و صدای ضربه‌ای سنگین به گوش رسید.

اول از همه لومبارد حرکت کرد. به سمت در خیز برداشت و آن را باز کرد. آن بیرون، خانم راجرز دراز به دراز روی زمین افتاده بود. لومبارد فریاد زد: «مارستون!» آنتونی به سرعت رفت تا به او کمک کند. آن دو، خانم راجرز را بلند کردند و به اتاق پذیرایی آوردند.

دکتر آرمسترانگ به سرعت آمد و به آن دو کمک کرد خانم راجرز را روی مبل بگذارند. به او نگاه کرد و به سرعت گفت: «چیزی نیست، بیهوش شده است و چند لحظه دیگر به هوش می‌آید.»

لومبارد به آقای راجرز گفت: «کمی نوشیدنی بیاور.»

راجرز که رنگش پریده و دستانش می‌لرزید زیرلب گفت: «چشم، قربان!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت.

ویرا فریاد زد: «صدای چه کسی بود؟ کجا بود؟ به نظر می‌رسید... »

ژنرال مک‌آرتور مثل ماهی در روغن از جا پرید و گفت: «اینجا چه خبر است؟ این دیگر چه شوخی مسخره‌ای بود؟» دستش می‌لرزید. شانه‌هایش افتاده بود و در یک لحظه ده‌سال پیرتر به نظر رسید.

source: کتابراه