|
کد‌خبر: 311312

معرفی روزانه کتاب | ادبیات آمریکا | داستان کوتاه

معرفی کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه!

دیوید فاستر والاس یکی از غول‌های ادبیات آمریکا در طول سده‌ی بیستم بود. آنچه در کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه گرد آمده، ترجمه‌ی فارسی شماری از بهترین داستان‌های کوتاهِ این نویسنده‌ی نامدار و پرفروش است.

معرفی کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه

دیوید فاستر والاس یکی از غول‌های ادبیات آمریکا در طول سده‌ی بیستم بود. آنچه در کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه گرد آمده، ترجمه‌ی فارسی شماری از بهترین داستان‌های کوتاهِ این نویسنده‌ی نامدار و پرفروش است.

معرفی کتاب مغازه خودکشی | رمانی با طنز سیاه و تکان‌دهنده

درباره کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه

در اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی چهره‌هایی در ساحت ادبیات آمریکا ظهور نمودند که از بسیاری جهات با نویسندگان نسل‌های پیش از خود تفاوت داشتند. از میان این چهره‌ها می‌توان به نویسندگانی نظیر جاناتان فرنزن، مایکل شیبون، جفری یوجنیدس و البته، دیوید فاستر والاس اشاره کرد. این گروه از نویسندگان که عمدتاً رمان‌نویس بودند، علیه دو جریان سر به شورش برداشتند. یکی جریان رئالیسم که نمایندگان آن چهره‌هایی چون ریموند کارور و فیلیپ راث بودند؛ و دیگری جریانی موسوم به پست‌مدرنیسم که اشخاصی چون ریچارد براتیگان و چارلز بوکوفسکی آن را به منصه‌ی ظهور رسانده بودند. نویسندگانی نظیر دیوید فاستر والاس، به یک میزان از واقع‌گراییِ بی‌شور و خیال‌پردازی‌های پرشورِ ادیبانِ دو جناح مذکور فراری بودند. ایشان رؤیای ادبیاتی را در سر می‌پروراندند که ضمن این‌که به مناسبات زندگی اجتماعی توجه دارد، از قوه‌ی خیال نیز بهره می‌برد. ادبیاتی که توأمان از خیال و واقعیت فراری‌ست؛ و به طرزی متناقض‌نما، توأمان زاده‌ی خیال و واقعیت است. دیوید فاستر والاس داستان‌هایی را که به این نوع از ادبیات تعلق دارند، «داستان‌های جدی» نامیده. به زعم او، ویژگی بنیادین داستان‌های جدی آن است که از آشنا بودن و آشنا به نظر رسیدن، سر باز می‌زنند؛ بدین معنی که واجد وجوهی غریب و نامأنوس‌اند؛ وجوهی که شاید در ابتدا دافعه‌ای در مخاطب ایجاد کنند، اما به مرور به سبب جذابیت ذاتی‌شان، لذت ادبی ژرفی را به او می‌چشانند. داستان‌های کوتاه دیوید فاستر والاس، که شماری از بهترینِ آن‌ها در کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه (Brief Interviews with Hideous Men) گرد آمده است، درخشان‌ترین نمونه‌های این نوعِ خاص از ادبیات داستانی به شمار می‌روند.

در داستان‌های کوتاه دیوید فاستر والاس، امر عادی و امر خیالی در یکدیگر آمیخته شده و با هم ترکیب می‌شوند. در این داستان‌ها، تشخیص واقعیت از ناواقعیت دشوار و چه بسا محال است. ویژگی دیگر این داستان‌ها زبانِ خاص و شعرگونه‌شان است. زبانی که با جمله‌های طولانی و تودرتوی خود، مخاطب را به یک چالش ادبی واقعی دعوت می‌کند.

کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه نخستین بار در سال 1999 به انتشار رسید و خیلی زود یکی از برجسته‌ترین دستاوردهای ادبی نویسنده لقب گرفت. یکی از بهترین داستان‌های این مجموعه، اثری است با عنوان «مرگ پایان نیست». همچنین، در این مجموعه، داستانِ «مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه» که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده، دیگر اثر خواندنی و جذاب به شمار می‌رود. در این اثر مخاطب واگویه‌های مردانِ عجیب و غریبی هستیم که به بازگویی ماجراهای جنسی و عاشقانه‌ی خویش با زنان می‌پردازند.

کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه توسط معین فرخی به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی نشر چشمه در اختیار مخاطبین علاقه‌مند قرار گرفته است.

اقتباس سینمایی از کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه

داستان کوتاهِ مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه در سال 2009 توسط جان کرازینسکی به فیلمی سینمایی با همین عنوان بدل شد. فیلم سینمایی مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه از سایت آی. ام. دی. بی نمره‌ی 5.4 از 10 را دریافت نموده است.

نکوداشت‌های کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه

  • یک مجموعه داستانِ خواندنی و تفکربرانگیز. (Amazon)
  • کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه اثری حیرت‌انگیز و متفاوت است. (Booktopia)
  • خواندن کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه برای طرفداران دیوید فاستر والاس ضرورت دارد. (Publishers Weekly)

کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به ادبیات نوین آمریکا و دوست‌داران داستان‌های کوتاه مدرنیستی، مخاطبین اصلی کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه از دیوید فاستر والاس به شمار می‌روند.

با دیوید فاستر والاس بیشتر آشنا شویم

دیوید فاستر والاس (David Foster Wallace) به سال 1962 در ایالت نیویورک آمریکا دیده به جهان گشود و در سال 2008 در اثر خودکشی چشم بر دنیا فرو بست. والاس جستارنویس و داستان‌نویسی برجسته، و یکی از نویسندگان به‌نام و تأثیرگذار نسل خود بود. او همچنین، مدتی به عنوان استاد در دانشگاه پومونا در کلارمونت فعالیت داشت. عمده‌ی شهرت دیوید فاستر والاس در مقام داستان‌نویس، مرهون رمان حجیم او با عنوان «شوخی بی‌پایان» است؛ اثری سخت‌خوان و پیچیده که نخستین بار در سال 1996 به انتشار رسید و در سال 2006 از سوی مجله‌ی تایم یکی از برترین رمان‌های انگلیسی‌زبانِ سده لقب گرفت.

دیوید فاستر والاس، علاوه بر این‌که یکی از نویسندگان پرفروش آمریکا در طول سده‌ی بیستم بود، چندین و چند بار نیز نامزد دریافت جایزه‌ی ادبی پولیتزر شد.

از آثار اوست: «مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه»، «زنمرد»، «یاد نئون بخیر» و «این هم مثالی دیگر».

در بخشی از کتاب مصاحبه‌های کوتاه با مردان کریه می‌خوانیم

مثل تمام آن خواب‌ها، با یکی‌ام که می‌شناسمش اما نمی‌دانم از کجا می‌شناسم و ناگهان این آدم به‌ام می‌گوید که کورم. یعنی واقعاً کور، نابینا، الخ. یا در حضور این آدم است که ناگهان می‌فهمم کورم. وقتی می‌فهمم اتفاقی که می‌افتد این است که ناراحت می‌شوم. عجیب ناراحت می‌شوم که کورم. آن آدم یک جوری می‌داند که چه‌قدر ناراحت شده‌ام و به‌ام هشدار می‌دهد که اگر گریه‌ام بگیرد، چشم‌هایم یک جوری درد خواهد گرفت و کوری‌ام شدیدتر خواهد شد، اما دستِ خودم نیست. می‌نشینم و زارزار گریه می‌کنم. توی تخت بیدار می‌شوم و گریه می‌کنم و آن‌قدر شدید گریه می‌کنم که نمی‌توانم چیزی ببینم یا چیزی را از چیزِ دیگری تشخیص بدهم یا هر کار دیگری بکنم. سرِ همین گریه‌ام شدیدتر می‌شود. دوست‌دخترم نگران است و بیدار می‌شود و می‌پرسد چی شده، و یکی دو دقیقه‌ای طول می‌کشد تا خودم را آن‌قدر جمع‌وجور کنم که بفهمم داشتم خواب می‌دیدم و حالا بیدارم و کور نیستم و بیخودی گریه می‌کنم، بعد خوابم را برای دوست‌دخترم تعریف می‌کنم و نظرش را می‌پرسم.

بعد همه‌ی روز سرِ کارم بعد عجیب به بینایی‌ام و چشم‌هایم آگاهم و این‌که چه‌قدر خوب است که می‌توانم رنگ‌ها را و قیافه‌ی آدم‌ها را ببینم که بدانم دقیقاً کجایم، و این‌که چه‌قدر همه‌ی این‌ها شکننده است، سازوکار چشم انسان و توانایی دیدن، چه‌قدر راحت می‌تواند از بین برود، و این‌که چه‌قدر من همیشه اطرافم آدم‌های کور را با عصا و قیافه‌های غریب‌شان می‌بینم و همیشه به نظرم جالب است که یکی‌ دو ثانیه‌ای نگاه‌شان کنی و هیچ‌وقت فکر نکنی آن‌ها کاری به کار من یا چشم‌هایم دارند، و این‌که چه بخت خوشی دارم که جای این‌که یکی از آن آدم‌های کورِ توی مترو باشم، می‌توانم ببینم. و همه‌ی روز هر وقت این چیزها به فکرم می‌رسد باز جرواجر می‌شوم، آماده‌ی گریه‌وزاریِ دوباره، و تنها چیزی که جلوِ گریه‌وزاری‌ام را می‌گیرد.